طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

صعود دسته جمعی به دور دوم!


حتماً با دیدن این عنوان خیال فرمودید بحث امروز ما در خصوص جام جهانی و راهکارهای هرمنوتیک ما در جهت صعود تیم ملی به دور دوم است. شما هم چه توقعاتی از ما دارید. راستش را بخواهید بحث امروز ما در مورد مرحله دوم هدفمندی یارانه ها است که معلوم نیست از کی آغاز می شود و چه افرادی به مرحله دوم صعود می کنند؟ هر چند به گفته آقای نوبخت برخی دوستان نظیر جامعه هنرمندان تمایلی به حضور در مرحله دوم ندارند و خودشان انصراف دادند ولی هنوز جمعیت کثیری از ملت علاقه ای به حذف خود جوش یارانه شان ندارند و دولت هم فعلاً برنامه ای برای حذف قهری یارانه ها بگیر ها ندارد.( به نقل از جراید فاقد یارانه)  البته نه اینکه مسئولان در صدد ارائه یارانه به نیازمندان واقعی نباشند؛ خدا شاهده این طور نیست ولی از آنجایی که دوستان با برخی از ما بهترون رو دربایستی دارند، منتظرند عزیزان پورشه سوار و رانت خوار و ویژه خوار و ... خودشان انصراف بدهند تا خدای ناکرده دو روز دیگر دلخوری پیش نیاید! البته یک وقت در مورد «از ما بهترون» هم فکر بد نکنید؛ باور بفرمائید این عزیزان در طول ماه چند برابر مبلغ یارانه به افراد مستمند و مستحق زیر خط فقر و دارای ضریب بالای فلاکت کمک می کنند و این چهل پنجاه هزار تومان برایشان چیزی نیست ولی بحث سر این است که آنها مدعی هستند حق شان را از دولت می خواهند! فقط همین... علی ای حال با عنایت به اینکه فعلاً شناسایی افراد متمول و پنج میلیون نفر خارج نشینی که یارانه می گیرند کمی دشوار است، طبق معمول ما از یارانه خودمان مایه می گذاریم و رهنمود های سازنده مان را بدون هر گونه چشمداشت ارائه می کنیم: الف) صعود دسته جمعی: پیشنهاد می شود به منظور جلوگیری از هر گونه دلخوری و سوء تفاهم و شائبه، مبلغ یارانه را کمتر کنیم ولی دست به ترکیب جمعیتی یارانه بگیران نزنیم و همگی دور هم، به مرحله بعد صعود کنیم. این طوری هم فال است هم تماشا ب) تحریک احساسات: در حال حاضر 2906 طرح نا تمام در کشور داریم. پیشنهاد می شود یک کلیپ از طرح های نیمه کاره تهیه شود و یک آهنگ غمناک هم روی آن صدای گذاری شود و برای اغنیا نمایش داده شود. شاید این طوری تحت تاثیر قرار بگیرند و  و انصراف بدهند. پ) ممیزی برخی اشعار: درست که ما به اشعار و گفته های بزرگان علم و ادب اعتقاد راسخ داریم ولی زمان آن فرا رسیده برخی اشعار ممیزی شوند نظیر « گرچه محتاجیم چشم اغنیا بر دست ماست . . . هر کجا دیدیم آب از جو به دریا می رود!» با این تفکر و دیدگاه آن وقت انتظار داریم عزیزان اغنیا خودشان بیانید و انصراف بدهند!

تغییر قواعد بازی در شهر آورد بعدی!

