طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

نقدینگی تهاجمی با مارمالاد تورم!

نقدینگی تهاجمی با مارمالاد تورم!

در حال حاضر یکی از مشکلات اساسی و گریبانگیر دولت و ملت «نقدینگی» است که به دغدغه مشترک هر دو تبدیل شده است. یعنی دولت از افزایش نقدینگی می نالد و ملت هم از کمبود نقدینگی!

این لابلا هم عده ای به منظور کمک به دولت و کاهش نقدینگی در جامعه با دریافت حقوق های آن چنانی و وام های آن چنانی تر و دپو کردن منابع مالی شان در کشور های خارج، سعی در کاهش نقدینگی در سطح جامعه و کمک به دولت دارند!

اما نقدینگی چیست: به مجموعه پول (اسکناس و مسکوک در دست اشخاص) و شبه پول (سپرده‌های سرمایه‌گذاری مدت‌دار، سپرده‌های قرض‌الحسنه پس‌انداز و سپرده‌های متفرقه) نقدینگی گفته می‌شود. رشد بی رویه نقدینگی، باعث رشد سریع تقاضا برای کالاها و خدمات شده و چون در کوتاه مدت عرضه کالا و خدمات محدود است این امر منجر به ایجاد تورم در اقتصاد و فشار به اقشار آسیب پذیر جامعه می شود.

حال سوالی که برای ما پیش آمده این است که این نقدینگی که دوستان اقتصادی میزان آن را کشور فی المجلس هزار هزار میلیارد اعلام فرموده اند الان دقیقاً کجاست؟ چرا که نقدینگی مثل شیر دامداران نیست که در جوی آب ریخته شود یا مثل سیب زمینی و خرما دفن شود و یا مثل گوجه فرنگی تبدیل به رب و سس شود. ریال به ریالش حساب و کتاب دارد و باید به مافوق حساب پس داد.

خلق الله که در خوشبینانه ترین حالت هشت شان گرو یازده یا دوازده است و برای خرید یک خودروی قسطی اول باید کمپین تشکیل بدهند ؛ بعد هم در گرداب وام های هبه شده از سوی دولت پراید را با مخلفاتش  36 میلیون ابتیاع کنند. در واقع اگر ملت نقدینگی داشتند همان اول پراید را 20 میلیون تومان می خریدند و اصلاً کمپین تشکیل نمی دانند. در ثانی این روزها کسی جرات حمل یا نگهداری پول ندارد و کارشناسان اقتصادی رادیو هم بهترین سرمایه گذاری در مملکت را افتتاح حساب سپرده و دریافت سود و  انتظار شنیدن خبر شادی بخش برنده شدن در قرعه کشی بانکها می دانند. از سوی دیگر بانکها هم از کمبود منابع مالی می نالند تا جایی که معتقدند توان پرداخت وام ده میلیونی ازدواج را ندارند و معتقدند اگر همین کارمزد 1026 ریالی تراکنش ها نباشد توانایی پرداخت حقوق کارمندان شان را هم ندارند! حالا بانکها با کدام پول دلالی، بنگاه داری، تیم داری، بورس بازی و ساخت و ساز می کنند؛ املاک و مستغلات و کارخانه و زمین و سهام می خرند و به کارمندان خود وام های یک درصد و به مدیران حقوق و پاداش های نجومی می دهند ، اطلاع دقیقی در دست نیست و به ما هم ربطی ندارد! جستجوی اینترنتی و تحقیقات میدانی هم کمک چندانی به ما نکرد و ما فقط توانستیم در اینترنت مفهوم نقدینگی و اثرات آن بر زندگی مردم عادی را پیدا کنیم و چیزی از اثرات آن بر زندگی بانکداران و مدیران ارشد بانکی در فضای مجازی پیدا نکردیم!

با این وجود از مسئولین محترم تقاضا داریم خواهشاً مراقب منابع مالی مملکت باشند و نشود دو روز دیگر خلق الله از ترس هر روز سری به بانک ها بزنند و آن چندرغاز پولی را که در بانک ها سپرده گذاشته اند، شمارش کنند و دوباره سرجایش بگذارند. خیر از جوانی تان ببینید...

شاسی

شاسی بلند تصادفی و بیمه به نیت ثواب!

