طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

گرانی های منطقی و جریمه های میلیاردی!

کسانی که مختصر اطلاعاتی راجع به علم ترمینولوژی( واژه شناسی) دارند ، مستحضر هستند که بار معنایی کلمات در شرایط مختلف تغییر می کند. بنابراین هر گونه اظهار نظر در مورد کلمات و عبارات نیاز به آگاهی و تخصص دارد. اما متاسفانه در ماه های اخیر خلق الله به جان کلمه گرانی افتاده اند و حتی برخی با به کار بردن واژه غول گرانی آن را زجر کش می کنند. غافل از اینکه گرانی درجات ، زوایا و انواع مختلفی دارد که بخشی از خواص گرانی در فرمایشات جناب سید جواد تقوی رئیس سازمان حمایت از مصرف کنندگان و تولید کنندگان بروز و حدوث پیدا کرده آن هم بعد از 6 ماه!
« ایشان گرانی های اخیر را به تمام دستگاه های دولتی و غیر دولتی ، مالیات ، بورس ، بیمه ها بانک ها ، پتروشیمی و سیستم حمل و نقل منتسب کرده است. (خدا قوت ، خسته نباشید...)در ضمن ایشان از مردم خواست تغییرات قیمت منطقی را از تغییرات غیر منطقی تفکیک کنند و بعد از پذیرفتن تغییرات منطقی قیمت ، گرانی را بپذیرند!  ایشان همچنین عنوان کرده که تخلف هایی هم در این خصوص صورت گرفته که با آنها برخورد کرده ایم اما مگر می شود اگر کسی تخلف کرد گردنش را بزنیم! آیا قانون این اجازه را می دهد؟»( جوان 26 مهر 91)
سید جان راستش را بخواهید مردم چه تغییرات منطقی را از تغییرات غیر منطقی تفکیک کنند یا تفکیک نکنند ، گرانی را می پذیرند ، آن هم دربست تو راهی هم سوار نمی کنند چون چاره ای ندارند. شما اصلاً خودت را بابت این موضوع نگران نکن... منتهی داستان سر لحاف ملاست یعنی بین منطق شما با منطق مردم یک خرده اختلافی است که به عبارتی تومنی هشت زار توفیر دارد.
منطق از این با مسمی تر که شرکت های خودرو سازی به خاطر دو زار افزایش قیمت در لاستیک و باطری 2 الی 5 میلیون تومان روی قیمت خودرو می کشند یا به خاطر افزایش 3000 تومانی هر کیلو نایلکس ، قیمت میوه دو برابر می شود!  با ارز مرجع کالا وارد می شود و با ارز آزاد به ملت فروخته می شود. فقط در این بین ما نفهمیدیم با این تغییرات ، منطقی جریمه 153 میلیاردی شرکت های خودرو سازی و لبنیات و ... چهه معنایی دارد؟ عجب حکایتیه به مولا! به خاطر افزایش قیمت منطقی هم شرکت ها باید تاوان پس بدهند!

روغن الاغ!

چند روز قبل در نهایت صبر و حوصله و با رعایت اصول حفاظتی و امنیتی در حال استفاده از اینترنت بودم. چند تایی صفحه باز کرده بودم و عین سیخ های کباب هر چند ثانیه یک بار سری به صفحات می زدیم تا ببینم چقدر از صفحه بار شده است. به قول قدیمی ها در این سوق الثلاثا( سه شنبه بازار ) همه چیز یافت می شود. از روغن الاغ و شغال گرفته تا گیره ضد خرو پف و پودر لاغری و ... که صد البته با توجه به این که اینترنت پایه و پرچینی ندارد ، وجود چنین تبلیغاتی در اینترنت طبیعی است. اما چند وقتی است صدا و سیمای ما هم در حال تبدیل شدن به سوق الثلاثا است و صدر جدول تبلیغات تلویزیونی به همان محصولات و خدماتی اختصاص دارد که تبلیغ آنها در رسانه ممنوع است. دکتر محمد شریعتی، قائم مقام معاون بهداشتی وزیر بهداشت:« تبلیغ غلات حجیم شده، انواع نوشابه‌های گازدار و انرژی‌زا، انواع چیپس ، انواع داروها و همچنین خدمات آرایشی ، کاشت مو و... ممنوع است و با چنین تبلیغات فاقد مجوز برخورد قانونی صورت خواهد گرفت.»( سایت ایسنا)
اینکه وزارت بهداشت خود را در امر سلامت مردم دخیل می بیند جای تشکر دارد( چون وزارت اقتصاد در کنترل گرانی خود را دخیل نمی بیند و آن را کلاسیک می داند!) ولی جناب شریعتی نفرمودند که اولاً این ممنوعیت از چه زمانی آغاز خواهد شد ، دوم اینکه برخورد با چه کسانی صورت خواهد گرفت با صدا و سیما ، فروشندگان کالا یا بینندگان!
اما با وجود چنین بخشنامه های صریح و شدید الحنی باز هم « رو دگر شو تو به تبلیغ که او شد دگری» جواب می دهد و با اینکه راسته حلزون با راسته چهار پایان تفاوت دارد و هیچ ارتباط ارگانیک بین پوسته حلزون و صورت آدمیزاد وجود ندارد همچنان خلق الله را در صدا و سیما به خرید روغن حلزون تشویق می کنند. راستی مارمولک هم قادر است دمب! قطع شده خود را مرمت کند. می ترسیم چند دیگر شاهد تبلیغ روغن و کرم مارمولک  برای افرادی باشیم که دولت دم آنها را از بازار اقتصادی مملکت چیده است و در حال آب خنک خوردن هستند!
هر چند تبلیغات شبانه روزی صدا و سیما همین طوری روی اعصاب است و باعث افزایش مصرف گرایی در جامعه شده ولی اگر قرار باشد سلامت مردم در این بین قربانی شود و « باغ تبلیغ از این باغ جداست» تبدیل به شعار محوری صدا و سیما شود ، سنگ روی سنگ بند نمی شود! سالم باشید.