این ماجرای شهر آورد و گل نزدن بازیکنان میلیاردی هم برای خودش سریالی شده است. ملت دو کیلو تخمه می خرند و با اهل و عیال و سایر اقوام پای جعبه جادویی، ببخشید صفحه جادویی 90 دقیقه حرص می خوردند و پوست تخمه را روی در و دیوار می پاشند، دست آخر هم مربیان به موقیعت های نداشته و خلق نشده می بالند. هر چند در این دوره زمانه ارائه نظرات کارشناسی و تحلیلی نیاز به سواد و تخصص آن چنانی ندارد و هر کس با یک دست کت و شلوار و یک دستگاه لپ تپ می تواند فراتر از دیپلمش حتی در رسانه ملی، به عنوان کارشناس اظهار فضل کند، ولی ما استثنائاً در زمینه فوتبال چند عکس ورزشی و مختصر تجاربی داریم و اگر در سطح بین المللی، ملی، استانی، شهرستانی، باشگاهی، آموزشگاهی و حتی رقابت های بین کلاسی دهه فجر دستی بر آتش نداشته ایم ولی لااقل خاکستر گل کوچیک محلات را لمس کرده ایم و با عباس، امیر، علی خدا بیامرز و سایر بر و بچه های محل بارها و بارها در مسابقات گل کوچیک محله خودمان قدرت مان را به رخ حریفان کشیده ایم و عرض اندام کرده ایم! فلذا عیار رهنمود هایمان وقتی از جنس فوتبال باشد، تومنی هشت صنار با سایر عرایض مان توفیر دارد. به همین منظور در راستای آب کردن یخ فوتبال علی اصغری که هر از گاهی تحت عنوان شهر آورد بزرگ پایتخت، به خلق الله قالب می شود، نکاتی ایراد می کنیم:  الف) دعوت از تیم گل بال: هر چند رسم شده قبل از شهرآورد دوستان انجمن کوچولو ها، شمه ای از فوتبال را به نمایش می گذارند ولی پیشنهاد می شود قبل از این مسابقه یا بین دو نیمه بر و بچه های تیم گل بال بیایند و با چشم دل، چند گل به این دروازه های 7 متری بزنند تا شاید چشم برخی بازیکنان میلیاردی به جمال دروازه ها روشن شود. ب) تغییر ساختار: معمولاً در فوتبال رسم است برخی کشور های صاحب سبک، یک سیستم جدید را در فوتبال ارائه می کنند؛ بعد فیفا با توجه به کارآیی سیستم آن را می پذیرد. نظیر تغییر امتیاز هر بازی از  دو به سه یا نصب دوربین روی دروازه ها و ... پیشنهاد می شود به منظور احترام به تماشاگران میلیونی، در بازی های مهم و حیثیتی نظیر شهر آورد، ابعاد دروازه ها را کمی بزرگتر کنند تا شاید یکی از آن توپ هایی که سمت باقالی ها می رود، داخل دروازه برود! پ) توجیه بازیکنان و مربیان: قبل از بازی به مربیان و بازیکنان تاکید کنند که به مالکیت توپ، شوت به سمت دروازه، حرکات ورزش های رزمی، حمله به سمت داور و فریاد کشیدن و سایر موارد جنبی، هیچ امتیازی تعلق نمی گیرد و کمافی السابق تیمی برنده است که جسارتاً توپ را وارد دروازه حریف کند. موفق باشید...

تصادفات ژنتیکی در کشور!