چند شب پیش که برای ادای فریضه نماز به مسجد رفته بودم یکی از دوستان قدیمی را دیدم که خیلی سرحال و شادمان بود. سلام علیک کردیم و به او گفتم: خدا رو شکر تو این اوضاع گرانی، تورم، رکود، بگیر و ببند توافق با fatf  و... خیلی سرحالی؛ نور بالا می زنی!؟ خندید و گفت: مگه خبر نداری؟ چند روز قبل ماشینم آتیش گرفت و کامل سوخت! با تعجب پرسیدم: مرد حسابی از کی تابحال سوختن ماشین خوشحالی داره؟ گفت: از این خوشحالم که موقع سوختن ماشین، خودم توش نبودم! از این همه مثبت اندیشی و نگرش ایده آل لذت بردم و پرسیدم: از بیمه خسارت هم گرفتی یا نه؟ گفت: نه آقا خسارت چیه... من ماشین رو برای گرفتن خسارت بیمه نمی کنم؛ برای ثوابش بیمه می کنم! بالاخره مدیران خلاق و نجومی بگیری که در تهران تشریف دارند برای تحصیل فرزندان شان در خارج از کشور، مسافرت های برون مرزی، هزینه اوقات فراغت فرزندان، اعطای وام های کم بهره به خودشان، خرید کارخانه و تاسیس شرکت و عضویت عروس و داماد و نور چشمی های شان در هیات مدیره این شرکت ها و کارخانجات، باید دستشان باز باشد! از نوع نگاه آنتولوژیک و خوشبینانه این دوستمان به قضیه خیلی خوشم آمد و با خودم گفتم: اگر همه مردم مثل این دوست ما به نیمه پر لیوان نگاه کنند، بسیاری از مشکلات دولت و بیمه ها حل می شود!

اما راستش را بخواهید این ماجرای آتش سوزی خودرو، مرا یاد یکی از دانش آموزان قدیمی انداخت که پدرش علاوه بر ساخت و ساز، پیمانکاری، مقاطعه کاری، خیاطی، نجاری، نجات غریق، دندان سازی تجربی، مسافرکشی، سیم کشی، صافکاری، باطری سازی و ... دستی هم در خرید و فروش خودروهای دسته دوم و تصادفی داشت. یک روز از او خواستم اگر یک ماشین شاسی بلند تصادفی با قیمت مناسب پیدا شد، مرا خبر کند. هفته بعد صبح اول وقت به دفتر مدرسه آمد و گفت: آقای سعیدی شاسی بلند تصادفی پیدا کردیم. گفتم: خیلی که درب و داغون نیست؟ گفت: والله چی بگم. هم تصادف کرده هم ملق زده! بعد هم آتیش گرفت و چون آتش نشانی دیر رسید موتور، صندلی ها و لاستیکا هم سوختن! گفتم سند و کارت سوخت چطور؟ گفت: سند که نداره ولی کارت سوخت داره که اونم خالیه! با تیپا از دفتر بیرونش کردم و گفتم: پسر جان؛ من ماشینی که تصادف کرده، معلق زده، همه جاش آتیش گرفته، سند و کارت سوخت هم نداره می خوام چکار کنم؟ گفت: آقا شما گفتین واسه ما شاسی بلند تصادفی پیدا کن ما هم پیدا کردیم!

بگذریم. فقط در خاتمه این نکته را یاد آوری کنم که در حال حاضر برخی شرکت های معتبر خودروسازی مثل بی او دبلیو به منظور نشان دادن کیفیت خودروهای تولیدی، آنها را به مدت یک ماه در آکواریم پر از آب قرار می دهند و اتفاقی برای خودرو نمی افتد. شرکت بنز کیفیت خودروهایش را در دمای زیر چهل درجه آزمایش می کند و اتفاقی برای خودرو رخ نمی دهد. در ایران هم ماشین های تولیدی ما خود به خود آتش می گیرند و هیچ اتفاقی نمی افتد. فقط تا ته می سوزند و دست شما هم به هیچ جا بند نیست و از این که موقع سوختن خودرو داخل آن نبودید، باید خوشحال باشید و خدا را شکر کنید!

دلربایی مصنوعی

باسمه تعالی

دلربایی با چشم و چال مصنوعی!