آلودگی تهران و لئوناردو داوینچی!

سالهاست که مسئولین در تلاشند تا پوزه آلودگی تهران را به خاک بمالند و هر کس در هر مقام و جایگاهی سعی دارد زیر یک خم این غول بی شاخ و دم را بگیرد و با تشریک مساعی بقیه قال این قضیه را بکنند ولی این حریف بد بدن ( به قول آقای عامل گزارشگر محبوب کشتی) به این راحتی ها خاک هم نمی شود چه برسد به ضربه فنی. البته دیروز روزنامه اطلاعات مطلبی مربوط به چهل سال قبل چاپ کرد که از جهاتی خیال برخی مسئولین راحت شد! «آلودگی هوا در چهار راه های پر رفت و آمد شهر تهران از حد متعارف گذشته و اکسید دو کربن موجود در این مناطق سبب افزایش بیماری های اعصاب گردیده است. این مطالب را آقای دکتر احمد هومن استاد دانشگاه تهران در جلسه دیروز کلوب روتاری بیان داشت.» ( اطلاعات 25 مهر 1351) ملاحظه فرمودید. ما از همان اول هم به گزارشات جهت دار و مغرضانه برخی مغرضان شک داشتیم. مگر چند میلیون خودرو ، وجود صد ها کارخانه ، قطع درختان به بهانه ساخت برج ، بنزین حاوی سرب و مخلفات و ...می توانند این همه آلودگی تولید کنند. این سند تاریخی نشان می دهد که اتهاماتی که از چپ و راست به تولید کنندگان خودرو علی الاخصوص دو کمپانی مفخم ایران خودرو ، سایپا و سایر سازمان های و نهاد های ذیریط و دخیل در امر سلامت مردم وارد می شود ، بی اساس بوده و آلودگی تهران ارثی است که گذشتگان و درگذشتگان به یادگار گذاشته اند و این معضل جزو معضلات نوپدید و نوظهور نیست که بتوان یک شبه آن را رفع و رجوع کرد. اما با این وجود مسئولان تمهیدات و تعطیلات مفصلی را برای رفع این مشکل تدارک دیده اند که سنگ خارا را آب می کند ولی چه کنیم که استثناً در مورد آلودگی هوا جواب نداده است. هر چند ما شخصاً علاقه مند هستیم در این موضوع ورود کنیم و راهکار های سوفسطایی و هرمنوتیک ارائه کنیم ولی چه کنیم که سایر طنز نویسان تمام راه حل ها را به صورت فله ای وارد بازار کردند و دست ما خالی و چیپس خرما بر نخیل! از آبپاشی و مه پاشی و سم پاشی شهر گرفته تا تعطیلات مفصل و خلوت کردن یا به عبارتی کوچاندن کارمندان و ... تا جایی که معاون آموزش حمل و نقل ترافیک شهرداری برخی از روش های مبارزه با آلودگی هوا را شبیه به آرزوی های کودکانه دانسته است! البته مسئولان زیاد هم نباید به دل بگیرند ، چون طرح های لئوناردو داوینچی هم در ابتدا تصورات و تخلیات دست نیافتی مطرح می شدند!