نه تنها حقیر سراپا تقصیر، بلکه بسیاری از بزرگان نیز بر این باورند که تنوع و ایجاد تغییر باعث رشد و پویایی و بالندگی و از این جور چیزهای مثبت می شود تا جایی که شاعر فرموده« تنوع توانگر کند مرد را!» فلذا ما همیشه منتظر بودیم که یک نفر آدم متفاوت پیدا شود و دست به یک ساختار شکنی تُپل و اساسی در خصوص دلایل تصادفات رانندگی در ممکلت بزند که به حول قوه الهی این امر محقق شد و جای بسی شعف و شادمانی است. اسناد موجود به روایت جراید...  روزنامه جام جم در گزارشی لایی کشی را عامل بسیاری از تصادفات ذکر کرده و آورده است« از ابتدای امسال 5135 تصادف به علت لایی کشی در تهران رخ داده است . در ضمن نویسنده گزارش ذکر نموده که لایی کشی و ویراژ دادن ریشه ژنتیکی دارد و برخی به جای تصمیم گیری منطقی و عقلانی، فقط به احساسات و هیجان ها توجه می کنند.»  معاون شهردار تهران نیز  فرموده اند 90 درصد تصادفات تهران به علت «غرور نا بجا و لجبازی» برخی رانندگان در سطح شهر است. البته این اسناد هیچ خللی در خصوص عاملیت و آمریت قتل عام دسته جمعی پراید، هوو و اسکانیا وارد نمی کنند و کماکان این ارابه های مرگ در صدر جدول رنکینگ عوامل حادثه ساز تصادفات رانندگی قرار دارند و دلایل دوستان مربوط به تصادفات درون شهری است.  علی ای حال با عنایت به ساختار شکنی و فتح بابی که در خصوص عوامل حادثه ساز تصادفات درون شهری حادث شده است، اگر ریا نباشد ما نیز چند عامل پنهان مانده از چشمان شهلای دوستان را رونمایی می کنیم:  الف) ماشین آلات میلیاردی: یکی از دلایل بروز برخی تصادفات وجود همین ماشین آلات میلیاردی جماعت اغنیا در کوچه و خیابان ها است که گاهی اوقات خلق الله چنان مبهوت جلال و جبروت آنها شده که به در و دیوار می زنند. فقط ما مانده ایم اگر روزی زبان عمو سیفی لال، با یکی از این کجاوه های مُرَصع  تصادف کنیم، چگونه باید خسارت بپردازیم؟  ب) بیلبورد های تبلیغاتی: تبلیغات فندک و منقل و کفش های جادویی راه برید و راه برید و راه برید (!) در صدا و سیما کم بود حالا در بزرگراه ها بیلبورد نصب کرده اند از این طرف خیابان تا آن طرف باقالی ها! معلوم است که اگر راننده تند خوانی هم بلد باشد، باز هم مطالعه نصف تابلو می ماند برای بعد از تصادف با خودروی جلویی! ( فقط خواهشاً این موضوع ژنتیک و لجبازی و ... پیش خودمان بماند و جایی درز پیدا نکند. چون می ترسیم چند صباح دیگر، بیمه ها برای پرداخت غرامت تصادفات ژنتیکی و روانی اِن قُلت جدید بیاورند! دم همه تون گرم...)

نمک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انتقال پایتخت و شاپرک؟


انتقال پایتخت و شاپرک؟
این که تصور کنیم «پروژه انتقال پایتخت» همانند انتقال وجوه بین بانکی با سیستم شاپرک، سه سوته انجام می شود، تصور نادرستی است. الان انتقال وجه با شاپرک هم با چند ساعتی تاخیر انجام می شود! تهران هم بالاخره برای خودش کلان شهری است و به این راحتی ها پایتخت نشده است و به قولی «بر آمد برین کار یک روزگار» نا سلامتی هر چه دانشگاه، باشگاه، ورزشگاه، زایشگاه، آسایشگاه، کارخانه، برج، شرکت، پارک، آسمانخراش و ... را در تهران ساخته ایم و نصف مردم مملکت را از سراسر کشور در تهران جمع کرده ایم. بنابراین جابجا کردن این کشور کوچک به این سادگی ها نیست و مقدماتی دارد که تا اینجای کار، این مقدمات بیست سالی طول کشیده و با آلودگی هوا، پرونده انتقال از زونکن خارج و با مختصری بهبود وضع هوا دوباره در زونکن جا خوش می کند. در ثانی به خاطر زلزله نیامده و مختصری آلودگی هوا که آدم نباید میدان را خالی کند! البته این قسمت از داستان صحبت ما نیست. « برخی مسئولان معتقدند برای انتقال پایتخت زلزله یا آلودگی هوا کفایت نمی کند. بلکه باید مجموعه ای از دلایل گسترده در این باره وجود داشته باشد که این امر نیازمند شناسایی مسائل فنی و اقتصادی است.» ( به نقل از جراید ) حالا اینکه چه مجموعه ای از دلایل گسترده باید حادث شوند تا انتقال پایتخت رقم بخورد ما اطلاع چندانی نداریم ولی همین قدر را می دانیم که اوضاع چندان هم صیقلی نیست و به قول شاعر « حال تهران تو چه دانی که چه مشکل حالیست!» علی ای حال با عنایت به وظیفه ذاتی ما در امر رهنمون سازی به سمت امور صواب چند توصیه معروض می داریم:
 الف) تصمیم قطعی: دوستان قبل از انتقال پایتخت حسابی سنگ هایشان را وا بکنند و برای انتقال تصمیم جدی بگیرند. نشود پایتخت را انتقال بدهیم دو روز بفرمائید اینجا برج میلاد و ورزشگاه آزادی و هتل فلان ندارد ما می خواهیم برگردیم تهران!
ب) حساب و کتاب دقیق: قبل از هرگونه انتقال و جابجایی تهران، نگاهی به خزانه بیندازید و یک دو دو تا چهار تای مختصر بفرمائید که این پروژه مثل بزرگراه تهران - شمال یا ورزشگاه یادگار اصفهان بیست سی سال طول نکشد و مردم برای پیدا کردن ادارات مورد نظرشان بین تهران قدیم و جدید سفیل و سرگردان نشوند.
پ) توجه به طبیعت : یکی از معضلات اساسی مردم علی الخصوص مردم شمال هجوم بی شائبه و دوستانه پایتخت نشینان به شمال در ایام تعطیلات است. خواهشاً پایتخت بعدی را در یک جای خوش آب و هوا بسازید تا با اعلام دو روز تعطیلی، خلق الله گازش را نگیرند و به شمال سرازیر نشوند!