به قلم وحید حاج سعیدی

ما ایرانی ها اساساً به شکستن رکورد و حمله به رکورد های گینس علاقه خاصی داریم. هر چند تلاش در جهت شکستن رکورد های بین المللی فی نفسه چیز بدی نیست و اگر در باب مسائل ورزشی، فرهنگی، هنری، علمی و سایر ژانر های مثبت باشد جای بسی شعف و شادمانی نیز هست. اما متاسفانه در سال های اخیر ما در برخی امورات صاحب رکورد و عناوین بین المللی شده ایم که نه تنها جای شعف و سرور نیست بلکه جای بسی تاسف و ناخرسندی است و به قولی «کز تاسف دشمنان را بر زبان واحسرتاست.» چه به برسد به دوستان، آشنایان، اقوام و سایر فامیل های نسبی و سببی و ...  مشت نمونه خروار این داستان هم استفاده بی حد و حصر و حریصانه از لوازم آرایشی است که برای عده ای از نان شب واجب تر شده است. دردمندانه اینکه فیفا نه ببخشید مافیا و گردانندگان این کارتل های لوازم آرایشی، در حال یافتن بازار های جدید برای فروش محصولات می باشند و جمعیت هدف آنان ( با عرض شرمندگی، روم به دیوار) از جماعت نسوان به جماعت ذکور کشیده شده است. در حقیقت بعد از فله ای شدن مواد آرایشی و تغییر کاربری برخی آرایشگاه های مردانه، تشخیص «مرد رویاها» از «زن زندگی» کمی دشوار شده است و به سادگی گذشته نیست! حتماً شما هم این جمله را شنیده اید که در فضای مجازی «باطن» آدم ها با ظاهرشان فرق می کند؛ اما امروز در فضای حقیقی هم «ظاهر» آدم ها با «باطن » شان فرق می کند و برخلاف گذشته اگر کسی موردی را برای ازدواج در نظر بگیرد اول باید نسبت به ذکور یا اناث بودن طرف تحقیق کند!

نسل جدید این بزرگواران و شیر مردان نیز از بین چند هزار بیت اشعار فردوسی فقط این مصرع را آویزه گوش داده اند که:«کنون ای پسر گاه آرایشست!» به قول عمو سیفی ( سرایدار مفخم مدرسه ما) :« قبلاً می‌گفتن مرد باید ایستاده بمیره یا با گلوله سربی توی سینه؛ مردای امروز زیر موچین و بوتاکس و پروتز و عمل بینی‌ جون ندن خیلیه!» بگذریم نور به قبر مولوی ببارد. چند قرن بعد از فوت این بابا ما تازه فهمیدیم « من نه منم، نه من منم» یعنی چه؟!

هر چند کرونولوژی یا به عبارتی جستاری در تاریخ در باب آرایش نشان می دهد که این قبیل امورات در گذشته  هم مسبوق به سابقه بودند ولی از روی حساب و کتاب و قاعده و قانون و فقط برای جماعت نسوان ... فی المثل قدما معتقد بودند: «آرایش پیران بود افزون ز جوانان . . . تعمیر ضرور است بناهای کهن را»اما الان دوره و زمانه پشت و رو شده است و پیر و جوان و زن و مرد و کوچک و بزرگ همه در کار آرایش هستند و حتی شاهد هستیم که در برخی مجالس خاص جماعت نسوان در باب زیبایی به جماعت ذکور حسودی می کنند!

البته این داستان به آرایش خشک و خالی با مواد آرایشی فله ای و گالنی ختم نمی شود؛ بلکه در حال حاضر مقادیر معتنابهی چشم و چال و پشم و پیلی مصنوعی هم وارد کشور می شود.

هر چند در خصوص واردات انواع و اقسام کالا نیاز به ارائه مدرک و آمار نیست و دوستان هر چیزی را که بخواهند به صورت کول بری، ته لنجی، اتوبوسی و در نهایت با کشتی وارد کشور می کنند، با این وجود آمار شش ماهه گمرک نشان می‌دهد که «در مدت یاد شده علاوه بر واردات مقادیر زیادی لوازم آرایشی از مبادی قانونی و غیر قانونی، ۲۴۴ کیلو کلاه گیس، ریش، ابرو، مژه مصنوعی از الیاف به ارزش ۱۳۰۲ دلار و همچنین سنگ پا(pumice stone) به وزن ۹ هزار و ۷۲۲ کیلوگرم به ارزش ۱۹هزار و ۴۶۳ دلار یا ارزش ۵۶۳ میلیون ریال وارد کشور شده است!»