وام ازدواج به شرطها و شروطها!

انشاالله به میمنت و مبارکی... به پای هم جوراب کنید! نه ببخشید به پای هم پیر شوید... همانطور که مستحضرید ازدواج یکی از خجسته ترین مراسمات زندگی هر انسان هدفمندی است و هر گونه بی توجهی به این مقوله ذنب لایغفر است. به همین دلیل ، 25 مهر ماه را در کشور ما روز ازدواج نامگذاری کرده اند و وزارت ورزش و جوانان دست به کار شده تا یک چشم روشنی حسابی در این روز خجسته  به جوانان هبه کند. این چشم روشنی چیزی نیست جز یک بسته حمایتی ویژه تُپل و مَشتی ، که اگر در هیات دولت تصویب شود ، انشالله شرایط ازدواج برای جوانان تسهیل می شود و جوانان می توانند از این به بعد هر چند تا که دلشان می خواهد برای مراسمشان مهمان دعوت کنند! حذف ضامن در وام ازدواج ، استفاده از یارانه زوجین به جای ضامن ، اولویت استخدام متاهلین ، اختصاص یک سوم مسکن مهر به جوانان متاهل ، مشاوره های اجباری پیش و پس از ازدواج و طلاق و افزایش دو میلیون تومانی وام ازدواج از محتویات این بقچه ببخشید این بسته است. البته دوستان مجرد زیاد هم ذوق نکنند چرا که اولاً هنوز اجرای مفاد این بسته تائید نشده در ثانی شروط عجیب و غریبی در این هدیه قید شده ؛ مثلاً افزایش وام مختص زوجینی است که اولاً داماد کمتر از 25 سال سن داشته باشد ، مهریه 110 سکه باشد ، پدر یکی از زوجین در قید حیات نباشد و زوجین دانشجو یا طلبه باشند و داشتن هر چهار شرط نیز ضروری است!( جام جم – 20 مهر 91)
این مصوبه ما را یاد آن آزمون استخدامی خاص انداخت که می خواستند از بین سه نفر ، دو نفر را استخدام کنند: از نفر اول پرسیدند بعد از جنگ جهانی اول چه جنگی رخ داد ، از نفر دوم پرسیدند: جنگ جهانی دوم بعد از کدام جنگ اتفاق افتاد و از نفر سوم پرسیدند: در جنگ جهانی اول و دوم جهانی چند نفر کشته شدند و اسم آنها چه بود؟!
هر چند تعداد افرادی که این چهار شرط را با هم داشته باشند از تعداد انگشتان دست و پای عمو سیفی کمتر است ( چون ایشان آدم دست و پا داری هستند) ولی باز هم جای شکرش باقی است چون سال 80 که حقیر برای دریافت وام 200 هزار تومانی ازدواج راهی بانک شدم رئیس محترم فرمودند: ما در ماه فقط یک سهمیه داریم و 150 نفر هم جلو تر از شما ثبت نام کرده اند و این در حالی بود که قباله ازدواج فقط یک سال برای دریافت وام اعتبار داشت!


حمایت از هنر مندان با ارز مرجع!