فیس بوک و تحقیقات محلی پدر پادشاه!


روزی پادشاه یکی از ممالک دور تصمیم گرفت دختر یکی یک دانه اش را راهی خانه بخت کند. فلذا طبق سنت همه پادشان در سراسر تاریخ، تصمیم گرفت از طریق اعلان عمومی این موضوع را به اطلاع مردم برساند تا داماد آینده اش را انتخاب کند. روابط عمومی دربار هم طی اطلاعیه ای شرایط خواستگاری از دختر یکی یک دانه پادشاه و مدارک لازم جهت ثبت نام را روی وب سایت قصر قرار دادند و از طریق صدا و سیما، شبکه های ماهواره ای، پیامک، تیزر های تبلیغاتی قبل و بعد از برنامه های ورزشی و فیلم ها و سریال های چند صد قسمتی، بیلبورد های تبلیغاتی بزرگراه ها، تبلیغات دور ورزشگاه ها و جراید مکتوب و خبرگزاری ها به اطلاع مردم رساندند.
از صبح روز بعد، هر روز چند هزار درخواست به همراه رزومه و فیش واریزی مبلغ 800000 پوانگ( واحد پول آن کشور) به حساب خزانه قصر، در سایت دربار ثبت می شد. این ثبت نام برای ملازمان پادشاه یک تیر و دو نشان بود. هم برای دختر یکی یک دانه پادشاه شوهر پیدا می شد و هم کسری بودجه تشریفات مراسم دندان فشان نوه سوم پادشاه از همین محل تامین شد. ملازمان و خواص پادشاه نیز هر روز درخواست ها را بررسی می کردند و خلاصه از بین 300 هزار درخواست ازدواج، 150 نفر به عنوان نفرات نهایی انتخاب شدند و به قصر دعوت شدند تا به حضور پادشاه شرفیاب شوند. خواستگاران را به سالن اجتماعات قصر بردند و از آنها با کیک لایه ای و ساندیس پذیرایی کردند و با ویدئو پروجکشن برایشان کلیپ و آهنگ پخش کردند تا پادشاه وارد شد. پدر پادشاه بدون مقدمه به جماعت خواستگار گفت:« من اهل تحقیقات محلی و این سنتی بازی ها نیستم. وقت اضافی و حال و حوصله هم ندارم. شناسه و کلمه عبور فیس بوک تان را بدهید تا همین جا با ویدئو پروجکشن در انظار همه، وارد صفحه کاربری تان شوم تا ببینم اوضاع از چه قرار است!» از بین خواستگاران که به مرحله ماقبل نهایی رسیده بودند، 140 نفر عطای ازدواج با دختر یکی یک دانه پادشاه زدند و از تالار خارج شدند! ده نفر باقیمانده نیز که در فیس بوک عضو نبودند 4 نفرشان در تست پزشکی رد شدند و مابقی نیز در تست گریم دختر یکی یک دانه پادشاه!
این آگهی در چند مرحله تمدید شد و وقتی پدر پادشاه کوتاه آمد حالا نوبت دختر یکی یک دانه پادشاه که طاقچه بالا بگذارد و خواستگاران را رد کند. تا اینکه آهسته آهسته بوی ترشی از محوطه قصر بلند شد و پادشاه هم که اعصاب درست و حسابی نداشت به دخترش اولتیماتوم داد که باید تا آخر این هفته شوهر مورد نظرش را پیدا کند و گرنه باید با هر مردی او گفت ازدواج کند. یک هفته مثل برق و باد گذشت و دختر یکی یک دانه پادشاه هم نتوانست مرد رویا هایش را پیدا کند. پادشاه هم به او گفت باید با اولین مردی که فردا از جلوی قصر رد می شود ازدواج کند! دخترک تا صبح نخوابید و از طریق وی چت برای دوستانش، استاتوس های غمناک نوشت و از این شکلک های زرد رنگ که در حال گریه کردن هستند فرستاد. صبح کله سحر نگاهبانان قصر یک جوان ضایعاتی را که در حال جمع آوری