البته این آمار رسمی است و از آمار غیر رسمی اطلاع چندانی در دست نیست. فلذا دوستان عنایت داشته باشند که اگر چند صباح دیگر در کوی و برزن با رویکرد یک نگاه حلال، «مژگان سیاهی»، «چشمان شهلایی»، «کمان ابروانی به غایت نکو»، «پریشان گیسوانی توی در توی» و امثالهم مشاهده نمودند فی الفور قرار و عنان از کف ندهند و به قول حافظ رخنه در دین و ایمان شان ایجاد نشود که بلاشک حجم وسیعی از این زیبائی ها و دلربایی جات، بدلی و ساخته دست بشر، علی الخصوص برادران چشم بادامی چینی است! فی الواقع از این دست «تیر مژگان» ها و «کمان ابرو» ها چیزی جز اگزما و حساسیت های پوستی بر نمی آید و یقین بدانید از فرآیند «که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان» و یا «خم ابروی تو در صنعت تیراندازی . . . برده از دست هر آن کس که کمانی دارد» و خبری نیست. خیالتان تخت تخت علی ای حال با عنایت به اینکه مصرف این مصنوعات و لوازم آرایشی در کنار انجام برخی اعمال جراحی زیبایی، عین دوره های پیام نور در جامعه فراگیر شده است و برخی معادلات فتوژنیک و تیپولوژی را بر هم زده است، چند پیشنهاد مدبرانه در این خصوص ارائه می گردد:

الف) لانگ شات یا نمای دور: الگوبرداری نسل جوان از هنر پیشگان و بازیگران امری طبیعی و رایج است. اما متاسفانه این بزرگواران در فرآیند آرایش غلیظ، تفاوتی بین پرده سینما، قاب تلویزیون، شبکه خانگی و مهمانی خصوصی قائل نیستند و هر چهار گزینه برایشان صحیح است! پیشنهاد می شود صدا و سیما فکری به این حال این هنرپیشگان کند، نه اینکه گاه و بیگاه در برنامه های زنده تلویزیونی ولو باشند و فیلمبردار نگون بخت مجبور شود دائم لانگ شات یا نمای دور آنها را به تصویر بکشد!

ب) ریش گرو گذاشتن: هر چند بخش اعظم این وسایل مربوط به جماعت نسوان است ولی بانکهایی که قرار است ماشین قسطی با وام 25 میلیونی یا وام ده میلیونی کالاهای اساسی به خلق الله تحویل دهند، مراقب باشند تا کسی ریش مصنوعی گرو بانک گذارد! چرا در این دوره زمانه تیغِ چک و سفته چیزی را نمی برد؛ ریش مصنوعی که جای خود دارد!

پ) مالیات و افزایش قیمت: در کشور های خارج، به منظور جلوگیری از مصرف برخی مواد خاک بر سری نظیر سیگار و مشروبات الکلی، علاوه بر اخذ مالیات فراوان، قیمت این محصولات را نیز تا حد زیادی افزایش می دهند. هر چند در کشور ما افزایش قیمت امری عادی تلقی می شود و شرکت ها با حمایت شورای رقابت در افزایش قیمت ها با هم رقابت می کنند و قیمت ها را دو لاپهنا حساب می کنند، ولی در این مورد خاص نیز توصیه می شود، علاوه بر رعایت ساختار قبلی، یک نموره دیگر هم به قیمت این وسایل اضافه شود. بلکه ملت فقط در موارد خاص نظیر مجالس عروسی و شادی از لوازم آرایشی استفاده کنند و برای خروج از منزل جهت خرید یک کارت شارژ یا یک دبه ماست، خودشان را ماستمالی نکنند و به همان دو پاف ادکلن قناعت کنند!

 

 

 

 

 

 

 

الپیک

المپیک نیک و بدش بگذرد!

میدان بزرگ المپیک با همه حواشی و مخلفاتش تمام شد و خدا را شکر دیگر مجبور نیستیم تا پاسی از شب بیدار بمانیم و  قبل از شروع رقابت ها فرمایشات تیتانیوم بار و شوخی های آبکی برخی مجریان رسانه میلی را تماشا کنیم. هر چند در این دوره تعداد مدال هایمان دو رقمی نشد ولی باز هم جای شکرش باقی است که تقریباً به ازای هر ده میلیون نفر یک مدال گرفتیم! در اینکه برخی کشور ها چطور مدال ها را درو می کنند شایعات زیادی در فضای مجازی پراکنده شده است و عده ای بیخوابی را عامل برتری عددی این کشور ها در تعداد مدال ها می دانند. به قول شاعر «شبا که ما می خوابیم چین و آمریکا بیدارن . . . ما خواب خوب می بینیم اونا دنبال مدالن» و باقی ماجرا ...