چینی ها چه بخواهند و چه نخواهند « هنر نزد ایرانیان است و بس» و این یک اصل تاریخی محتوم است و مو لای درزش نمی رود. وقتی هم هنر نزد کسی باشد فقط باید اراده کند و چند تا پارتی مشتی پیدا کند تا منویات هنری اش را به منصه ظهور برساند. بعد هم باید کمی مو هایش را بلند کند ، ریش هایش را منشوری اصلاح کند و بندیلک و پالتوی بلند به تن کند. البته برای مصاحبه در صدا و سیما و شرکت در برنامه های پخش زنده داشتن یک شال گردن بلند و دستمال دور گردن نیز ضروری است. در مورد شیوه های هنر مند شدن جمعیت نسوان از پرداختن به جزئیات معذوریم چرا که در این گیر و دار صعود نجومی قیمت ارز و دلار ، تا حالا 4 میلیون دلار ، ازر مرجع صرف خرید لوازم آرایشی و بهداشتی شده است و اگر قرار باشد ما هم در این قضیه... اصلاً ولش کن...
چند صباحی است که عده ای سکان هنر علی الاخصوص سکان سینما را دست بانوان داده اند و صحبت از تولید فیلم های فاخر ( همان کار بزرگ!) مثل پروژه «لاله» توسط یک دختر خانم خارج نشین و «روزی روزگاری فوتبال با نیکی کریمی!» سر زبان ها افتاده است. البته در مورد فیلم دوم باید گفت اینکه نیکی کریمی چه ربطی به فوتبال دارد زیاد مهم نیست چرا که بعد از رو نمایی پوستر این فیلم هم ما چیزی از فوتبال ندیدیم و کل پوستر چهره ملیح سرکار خانم نیکی کریمی است که به شیوه پوستر فیلم عروس ، تور دروازه را گرفته و به مخاطب نگاه می کند و (در دلش به ریش ما می خندد.) البته در پائین پوستر تصویر مهدی خان مهدوی کیا با مشت های گره کرده! دیده می شود و خبری از دیگر اسطوره های فوتبال مملکت نیست. در نشست خبری رونمایی از پوستر فیلم نیز خانم بازیگر که قلبشان مثل گنجیشک برای هنر این مرز و بوم می تپد و اعتلای وطن در قاموس ایشان قَلیان کرده ، بیشتر برای معرفی سبک آرایش و مزون جدیدشان تشریف آورده بودند تا معرفی فیلم و دستاورد هایشان در عرصه فیلمسازی ورزشی علی الخصوص فوتبال!
ما که بخیل نیستیم. چه ایرادی دارد در این مملکت که برای فوتبال عین ریگ پول خرج می کنند ، دو زار هم گیر سرکار خانم کریمی بیاید ، شما هم اگر می توانید بروید برای سایر ورزش ها فیلم بسازید ؛ بیل که به کمرتان نخورده!
در ضمن در این مملکت پرداختن به فوتبال نیاز به تخصص ورزشی و فوتبالی ندارد. کافی است ادعا کنید - حتی نیاز نیست ثابت کنید-  که هر هفته برنامه نود نگاه می کنید و جدول لیگ را نیز به طور منظم پیگیری می کنید. این برای مدیر عاملی بزرگترین تیم فوتبال کشور کفایت است چه برسد برای ساخت فیلم و سریال در مورد فوتبال... موفق باشید...

افاضات اقتصادی عمو سیفی!

در اینکه ایرانی ها در همه امور دستی بر آتش دارند و یک پا کارشناس هستند شکی نیست و بر هم منکرش لعنت. بالطبع عمو سیفی ( مستخدم مدرسه ما) نیز از قاعده مستثنی نیست ولی ما فکر نمی کردیم که ایشان با این قیافه و شکل و شمایل این قدر در مسایل اقتصادی ریز بین و نکته سنج باشد.
امروز که به مدرسه رفتیم مدیر در حال بررسی سایت ها بود و دائم از درایت دولت در تنظیم بازار ارز صحبت می کرد. عمو سیفی که داشت چای توزیع می کرد ، سینی چای را زمین گذاشت و به مدیر گفت: ببخشید؛ شما می دونین اختلاف قیمت ارز مرجع و ارزی که دولت در مرکز مبادلات ارزی توزیع می کند ، چقدر است؟ مدیر گفت: تقریباً 1250 تومان.  عمو سیفی گفت: در این مرکز طبق گفته وزیر اقتصاد طی یک هفته 250 میلیون دلار فروش رفته که دولت از محل ما به التفاوت نرخ ارز رقمی معادل 310 میلیارد تومان درآمد داشته که اگر این روند تنها یک ماه ادامه داشته باشد رقم به بیش از 1000 میلیارد تومان می رسد ولی این پول به خزانه واریز نمی شود و قرار است در پرداخت یارانه نقدی ، پروژه های مهر ماندگار ، افزایش یارانه نقدی و ... صرف شود. در صورتی که بهتر است این مبالغ صرف تقویت بخش تولید داخلی ، تامین کسری بودجه ، اجرای پروژه های مولد ، تقویت صندوق توسعه ملی و طرح هایی شود که باعث رونق اقتصادی مملکت شوند و از فضای کسب و کار و تولید ملی حمایت صورت گیرد.
مدیر که دوست نداشت توسط عمو سیفی ضربه فنی شود گفت: آقای احمدی عضو کمیسیون برنامه و بودجه در گفتگو در روزنامه جوان گفته که این پول ها به خزانه واریز می شود و برای هزینه آن دولت باید به مجلس لایحه بدهد.
عمو سیفی سینی چای را برداشت و گفت: اما جناب وزیر اقتصاد در همان روزنامه گفته اند که دلار های دولتی در این مرکز به فروش نرفته اند و یک ریال هم به خزانه واریز نمی شود!
یکی از معلم ها در حال که از سینی چای بر می داشت گفت: احسنت عمو ... تو باید تو این مملکت یه کاره ای می شدی... عمو سیفی لبخندی زد و گفت: پُرخام مباش می‌پزندت، پُر پخته مباش می‌خورندت!