شیشه های نوشابه خانواده و ظرف های پلاستیکی دسر موزی دنت از سطل آشغال مکانیزه جلوی قصر، بود دستگیر کردند و به قصر آوردند. او یک جوان قد بلند با ریش ها و موهای قرمز بود. قرمزی موهایش کمی عجیب بود و بیشتر شبیه به آجر های میل گنبد ( بلند ترین برج خشتی دنیا) بود. فرمان پادشاه جاری شد و مراسم مختصر ازدواج برگزار شد و دخترک با موتور سه چرخه جوان ضایعاتی به خانه ها روهایش رفت. جوان از صبح تا غروب ضایعات جمع می کرد و دختر یکی یک دانه پادشاه مجبور بود آنها را از هم تفکیک کند. با خودش گفت اگر طرح تفکیک زباله از مبداء که این همه در جراید روی آن مانور دادند و اجرا نشد، به مرحله اجرا در بیاید، چقدر کارش سبک تر می شود. بنابراین به پدر پادشاه پیامک داد و از او خواست به عنوان کادویی عروسی اش، این طرح به صورت ضربتی وارد فاز نهایی و اجرا شود. پادشاه نیز بلافاصله اجرای طرح تفکیک زباله از مبدا را به صورت دستور لازم الاجرا اعلان کرد و از فردا زباله ها تفکیک شدند و دختر یکی یک دانه پادشاه وقت بیشتری پیدا کرد تا با دوستانش در وی چت و فیس بوک همراه شود.
او یک دوست جدید پیدا کرد که دختر پادشاه ولایت جنوبی کشورشان بود. دختر پادشاه ولایت جنوبی برادری داشت که به غایت رشید و رعنا بود و دانشجوی دوره دکتری بود و داشت روی پایان نامه اش در خصوص طلای سیاه کار می کرد. دختر یکی یک دانه پادشاه با خودش می گفت ای کاش او این همه خواستگار را رد نمی کرد و به یکی از این همه دانشجوی دکترا و فوق لیسانس و ... بله می گفت. تا اینکه یک روز دوست جدیدش پیشنهاد عجیبی به او داد. او گفت آیا می خواهد با برادرش ازدواج کند. دختر یکی یک دانه پادشاه با این که دختر پادشاه بود و حتی در برخی مراسمات لهو و لعب شرکت کرده بود، ولی ناموساً دختر خانواده دوست و پاکی بود و در حالی که تپش قلب گرفته بود با ناراحتی به دوست جدیدش گفت: از این جور خیانت ها و سم دادن به شوهر و ... متنفر است. چرا که اولاً همه آنها شیشه مصرف می کنند در ثانی شوهرش را دوست دارد. بلافاصله نیز اسم دختر را از لیست مخاطبانش حذف کرد. دختر نیز یکی از این شکلک های زرد که در حال قهقه زدن هستند، فرستاد.
صبح روز بعد که مرد جوان برای کار از خانه بیرون رفت، دختر برای خرید کارت شارژ از خانه بیرون آمد. اما چیزی را می دید اصلاً باورش نمی شد. پدر پادشاه به همراه همان دختر جوان با یک ماشین 6 در مشکی می زد، جلوی خانه آنها بودند. پدر پادشاه جلو آمد و با ماشین به قصر رفتند. وقتی وارد قصر شدند، دختر یکی یک دانه پادشاه شوهرش را دید که با یک کت و شلوار شیک با موهای مشکی منتظرش ایستاده است. آن وقت بود که پدر پادشاه کل ماجرا را تعریف کرد و از نقشه اش برای ازدواج او با پسر پادشاه ولایت جنوبی گفت. بعد آنها به آرایشگاه رفتند و در تالار مرکزی قصر مراسم عروسی خود را برگزار کردند و هفت شبانه روز جشن گرفتند. دختر یکی یک دانه پادشاه با شوهرش سال های سال به خوبی و خوشی زندگی کردند و اصلاً هم به فیس بوک و وی چت نیاز پیدا نکردند!