جالب اینکه هیچگاه رویکرد ما قبل و بعد از المپیک تغییر نمی کند و کلیه مربیان، ورزشکاران، پیشکسوتان و دست اندر کاران ورزش به سان سنوات و دوره های گذشته بر این باورند که پتانسیل ما در همین حد است ولی از همین امروز که مشعل المپیک را فوت کردند و کلید نمادین دهکده المپیک را به شهردار توکیو سپردند باید خودمان را برای رقابت های المپیک توکیو آماده کنیم! البته عزیزان مسئول که حکایت شان با بقیه تومنی هشت صنار توفیر دارد چرا که این عزیزان برای سفر و همه نوع مسابقات برون مرزی از جهانی و المپیک گرفته تا آسیایی و ... پایه هستند و پاسپورت ها و چمدان های شان همیشه روی سکو است! چرا که بدون حضور این دوستان که آویزان بودجه بیت المال و کمیته ملی المپیک هستند ، اصلاً المپیک صفایی ندارد! جالب تر اینکه نتایج ضعیف ورزشکاران ما هم چیزی از ارزش های آنها کم نمی کند و هیچ کس حق بازخواست این بزرگواران را ندراد. چرا که طبق معمول علت ناکامی های ورزش ما، داوری های مغرضانه، مافیای ورزش و صد البته اختلاف ساعت با کشور های محل مسابقه است که بدن های ورزشکاران تا روز آخر رقابت ها از خواب بیدار نمی شوند! در ضمن همین که امسال دونده ماراتن ما از خط پایان رد شد تا دست اندر کاران مسابقه بتوانند وسایل و تجهیزات را جمع و جور کنند و برای ناهار به دهکده برگردنند و یا همین که دوستان شناگر غرق نشدند، جای شکرش باقی است. البته المپیک های ما همیشه چند نکته مبهم هم دارند مثلاً اینکه چطور می شود قبل از رقابت ها دوستان شرکت کننده از آمادگی کامل و صد در صد برخوردارند ولی بعد از مسابقه عزیزان عنوان می دارند مصدوم بودند و تنها با  چند درصد آمادگی و تزریق روزانه 65 آمپول به میدان رفتند! ناگفته نماند رفتار مافیای المپیک هم امسال واقعاً تابلو و شرم آور بود.  قطعاً مدال بهداد و یزدانی خوردن نداشت. اگر مرد هستند بروند سراغ مدال های آن دونده ی سیاهپوستی که فقط می خندد و  در سه المپیک یک تنه 9 تا مدال طلا گرفته یا آن شناگر سفید پوستی که بیست و هشت مدال گرفته و روی طاقچه منزل شان دیگر جایی برای مدال نیست!»

مخلص کلام اینکه هیچکدام از مدیران ورزش مملکت یا معاونان وزیر ورزش حاضر نیستند مسئولیت شکست ها را بپذیرند و نه اینکه قید این سفرهای خارجی را بزنند تا یک مدال بیشتر نصیب ورزش ایران شود یا زبان لال هیچکدام از مسئولان کمیته ملی المپیک یا رؤسای فدراسیون‌ها حاضر نیستند چمدان‌های خود را زمین بگذارند تا خرج سفرشان هزینه آماده شدن تیمی یا ورزشکاری برای حضور موفق تر در المپیک و مسابقات جهانی شود! از دست ما هم کاری جز آرزوی موفقیت و دست به دعا برداشتن بر نمی آید که آن هم به دلیل پخش با تاخیر چند ثانیه ای مسابقات زنده ، دست ما به هیچ جا نمی شود و قبل از اینکه دعای ما کار ساز شود، مسابقات تمام می شوند!

به هر روی المپیک سفره گسترده ای است که هر کس به تناسب معرفت و جوهره وجودی اش و البته پارتی هایی که دارد می تواند از این خوان گسترده بهره مند شود و استعداد های ذاتی اش را به منضه ظهور بگذارد. به عنوان مثال در مدت برگزاری المپیک برخی از افراد که حتی آنها را حوالی جام جم و مجموعه چند صد هکتاری صدا و سیما راه نمی دادند به عنوان مجری، کارشناس، پیشکسوت، روزنامه نگار، منتقد ورزشی و حتی گزارشگر به رسانه ملی دعوت شدند تا مردم همیشه در صحنه از افاضات مشعشع شان بهره مند شوند. عزیزی که خودش به زور در مسابقه المپیک از خط پایان رد شده بود و عنوانی بهتر از پنجاهمی کسب نکرده بود، بانوی ورزشکار ایرانی را بی غیرت می خواند و بزرگوار دیگری مربی موفق و توانمند ایرانی تیم آذربایجان را درس اخلاق می داد! البته این آش به قدری شور بود که گزارشگر بازی فینال هاکی مردان بین آرژانتین و بلژیک، با شیئی به نام «محافظ دندان» بیگانه بود و بعد از گل چهارم آرژانتین زمانی که بازیکنان این تیم به نشانی خوشحالی محافظ دندان های خود را رو به دوربین نشان دادند، گزارشگر محترم فرمودند: ما متوجه نشدیم رنگ کردن دندان های جلو دیگر چه صیغه ای است؟!