کژمژ خطی به یکی نسخه سفید!

باور بفرمائید تکنولوژی در حال از بین بردن هویت و ساختار برخی مولفه های فرهنگی و تاریخی است. نمونه اش همین دستخط افراد که قدیمی ها دست خط شان مثل هنرمندان بود ولی الان دست خط هنرمندان مثل دستخط قدیمی ها شده و بقیه مردم هم به تنها چیزی که توجه ندارند خط نوشتاری است و همه دنبال خط تولید ، خط سیاسی ، خط تلفن ، خط و نشان ، چوب خط پرشده مشتریان و سایر خطوط هستند و اصلاً کسی حال و حوصله نوشتن با قلم و خودکار را ندارد. الان نرم افزار تولید شده که به محض اینکه شما تایپ کنید «ف» ، دستگاه می نویسد فرح زاد و قس علی هذا... برای همین است که اگر خط عمو سیفی را در آفتاب بگذارید به جای راه رفتن ، قیقاژ می رود!
البته خوش خط بودن یا نبودن افرادی مثل عمو سیفی هیچ تاثیری در روند گردش کائنات و سیارات ندارد ولی خط برخی افراد نظیر اطبا در زندگی سایرین تاثیر دارد تا جایی که معاون انتظامی سازمان نظام پزشکی کشور به مسئولان فنی دارو خانه ها هشدار داده که نباید نسخه های بد خط و ناخوانا را بپیچند و در صورت بروز مشکل برای بیماران ، مشکل متوجه آنان خواهد بود. (به نقل از جراید) هر چند تعدادی از اطبای محترم دستخط خوانایی دارند ولی خدا وکیلی دستخط بقیه پزشکان خواندنی نیست و به قول ملک الشعرای بهار به سان « کژ مژ خطی به یکی نسخه سفید » می ماند و اینکه چطور نسخه خوان ها آنها را می خوانند لااقل بر ما پوشیده است. از طرفی برخی از مولفه ها ریشه در تاریخ آن شغل دارند دارند ، به عنوان مثال وقتی از خواهر زاده عمو سیفی که در کنکور امسال پزشکی قبول شده است ؛ راز موفقیتش را پرسیدیم در پاسخ گفت : من از همون بچگی بد خط بودم!
علی ایحال با توجه به اینکه سلامت بیماران هم مهم است و برای وزارت بهداشت ، تندرستی و سلامت مردم از نان شب واجب تر است ، و از طرفی خط بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است باید یک چاره اساسی مثل طرح 3-3-6 یا پزشک خانواده اجرا شود و مشکل حل شود!
در ضمن اگر همه بتوانند نسخ پزشکان را بخوانند دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و ملت هر وقت مریض شدند همان دارو هایی که در نسخه قبلی نوشته شده بود را تهیه و مصرف می کنند به قولی «هر آن که راز دو عالم ز خط دکتر خواند / رموز جام جم از نقش خاک ره دانست!» سالم و تندرست باشید...

قورباغه ات را لیس بزن!