قلیان تلفنی!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ریش مصنوعی و سبد خانوار!


یک ضرب المثل قدیمی می گوید: در فیس بوک نه تنها "باطن" آدم ها با ظاهرشان فرق می کند؛ بلکه "ظاهر" آدم ها هم با ظاهرشان فرق می کند!» اما در راستای تکمیل محتوای این ضرب المثل باید به عرض برسانیم که نقداً در جامعه کنونی و در همین کوچه و بازار هم، "ظاهر" آدم ها با "نمای اصلی" و شمای ژنتیک آنها تفاوت های ماهوی و ساختاری دارد و تازه در می یابید « من نه منم، نه من منم» یعنی چه! دلیل این مدعی نیز اظهارات دوستان مستقر در گمرک است که به نظر در رنکینگ جهانی «خون دل خوردن» رتبه های جهانی خوبی دارند: «آمار هشت ماهه گمرک نشان می‌دهد که در مدت یاد شده یک تن ریش، ابرو، مژه مصنوعی از الیاف به ارزش چهار هزار و 523 دلار و 3 تن کلاه گیس، ریش، ابرو، مژه مصنوعی از سایر مواد به ارزش 7 هزار و 337 دلار به کشور وارد شده است!»( به نقل از جراید بدون روتوش و صاف و ساده) یعنی دوستان عنایت داشته باشند که اگر در کوی و برزن به چشم خواهری گاهی اوقات مژگان سیاهی، کمان ابروانی به غایت نکو، گیسوان پریشانی و یا چشمان شهلایی مشاهده نمودند فی الفور قرار و عنان از کف ندهند و به قول حافظ رخنه در دینشان ایجاد نشود که بلاشک مقادیر معتنابهی از این زیبائی ها و دلربایی جات ساخته دست بشر علی الخصوص برادران چشم بادامی و دم بریده چینی است! فی الواقع از این دست «تیر مژگان» و «کمان ابرو» ها چیزی جز اگزما و حساسیت های پوستی بر نمی آید و از فرآیند «که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان» خبری نیست. خیالتان تخت تخت... علی ای حال با عنایت به اینکه مصرف برخی مصنوعات و انجام برخی اعمال جراحی زیبایی عین دوره های پیام نور در جامعه فراگیر شده است، تا جایی که برای هنرپیشگان نقش زنان دوره قاجار رسانه ملی مجبور به وارادات دماغ مصنوعی شده پیشنهاد می گردد:  الف) عکس واقعی: خانواده ها در شب خواستگاری علاوه بر رویت عروس خانم، یک عکس معمولی فاقد بزک دوزک از عروس خانم نیز رویت کنند. شاید نظرشان بالکل تغییر کرد. ب) سبد خانوار: هر چند ما عرض کردیم استفاده از این مصنوعات در جامعه فراگیر شده، ولی یک وقت عزیزان مسئول تهیه اقلام سبد خانوار جو نگیر نشوند و نصف سبد کالا را از این اقلام پر کنند و ملت مجبور شوند شب عیدی ریش مصنوعی گرو مغازه دار ها بگذارند!