علی ای حال این المپیک هم مثل سایر المپیک ها نشان داد ببر و پلنگ و سونامی و نابود گر و سایر القاب فله ای که به ورزشکاران مان می دهیم چاره ورزش «قسطی و یک در میان» ما نیست و برای رسیدن به اهداف بزرگتر و کسب مدال های خوشرنگ تر و درشت تر ، باید از مدیران و روسای فدراسیونی که از الان برای حضور در رژه المپیک بعدی و انداختن سلفی های هنری و ماندگار تلاش می کنند ، الگو برداری کنیم و برنامه ریزی انجام دهیم!

پوشاک سنتی

باسمه تعالی

رابطه لاغری و لباس های سنتی!

حقیقت امر این است که این ماجرای پوشاک و لباس هم در این سال ها برای خودش به سوق الثلاثاء (سه شنبه بازار)  تبدیل شده است و هر طرف آن را که می گیریم از طرف دیگر در می رود. ظاهراً کار از خرک در رفته که به این راحتی رگلاژ نمی شود! یک روز ساپورت مد می شود و خرد و کلان ساپورت پوش به خیابان ها می آیند تا جایی مجلسیان پیشنهاد مصادیق مجرمانه را علیه جماعت ساپورت پوش مطرح می سازند. جلوی ساپورت گرفته می شود، مانتوی شیشه ای پدیدار می شود آن هم بدون توجه به فرمایشات پادشاه سخن و شیخ ازل سعدی که می فرمود: تنک مپوش که اندام های سیمینت ... درون جامه پدیدست چون گلاب از جام! حرف ما را نمی پسندید لااقل حرف سعدی علیه الرحمه را گوش فرا دهید. جلوی پارچه قاچاق گرفته می شود،خود لباس قاچاق می شود.  اخیراً هم مد شده که برخی از جماعت نسوان البسه ای به تن می کنند که به اندازه یک بیلبورد روی آنها کلمات و جملات انگلیسی نوشته شده است و برای ترجمه متون فوق باید یک فرهنگ لغت همراه داشت. دردمندانه اکثر کسانی هم که از این البسه به تن می کنند از معانی این عبارات خبر ندارند و اگر داشتند چه بسا از آنها برای گرد گیری هم استفاده نمی کردند!

این لابلا فقط سر لباس های سنتی و بومی اقوام ایرانی بدون کلاه مانده است که هیچکس طرفدار آنها نیست و فقط باید آنها را موزه ها یا در مراسم افتتاحیه و اختتامیه جشن گندم و خرما و انگور و ... دید. شاید اگر می توانستیم یک بار که هم شده المپیک را در کشور مان برگزار می کردیم موقعیت خوبی برای معرفی فرهنگ پوشش و لباس های سنتی مان فراهم می شد. علی ای حال با وجود موانع و راهکار های اساسی در ایجاد رغبت عمومی در جامعه به استفاده از لباس های سنتی ، کما فی السابق بر اسا رسم معهود و شیوه مالوف چند پیشنهاد سوفسطایی و مدبرانه در این خصوص ارائه می کنیم:

الف) رابطه لاغری با لباس های سنتی: امروزه هر شرکتی که محصولاتش روی دستش باد می کند بلافاصله با گره زدن خواص محصولاتش به علم پزشکی، محصولاتش را در کسری از روز به فروش می رساند و خلق الله انبار هایش را نیز به توبره می کشند. در این خصوص هم می توان اعلام کرد پوشیدن لباس های سنتی به دلیل استفاده از ترکیبات گیاهی در لاغری افراد موثر است. اگر جلوی فروشگاه های لباس سنتی حماسه ای جدید خلق نشد، گردن شکسته حقیر...

ب) جوایز بانکی: پیشنهاد می شود بانکها در کنار جوایز عجیب و غریب نظیر یک کامیون پر از پول ، یک گاو صندوق پر از طلا، صندوقچه اسکناس و ... یک فرغون کتاب و یک کمد لباس سنتی هم به برندگان هدیه کنند. با این رویکرد علاوه بر انجام رسالت فرهنگی ، زمینه برای معرفی هر چه بهتر فرهنگ بومی و سنتی کشور فراهم می شود.

