برخی از ایام سال همواره برای مردم دارای برکت و نعمت هستند. ماه مبارک رمضان از همین ایامی هستند که همه با علاقه برای رسیدن آن لحظه شماری می کنند. البته در این بین کارمندان بیش از سایرین کیفور می شوند چرا که علاوه بر کاهش ساعات کاری شان در ماه مبارک رمضان ، از سبد کالای 150 هزار تومانی هم بهره مند می شوند و دیگر نیازی به ایستادن در صف های طویل مرغ ندارند.
«طبق سند کالایی مصوب قرار است چهار قلم کالای اساسی شامل 20 کیلو گرم برنج اعلای خارجی ، 5 کیلو مرغ ، 5 کیلو شکر و 5 کیلو روغن به صورت رایگان به هر کارمند ارائه شود. البته علی پور کاوه مدیر کل تامین و توزیع کالای وزارت صنعت ، معدن و تجارت میزان مرغ اعطایی را 10 کیلو عنوان کرده است.» ( همشهری 28 تیر 91)
در این زمینه تعاونی اسکاد اقدام به واردات مرغ از لهستان و ترکیه نموده است. اسکاد چیه!؟ آدم یاد اسکادران عشق می افتد مگه نه ؟ اسکاد همان « اتحادیه سراسری تعاونی های مصرف کارکنان دولت» است که همه ساله زحمت تهیه خبر و تنظیم اسناد مربوط به سبد کالا را به خبرگزاری ها ارسال می کند ولی به دلایل جزیی و پیش پا افتاده نظیر نبود اعتبار ، نبود هماهنگی میان دستگاه های دولتی و وزارت صنعت ، معدن و تجارت این سبد ها به دست کارمندان نمی رسد ولی شور و نشاط حاصل از آن در بین جامعه مانع از این می شود که این داستان جمع شود و نمایشنامه سبد کالا همه ساله اجرا می شود.
در ضمن این ماجرای حاتم بخشی آقای علی پور کاوه ، آدم را یاد پسر آقای «خ-خ» می اندازد که یک روز با خوشحالی به خانه آمد و گفت:« بابا امروز به جای سوار شدن اتوبوس ، دنبال اتوبوس دویدم و 200 تومان صرفه جویی کردم!» آقای «خ-خ» هم محکم پس کله پسرش زد و گفت: « آخه .... ، تو که می خواستی صرفه جویی کنی ، لااقل دنبال تاکسی می دویدی که 500 تومان جلو بیفتی!» حالا وقتی قرار نیست این سبد بین کارمندان توزیع شود ، چرا 10 کیلو ، چرا 20 کیلو نباشه ، اصلاً 50 کیلو خیرش را ببینید. کی به کیه ؟!
علی ایحال ضمن تقدیر و تشکر از اعضای ستاد اسکاد و اسکادران که همان مسئول ستاد باشد ، چند پیشنهاد دوستانه ارائه می کنیم:
الف) یک بار هم که شده دوستان جای بوق و کرنا کردن اخبار سبد کالا و توزیع آن را عوض کنند ؛ زیاد هم هزینه ندارد فقط به جای فعل توزیع می شود ، فعل توزیع شد به کار می رود.
ب) از آنجا که اهداف این برنامه طی سال های اخیر به طور کامل محقق شده است ، پیشنهاد می شود این سبد بین کارگران هم توزیع شود! زیاده جسارت است!
امروزه کوچک کردن اعضای بدن برای عده ای از نان شب هم واجب تر شده و از حالت مُد و چشم هم چشمی خارج و به یک ضرورت تبدیل شده است ؛ از کوچک کردن بینی و شکم گرفته تا بدنه دولت! در مورد اعضا و جوارح بدن ما به شخصه اطلاعات چندانی نداریم و قرار شده پایمان را به اندازه حدود و ثغور معلوماتمان دراز کنیم ؛ ولی در مورد بدنه دولت عمو سیفی معتقد است یکی از راهکار های کوچک کردن بدنه دولت و تعدیل اقتصادی ، واگذاری بخشی از امورات دولتی به بخش خصوصی می باشد. این موضوع چند سالی است که از سوی دولت در مورد ورزش حرفه ای و باشگاه های دولتی با جدیت! دنبال می شود و از سال 84 دولت سعی دارد تیم های فوتبالی را که آویزان بیت المال هستند به بخش خصوصی واگذار کند. از جمله سریال های تکراری سازمان تربیت بدنی هم در ابتدای هر سال ، ضایعه یا شایعه واگذاری استقلال و پرسپولیس به بخش خصوصی و سپس تامین هزینه های این دو تیم از منابع دولتی در آغاز لیگ می باشد. البته پیش خودمان بماند که مسئولین فدراسیون به بچه های فیفا گفته اند این دو تیم به بخش خصوصی واگذار شده اند و مدارکش نیز موجود است. در ولایت ما هم یک کفش فروشی هست که الان دقیقاً 13 ساله نزدیکای عید کاغذ و پارچه می چسباند که « حراج واقعی به علت تغییر شغل!»