نقش سفسطه در قیمت گذاری خودرو!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رابطه تعدد زوجات و هورمون «آکسی توسین»

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پنبه خوری در هزاره سوم!

ما همواره در فرمایشات و رهنمودهای تیتانیوم بارمان بر این باوریم که جملات بزرگان را باید آویزه گوش کرد ولی ظاهراً در برخی موارد باید حرفمان پس بگیریم. به عنوان مثال مولوی رحمه الله علیه جایی فرموده «پنبه برون کن زگوش، عقل و بصر را مپوش» ولی الان یک عده به محض اینکه پنبه را از گوش در می آوردند داخل دهانش می گذارند! در طی این سال ها ما با کلمات، عبارات و افعال جدیدی روبرو شدیم که برخی از آنها در نوع خودشان بی نظیر هستند. از زمین خواری و جنگل خواری و دریا خواری گرفته تا موقوفه خواری و ویژه خواری و رانت خواری و قس علی هذا القیاس... اما اخیراً عده ای از بانوان که برای لاغری حال و حوصله رژیم گرفتن و ورزش ندارند، رو به «پنبه خوری» آورده اند! اصل خبر «یک آسیب شناس اجتماعی و متخصص علوم رفتاری گفت: پنبه خوری جدید ترین رژیم لاغری برخی زنان است که به تازگی توسط کارشناسان ماهواره ای معرفی و توسط برخی از زنان اجرا می شود. وی گفت: وضعیت این کار چنین است که پنبه را داخل آب لیمو یا سرکه می اندازند و بعد می خورند الیاف پنبه به خاطر پر حجم شدن درمعده جلوی اشتها را گرفته و میل به غذا را از بین می برد. این آسیب شناس اجتماعی تاکید کرد: پنبه خوری باعث بیماریهای دستگاه گوارشی مانند ورم و زخم معده می شود.» ( به نقل از جراید)  علی الظاهر این شیوه درمان نو ظهور به می رسد ولی ما به اسنادی دست پیدا کرده ایم که پنبه خوری را در دوران هم گذشته اثبات می کند. اسناد منظوم پنبه خوری... «بین که چه خواهی کردنا، بین که چه خواهی کردنا . . . گردن دراز کردنا، پنبه بخواهی خوردنا!» ولی این دلیل نمی شود ملت هر چیزی را طبق اسناد منظوم ما یا  تبلیغات ماهواره تناول کنند. عقل هم خوب چیزی است. از سویی با وجود اینکه پنبه خوری باعث رونق صنعت پنبه و احیای مجدد پنبه کاری در «سرزمین طلای سفید یعنی گلستان» می شود، ولی سلامتی هموطنان ما مهم تر است. ما که دیدگاه مافیایی نداریم! فلذا چند رهنمود ملایم در این خصوص ارائه می شود: الف) لیستی از خوراکی های مجاز و غیر مجاز تهیه شود و از طریق کتب درسی یا زیر نویس تلویزیون به ملت آگاهی بخشی شود. فقط آگهی تبلیغاتی که آگاهی نمی آورد! ب) دوستانی که عمل به محتویات برنامه های ماهواره ای را وحی مُنزل  می دانند، می توانند به جای پنبه از پوشال کولر استفاده کنند. هم حجیم تر است هم ارزان تر!