پ) تخفیف ویژه: این روزها ارائه تخفیفات ویژه در جلب مشتری تاثیر چشمگیری دارد. توصیه می شود تالار ها، هتل ها ، متل ها، مسافرخانه ها، مراکز گردشگری، شرکت های هواپیمایی و ... به مشتریانی که دارای پوشش سنتی و بومی هستند یک تخفیف اساسی و تپل بدهند.

پ) یارانه پوشاک: هر چند مردی که می خواست همه کار ها را یک تنه انجام بدهد و برای هر چیزی یارانه می داد الان نیست و سه سال است که رفته، ولی به یاد طرح های مدبرانه و فلک فرسای ایشان پیشنهاد می شود یارانه ای تحت عنوان یارانه پوشاک و البسه سنتی به مردم تعلق بگیرد.

ت) تشکیل کمپین: در خاتمه نیز پیشنهاد تشکیل کمپین که از کم هزینه ترین و کاربردی ترین راهکار های دولتی و خصوصی در حل مناقشات مختلف است، ارائه می شود. فقط خواهشاً این کمپین مثل کمپین نخریدن خودروی داخلی نشود که بعد از چند ماه صف خرید خودرو از صف سبد کالا هم شلوغ تر شده بود! دم همه شما گرم...

 

درس های المپیکی!

درس های المپیکی!

میدان بزرگ المپیک با همه حواشی و مخلفاتش تمام شد و کلیه مربیان، ورزشکاران، پیشکسوتان و دست اندر کاران ورزش به سان سنوات و دوره های گذشته بر این باورند که پتانسیل ما در همین حد است ولی از همین امروز که مشعل المپیک را فوت کردند و کلید نمادین دهکده المپیک را به شهردار توکیو سپردند باید خودمان را برای رقابت های المپیک توکیو آماده کنیم. البته عزیزان مسئول که حکایت شان با بقیه تومنی هشت صنار توفیر دارد چرا که این عزیزان برای سفر و همه مسابقات برون مرزی از جهانی و المپیک گرفته تا آسیایی و ... همیشه آماده هستند و پاسپورت ها و چمدان های شان روی سکو است! چرا که بدون حضور این دوستان که آویزان بودجه بیت المال و کمیته ملی المپیک هستند ، اصلاً المپیک صفایی ندارد! جالب تر اینکه نتایج ضعیف ورزشکاران ما هم چیزی از ارزش های آنها کم نمی کند و هیچ کس حق بازخواست این بزرگواران را ندراد . چرا که طبق معمول علت این ناکامی ها داوری های مغرضانه، مافیای ورزش و صد البته اختلاف ساعت با کشور های محل مسابقه است که بدن ورزشکاران تا روز آخر رقابت ها از خواب بیدار نمی شوند!

مخلص کلام اینکه هیچکدام از مدیران ورزش مملکت یا معاونان وزیر ورزش حاضر نیستند قید این سفرهای خارجی را بزنند تا یک مدال بیشتر نصیب ورزش ایران شود یا زبان لال هیچکدام از مسئولان کمیته ملی المپیک یا رؤسای فدراسیون‌ها حاضر نیستند چمدان‌های خود را زمین بگذارند تا خرج سفرشان هزینه آماده شدن تیمی یا ورزشکاری برای حضور موفق در المپیک و مسابقات جهانی شود!

به هر روی المپیک سفره گسترده ای است که هر کس به تناسب معرفت و جوهره وجودی اش و البته پارتی هایی که دارد می تواند از این خوان گسترده بهره مند شود و استعداد های ذاتی اش را به منضه ظهور بگذارد. به عنوان مثال در مدت برگزاری المپیک برخی از افراد که حتی آنها را حوالی جام جم و مجموعه چند صد هکتاری صدا و سیما راه نمی دادند به عنوان مجری، کارشناس، پیشکسوت، روزنامه نگار، منتقد ورزشی و حتی گزارشگر به رسانه ملی دعوت کردند تا مردم همیشه در صحنه از افاضات شان بهره مند شوند. عزیزی که خودش به زور در مسابقه المپیک از خط پایان رد شده بود و عنوانی بهتر از پنجاهمی کسب نکرده بود، بانوی ورزشکاری را بی غیرت می خواند و بزرگوار دیگری مربی موفق و توانمند ایرانی تیم آذربایجان را درس اخلاق می داد! البته این آش به قدری شور بود که استادی که بازی فینال هاکی مردان بین آرژانتین و بلژیک را گزارش می کرد با شیئی به نام «محافظ دندان» بیگانه بود و بعد از اینکه بازیکنان آرژانتین به نشانی خوشحالی محافظ دندان های خود را نشان دادند، گزارشگر محترم فرمود: ما متوجه نشدیم رنگ کردن دندان های جلو دیگر چه صیغه ای است؟!