البته سوای داستان واگذاری تیم های دولتی به بخش خصوصی ، سازمان لیگ هر ساله طی بخشنامه ای اسامی تیم های بدهکار را اعلام می کند و با قاطعیت اعلام می کند که تیم های بدهکار حق برگزاری مسابقه ندارند که این قصه مثل هر سال ، درست در هفته آخر با یک تعهد کتبی و ریش گرو گذاشتن عده ای که اصلاً ریش هم ندارند ختم به خیر می شود و همه تیم ها وارد گود می شوند. فقط یک نکته برای ما لاینحل باقی مانده که این تیم هایی که نه در آمد دارند ، نه سود و نه زمین برای تمرین ؛ کلی هم به در و همسایه بدهکار هستند ، چطور قرار است به بخش خصوصی واگذار شوند و اصولاً کدام شیر پاک خورده ای حاضر است بابت این دو تیم پر مدعا و کم مدعی ، چهل ، پنجاه میلیارد پول زبان بسته را حیف و میل کند؟ گفته اند پول علف خرس است ولی هنوز اینقدر هم بی مقدار نشده که یک آدم عاقل چند میلیارد هزینه بازیکنانی کند که بسته پیشنهادی برخی از آنها برای عقد قرارداد از بسته های پیشنهادی خانم اشتون و گروه 1 +5 هم پیچیده تر و پُر و پیمان تر است!
راستش را بخواهید ما هر قدر تحمل کردیم و دست نگه داشتیم تا با واردات دو سه تا کشتی مرغ چینی غائله مرغ و افزایش قیمت آن در کشور بخوابد ، نشد که نشد و قیمت این دم بریده پائین نیامد و به قول شاعر «اشتری در مرغزاری رفت، رفت!»
البته قیمت مرغ نسبت به قیمت جهانی چندان هم گران نیست و فقط 150 درصد گران تر از قیمت جهانی! به فروش می رسد چرا که متوسط قیمت جهانی مرغ هر کیلو گرم 2 دلار است. اظهار نظر برخی مسئولین نیز در این ماجرا از نظرات کارشناسی ما هم سوفسطایی تر است تا جایی که یک از مسئولین علت افزایش مرغ را تعطیلی چند روزه کشتارگاه ها در چند روز اول عید! اعلام کرد که ضمن خدا قوت ، آرزوی توفیق و سربلندی برای ایشان و صبر جزیل برای بازماندگان داریم. برخی از کارشناسان نظیر عمو سیفی( سرایدار مدرسه) هم معتقدند ماجرای افزایش تخم مرغ در اواخر سال گذشته و چشم هم چشمی های این دو فرآورده در افزایش قیمت مرغ بی تاثیر نبوده است. بالاخره نوبتی هم باشد نوبت مرغ است.
علی ایحال از آنجا مرغ در سبد خانوار اقشار مختلف جایگاه خاصی دارد و برخی بدون مرغ غذا از گلویشان پائین نمی رود و به قولی «بی مرغ نفس کشیدنم دشوار است» ؛ بر حسب وظیفه چند پیشنهاد به منظور کنترل بازار مرغ ارائه می شود:
الف) توزیع مرغ به صورت عددی: از آنجایی که مافیای گرانی مرغ هر روز قیمت مرغ را به صورت کیلویی بالا می برند ، اگر مرغ به صورت عددی به فروش برسد دیگر امکان بالابردن قیمت نخواهد بود چرا که قیمت هر مرغ با دیگری تفاوت دارد.
ب) جنون مرغی: اگر خاطر مبارکتان باشد چند وقت قبل با گسترش شایعه وجود نیترات در آب تهران ، آب معدنی طلا شد ، یا شایعه آلوده بودن سیگار های وارداتی به پلونیوم میزان خرید آنها را کاهش داد ؛ الان هم می توان با اعلام وجود «جنون مرغی» ، میزان تقاضای مرغ را در جامعه کاهش داد و قیمت را کنترل کرد.
ج) توزیع گسترده مرغ سیاه بی نفس: در برخی از بازار های میوه و تره بار ، بادمجان با عنوان مرغ سیاه بی نفس به فروش می رسد. اگر در برنامه های آشپزی بیشتر از بادمجان استفاده شود و از آن با نام مرغ سیاه بی نفس یاد شود ؛ یا همایش هایی در خصوص مزایای بادمجان برگزار شود ، استقبال عمومی مردم به این نوع مرغ افزایش پیدا می کنند و خود به خود قیمت «مرغ سفید با نفس» کاهش پیدا می کند! شکیبا باشید!