 ز قدیم الایام برای کسب موفقیت و رسیدن به درجات علمی ، استاد کار یا تاجر و ثروتمند و موفق شدن تحصیل علم و دود چراغ خوردن ، ترک دیار و تجارت و ... نیاز بود و سالها طول می کشید تا کسی به چنین درجاتی نائل شود. اما امروزه با این قیمت ارز و حوصله و وقت ناچیز برای کسب موفقیت دیگر نیازی به درس خواندن و روم به دیوار رفتن به دانشگاه حتی آزاد و غیر انتفاعی آن  و تحمل رنج و مرارت نیست و کافی است سری به یک بقالی یا سوپر مارکت بزنید و با خرید چهار تا کتاب در ابعاد قوطی کبریت مثل قورباغه ات را لیس بزن! ، چگونه یک شبه سر دیگران را کلاه بگذاریم ، 10 کلید طلایی شارلاتان بازی و ... نوشته برایان تریسی ، کاترین پاندر و پارباپاپا ، یک شبه پله های موفقیت را یکی پس از دیگری تی بکشید و آینده خود را طلایی کنید.
البته تا دیروز که مغازه کتابفروشی های پر بود از نوشته های این عزیزان اما در حال حاضر کار گسترده تر شده و حضرات به تهران تشریف آورده اند تا به قول خارجی ها فیس تو فیس (همان چهره به چهره ) ملت را سرکیسه کنند. جالب اینکه  1500 مدیر ارشد مملکت هم در این جلسه شرکت می کنند و از افاضات تئوریسین شرکت های هرمی بهره مند می شوند. ظاهراً دیگر « از خود بطلب هرآنچه خواهی، که تویی.» کاربرد ندارد و کافی است 950 هزار تومان ناقابل به گردانندگان این سمینار پرداخت کنید و از عمو برایان هر آنچه خواهی طلب کنید و اگر نمی توانید قورباغه تان را قورت بدهید به شما یاد می دهد چگونه آن را لیس بزنید!
البته شرکت در جلسه 450 هزار چوق آب می خورد. ولی صندلی میز دار و افتخار گرفتن عکس یادگاری با این بابا 200 هزار چوق بیشتر هزینه دارد. اما اگر می خواهید افتخار صرف یک وعده غذا در کنار استاد و دریافت یک کتاب به امضای ایشان را از دست ندهید ، در مجموع باید 950 هزار چوق پیاده شوید. بنده پیشنهاد می کنم برای کشیدن لپ استاد هم 50 چوق دیگر دریافت کنند تا مبلغ سر راست شود!
در خاتمه ضمن آروزی موفقیت برای مدیران یک دقیقه ای! حاضر در این جلسه باید به عرض برسانم در این جلسات موفقیت ، موفق اصلی از پیش تعیین شده و ماجرای این معامله است: «از صحن خانه تا به لب بام از آن من/ از بام خانه تا به ثریا از آن تو! »شب به خیر ...

مدیریت پسماند یا همان زباله خودمون!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

جعبه سیاه خودرو!

بعد از حسین قلی خانی شدن بازار ارز و دلار و نوسانات ساعتی قیمت ها ، که همه شرکت ها به انحا مختلف سعی در کسب در آمد بیشتر و گرفتن کره هلندی از آب گل آلود دارند ، شرکت های خودرو ساز در این برهوت معرفت ، برخلاف رویه ناجوانمردانه این شرکت ها ، امنیت و حفاظت مردم را در راس اقدامات خود قرار داده و در حال نصب جعبه سیاه! بر روی خودرو های داخلی هستند.

دبیر نخستین همایش حفاظت و امنیت با بیان اینکه خط تولید جعبه سیاه خودرو از سال آینده در کشور راه اندازی می شود ، گفت: این جعبه سیاه در ناوگان اتوبوسرانی ، پلیس راهور ،خودرو های حمل‌ پول، خودرو های سیاسی و تمام خودروهایی که امنیت آن‌ها حائز اهمیت است و حتی خودرو های عادی قابل نصب و کار آیی است. وی افزود جعبه سیاه یکی از فن آوری های جدیدی است که در حال حاضر در بیشتر کشور های پیشرفته دنیا در حال استفاده است.

به علاوه در این کشور‌ها شرکت‌های بیمه صاحبان وسائل نقلیه را مجبور به استفاده از این سیستم‌ها می‌کنند تا بتوانند علل، زمان و مکان تصادفات را بهتر و در لحظه بررسی کنند. 

  در حال حاضر با بهره گیری از تجهیزات پیشرفته توسط مخترعان کشور ،  این جعبه سیاه طراحی شده و در حال حاضر به سفارش ایران در چین تولید می شود! ( خورشید- 6 مهر 91)

واقعاً دست مَمَلی ، باز هم گلی به جمال خودرو سازان...  البته ما به زحمت دوستان راضی نیستیم و همین قدر که برای ماشین ها ترمز ، کمر بند و سپر تعبیه کرده اند ، کفایت است ولی چه کنیم که دوستان خودرو ساز به این موارد چشمگیر قانع نیستند و تا ضریب امنیت خودرو های تولید داخل را به استاندارد های جهانی نرسانند ، دست بردار نیستند و فعلاً دنیا دنیا آرامش برای صاحبان خودرو ها آرزو می کنند.

اما از آنجا که ما ایرانی ها آدم های خون گرم و با نشاطی هستیم و جاده و بیابان و خیابان برای ما فرقی ندارد و همواره به دنبال سرگرمی و تفریح هستیم ، ممکن است در آینده شاهد ضبط چنین مکالماتی توسط جعبه سیاه خودرو ها باشیم:

شاگرد: اوستا من یه چرت می زنم هر وقت تصادفی ، درگیری ، چیزی تو جاده دیدی منو بیدار کن.

شوفر: باشه ، صدات می کنم.