علی ای حال این المپیک هم مثل سایر المپیک ها نشان داد ببر و پلنگ و سونامی و نابود گر و سایر القاب فله ای که به ورزشکاران مان می دهیم چاره ورزش «قسطی و یک در میان» ما نیست و برای رسیدن به اهداف بزرگتر و کسب مدال های خوشرنگ تر و بیشتر ، باید از مدیران و روسای فدراسیونی که از الان برای حضور در رژه المپیک بعدی و انداختن سلفی های ماندگار تلاش می کنند ، الگو برداری کنیم و برنامه ریزی انجام دهیم

بدهکاران بانکی

هایپر بدهکاران بانکی !

به قلم وحید حاج سعیدی

این روز ها اقتصاد ایران به مرحله ای از رشد و تکامل رسیده است که بانکها و موسسات مالی و سایر اقشار مختلف از فعالان اقتصادی گرفته تا شهروندان عادی، همه به دنبال راهی برای فرار از پرداخت موظفی های اقتصادی خود هستند. البته این وسط فقط سر شهروندان عادی بدون کلاه می ماند چرا که بانکها با یک تردستی ساده مثل بلوکه کردن بخشی از تسهیلات اعطایی یا ایجاد یک قرار داد ضربدری و اعطای وام به شرکت های زیر مجموعه کماکان به منافع خود می رسند؛ افراد خاص نیز با اعلام ورشکستگی صوری خر خود را از پل می رهانند!  کار تاجایی بیخ پیدا کرده است که نظام بانکی از حجم بالای ورشکستگی های صوری به ستوه آمده است و آن را آفت نظام بانکی می داند. فقط این وسط ما متوجه نشدیم چرا موقع اعطای وام های درشت، از این ورشکستگان بالقوه، وثیقه محکم و پدر مادر درخواست نمی کنند که الان با ورشکستگی صوری دستشان به چیزی بند نیست!؟ ظاهراً فقط زورشان به مردم عادی و کارمندان می رسد!

هر چند ما شخصاً به زخارف دنیا و مادیات تیپا زده ایم و از مال دنیا فقط 23 تا دفترچه بانکی و 18 تا کارت اعتباری داریم که سرجمع موجودی آنها به جز اول برج به نیم میلیون تومان هم نمی رسد ولی این دلیل نمی شود نسبت به بیت المال بی تفاوت باشیم و دست روی دست بگذاریم تا مطالبات معوق بانکها روز به روز مثل قراردادهای فوتبالی ها بالا برود. در حقیقت با رویکرد جدید، بدهکاران بزرگ بانکی تبدیل به «ابر بدهکار» شده اند و شاید اگر با همین فرمان پیش برویم در آینده شاهد عزیزان «هایپر بدهکار» نیز باشیم!

فلذا در راستای رسالت فرهنگی که در وجودمان نهادینه شده، رهنمودهای تیتانیوم بار و مبتنی بر تجارب مان را در خصوص دریافت مطالبات معوق از ابر بدهکاران بانکی ارائه می کنیم:

الف) راه اندازی کمپین« من قسط می دهم»: با راه اندازی کمپین« من قسط می دهم» و ایجاد جو پرداخت بدهی و اقساط معوق در جامعه، می توانیم  بدهکاران را نسبت به پرداخت بدهی شان مجاب کنیم. حتی می توان از آهنگ های اشعار حماسی هم کمک گرفت: من قسط می دهم، تو قسط می دهی، ما قسط می دهیم و الی آخر...

ب) نگاهی دوباره به دوستان شرخر: هر چند ما هیچگاه از خشونت حمایت نکرده و نمی کنیم و معتقدیم گرهی که با دست باز می شود، با دندان باز نمی کنند؛ اما گاهی اوقات روم به دیوار «از دُم عقرب گره نتوان گشود، الا به سنگ!» وقتی هم صحبت از بیت المال در میان باشد، جای تعارف نیست و یک نموره خشونت هم بدک نیست. خلاصه یک اخمی، یک تشری، نشان دادن پشت دستی .... فلذا پیشنهاد می شود نگاه بانک مرکزی به عزیزان شرخر تغییر کند و یک بار هم که شده به این دوستان اعتماد نموده و آن بخش از تجارب ایشان را که با هنجارهای جامعه سازگاری دارند، در استیفای حقوق مردم و بیرون کشیدن پول بیت المال از حلقوم متجازوان به کار بندند. باور کنید جای دوری نمی رود! اگر هم رفت زود بر می گردد....