نیم ساعت بعد ....

شوفر: رضا بیدار شو ، رضا پاشو شاخ به شاخو حال کن... بوممممممممممممممممم


جعبه کمک های ثانویه!

چند صباحی است که کارشناسان خبر از وقوع یک زلزله بزرگ در تهران می دهند و با وجود انواع و اقسام گرفتاری های آشکار و دم دست نظیر آلودگی آب و هوا ، ریزگرد و ترافیک اعصاب خرد کن ، باز هم این عده دست بردار نیستند و از این بلای ارضی مردم را می ترسانند. البته قدما بر این باور بودند که « از بلا بدتر بود بیم بلا» ولی با این ساختمان ها و سازه های مدرن که وقتی یک نفر سرما می خورد ، ساکنان بقیه طبقات عطسه می کنند ، ملت حق دارند نگران بلا باشند و به قول حافظ دل صنوبریشان همچو بید لرزان شود. اما استثنائاً نگرانی مردم در خصوص زلزله بی مورد چرا که اعضای محترم ستاد مدیریت بحران به سان شیر و ببر بیان هر آینه منتظر وقوع این رخداد طبیعی هستند تا مدیریت شان را به رخ سایر مدیران بکشند و شاعر در این خصوص چنین فرموده : هر چند گسل فت و فراوان داریم / از شوش گرفته تا لویزان داریم  اما دلمان محکم و قرص است همه / زیرا که مدیریت بحران داریم!
دیروز هم به سلامتی و میمنت رییس سازمان مدیریت بحران شهر تهران اعلام فرمودند: «جعبه هایی به مبلغ 800 هزار تومان حاوی 22 قلم کالا و تجهیزات ضروری برای اسکان اضطراری شهروندان در شرایط بحران تعبیه شده تا خانواده‌ها بتوانند با استفاده از آن در زمان اضطراری و تا عادی شدن شرایط و امکان خدمات رسانی بهتر، نیازهای اولیه خود را بر طرف کنند.»( جام جم- 3 مهر 91)
ملاحظه فرمودید. وقتی چاره کار خرید یک جعبه 800 هزار تومانی است ، دیگر نیازی به مقاوم سازی ، ترمیم بافت های فرسوده ، خلوت کردن تهران و ... نیست و ملت می توانند با خیال راحت در تهران زندگی کنند و به قول سعدی « گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست.»
البته مقابله با زلزله به این سادگی ها هم به دست نیامده و در گذشته که ستاد مدیریت بحران وجود نداشت مردم مصیبتی داشتند موقع زلزله و مجبور بودند به توصیه مولانا به دریا و صحرا پناه ببرند که خود آنها هم خالی از خطر نبودند. اما امروزه به مدد برنامه ریزی و درایت مسئولین ، توصیه های هزینه بر و خطرناک مولانا نظیر «وز خشک در دریا شوی ایمن شوی از زلزله» یا «هر که صحرایی بود ایمن بود از زلزله » دیگر محلی از اعراب ندارند و مردم ترجیح می دهند بین التعطیلین یا فصل تابستان به دریا و صحرا بروند! سفر به خیر!

تغییر ذائقه اقتصادی مردم!

این ماجرای نوسانات بازار ارز و اوضاع اقتصادی مملکت ، ما را ماجرای خدا بیامرز جد بزرگ عمو سیفی می اندازد. ایشان را گفتند: معده را سه بخش است. بخشی برای نان ، بخشی برای آب و بخشی هم برای هوا ؛ تو چه می کنی؟ وی نگاهی به جماعت افکند و گفت:« من هر سه قسمت را از نان پر می سازم. آب راه خودش را پیدا کند ؛ هوا هم صاحب اختیار است!»
حالا حکایت اقتصاد مملکت ماست چرا که سخنگوی اقتصادی دولت در سخنان چهار شنبه شب گذشته در رسانه ملی فرمودند: «اقتصاد ایران در شرایط دشوار راه خود را پیدا می کند!»
البته ایشان پر بیراه نمی فرمایند: صدور 15 بخشنامه ارزی در سال گذشته دلیلی بر همین مدعاست. از حراج شبانه ارز پشت در بانکها گرفته تا فروش ارز بعد از گیت فرودگاه ها و دستگیری فروشندگان دوره گرد ارز و تعطیلی صرافی های غیر مجاز و قس علی هذا... الان هم که به سلامتی قرار است نرخ ارز را روزانه اعلام کنند ، بازار بانک ارزی و اتاق معامله ارز راه بیندازند تا فردا هم خدا بزرگ است.
در ضمن وزیر محترم اقتصاد در خصوص التهابات بازار ارز فرموده اند: «در التهابات بازار ارز عده ای به ثروت ناحساب دسترسی پیدا کرده اند ولی به افراد غیر حرفه ای توصیه می کنیم وارد بازار حبابی و کاذب نشوند!» ( ایران – 1 مهر 90)
اینجاست که در می یابیم این التهابات چندان هم بی آب و نان نیستند ولی این بازار ارز مخصوص «عده ای» است و به همین دلیل توصیه می شود که سایرین وارد این وادی نشوند « زیرا که ارز شعبده با اهل راز کرد! » و به عقیده حافظ  مخصوص اهل راز است. علی ایحال با عنایت به وسوسه ثروت نامحدود به زعم فرمایشات وزیر توصیه می شود جهت جلوگیری از ورود مردم به این حوزه ، در برنامه های بانک مرکزی در جهت تغییر ذائقه اقتصادی مردم تلاش شود و ذهن مردم را نسبت به کسب در آمد از طریق بازار ملتهب ارز منحرف کنند. مثلاً می توانند هر وقت دعوای بین حوزه هنری و سینما داران و هنر پیشه ها و اداره ارشاد و ... تمام شد ، از آنها بخواهند چند فیلم و سریال با الهام از ژانر وحشت بسازند و در آنها خرید و فروش ارز تقبیح شود. یا در کتاب های درسی به جای درس رعایت حق تقدم در صف نانوایی ، درگیری در بازار دلار فروشان و صرافی های غیر مجاز جایگزین شود تا بچه ها از همان اوان کودکی ، از خرید و فروش ارز بیزاری جویند. زیاده جسارت است!

ننه قمر چینی !

یکی از رموز موفقیت انسان های فرهیخته و موفق مطالعه فراوان و داشتن اشراف روی موضوع مورد فعالیت می باشد. متاسفانه در سال های اخیر هر ننه قمری! ، بدون توجه به سابقه و قدمت برخی امور اقدام به اظهار نظر های غیر کارشناسی و آبکی در حوزه اقتصاد می کند که باعث خدشه دار شدن وجهه سایر همکارانشان و اهالی اقتصاد می شوند. چند روزی است که دوباره عده ای نا آگاه به امورات تاریخی و فرهنگی و اصالت و قدمت واردات کالا های چینی ، به واردات کالا از کشور چین گیر داده اند و از ورود عروسک های ننه قمر و اسکندر ( شخصیت های انیمشن شکرستان) از کشور چین خبر داده اند و آن را تقبیح کرده اند. غافل از اینکه که واردات کالا از کشور چین مربوط به امسال و پارسال و چند سال قبل نیست ، بلکه این رویه ، قدمت طولانی دارد و ریشه آن به ته تاریخ و حکومت ممالک گذشته بر می گردد و این به وضوح در آثار هنرمندان و شعرای ایرانی به چشم می خورد. واردات دیبا ، سپر ، کلاه خود ، اشربه ، و حتی می چینی در گذشته مرسوم بوده است: فردوسی خدا بیامرز در این خصوص چنین اشارت کرده «بفرمود تا تخت شاهنشهی /  به دیبای چینی بیاراستند» و یا «سپرهای چینی و ژوپین جنگ / کمانهای چاچی وتیر خدنگ» همچنین خیام فرموده «یک جرعه میِ مملکت چین ارزد» و قس علی هذا القیاس... که نشان از قدمت واردات کالا از چین دارد.
در ضمن وقتی مردم با اجناس چینی عهد اخوت بسته اند و اگر یک روز جنس چینی نخرند ، روزشان شب نمی شود و مسئولین هم با گذشت شش ماه از سال تولید ملی هنوز حاضر به توقف تبلیغات کالاهای خارجی نیستند و پیش خودمان بماند ، نمی توانند از تراژدی « هین بستان از من و تبلیغ کن!» چشم پوشی کنند ، آن وقت حرف حساب شما چیست؟ در ضمن نگران تولید کنندگان ایرانی نباشید ؛ آنها هم می توانند به جای تولید ، کالای چینی وارد کنند و یا می توانند دانشگاه بروند و ادامه تحصیل بدهند و برای خودشان یک شغل درست و حسابی دست و پا کنند و یا حتی می توانند وارد بازار ارز شوند و در این تلاطم بازار بار خوشان را ببندند چرا که « ارز و مال از در میخانه نشاید اندوخت!» و باید دل را به دریا زد. دلتان دریایی!