طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

شنقیط

باسمه تعالی

مروارید شَنقیط

    در افسانه های شرقی قدیم آمده است که پادشاه ولایت شَنقیط برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت قصری با شکوه و مجلل بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی آن در عین شکوه و بزرگی و عظمت بدون ستون ساخته شود.

    کارگزار پادشاه از فردای روزی که پادشاه این تصمیم را گرفت، دنبال مقدمات کار رفت و به اکثر بنگاه های معاملات ملکی با سابقه سر زد. اما زمین مناسب برای ساخت قصر پیدا نشد. در نهایت با همکاری یک آژیتاتور یا همان کارچاق کن در یک منطقه خوش آب و هوا از اراضی ملی یک قطعه زمین بلاصاحب و مشکوک را با قیمت مناسب خریداری و  از طریق"رای الزام به تنظیم سند " به‌ واسطه رای محاکم قضایی و فروش املاک بلاصاحب و رهاشده از طریق اجرای ثبت اسناد، اقدام به اخذ سند نمود!

    پس از پرداخت عوارض شهرداری و سایر واریز کردنی های متعارف و غیر متعارف، فراخوانی در سطح ولایت منتشر گردید و از همه مهندسان و معماران شنقیط برای طراحی و ساخت این بنای بی بدیل دعوت به عمل آمد. معماران زیادی برای انجام این کار اعلام آمادگی نمودند. اما پس از سالها کار و تلاش و محاسبات پیچیده، هیچکدام از مهندسان و معماران از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامدند و همه سقف ها بر اثر نداشتن ستون فرو می ریختند. معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که این کار فقط از دستان هنرمند معمار با تجربه و مجربی به نام «اوستا یحیی» بر می آید .

    کارگزار قصر شخصاً به دیدار «اوستا یحیی» که در یکی از پنت هاوس های مسکن مهر در حوالی شَنقیط زندگی می کرد رفت و او را با خود به قصر آورد. «اوستا یحیی» از بنای پروژه بازدید کرد و پس از محاسبات فراوان فلک را سقف شکافت و طرحی نو در انداخت. اوستا کاخ افسانه ای پادشاه را تا زیر سقف بالا برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت. اما درست هنگامی که دیواره ها به زیر سقف رسیدند، «اوستا یحیی» ناپدید شد و کار اتمام قصر افسانه ای نیمه کار ماند .

    مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند. پادشاه خشمگین شد و دستور داد اگر او را یافتند نصف بدنش را در بتن قالب گیری گیرند و مابقی اش را نمای رومی کار کنند تا برای بقیه درس عبرتی شود و کار پادشاه را نیمه کاره رها نکنند! هفت سال از ماجرای نیمه کاره رها شدن قصر گذشت که سر و کله «اوستا یحیی» دوباره پیدا شد .

    نگهبانان قصر «اوستا یحیی» را کَت بسته با یک نیم بشکه سیمان و چند کارتن سنگ رومی به حضور پادشاه آوردند. قبل از اجرای حکم پادشاه، «اوستا یحیی» درخواست کرد به حرفهای او گوش کنند و توضیح داد که علت ناکامی معماران قبلی در برافراشتن سقف تالار بی ستون این بوده است که میلگردهایی که معماران در ساخت سازه ها استفاده می کنند چینی است. چون زمین به دلیل فشار دیواره ها و عوارض طبیعی نشست می کند، اگر پس از بالا رفتن دیواره بلافاصله سقف ساخته شود به دلیل نشست زمین و کیفیت پائین میل گرد ها، سقف پس از مدتی ترک می خورد و فرو می ریزد . پس لازم بود مدت هفت سال سپری شود تا زمین و دیواره ها به اندازه کافی افت و نشست کنند تا هنگام ساخت سقف که موعدش همین حالا است مشکلی پیش نیاید. در ضمن اگر من در همان موقع این موضوع را به شما می گفتم حمل بر ناتوانی من می شد و من نیز به سرنوشت دیگر معماران ناکام، به کام مرگ می رفتم. پادشاه و وزیران به هوش و ذکاوت او آفرین گفتند و ادامه کار را با پاداش بزرگتری به او سپردند و «اوستا یحیی» ظرف مدت یک سال قصر «مروارید شَنقیط» را اتمام و آماده افتتاح نمود .

    مراسم باشکوهی برای افتتاح قصر در نظر گرفته شد و شخصیتها و رجال بزرگ سیاسی آن عصر و پادشاهان سرزمینهای مجاور نیز به جشن دعوت شدند. عکاسان و خبرنگاران پایگاه های خبری و نشریات مکتوب و مجازی مثل مور و ملخ از در و دیوار قصر بالا می رفتند و داستان افتتاح قصر افسانه ای را پوشش خبری می دادند. «اوستا یحیی» نیز این لابلا با شور و اشتیاق فراون تالارها، سرسراها، اطاقها، راهروها، طبقات، پلکانها، ایوانها و چشم اندازهای زیبا و اسرار آمیز قصر را به پادشاه و هیات همراه نشان می داد. دست آخر «اوستا یحیی» پادشاه را به یک اطاق کوچک مخفی برد و رازی را با پادشاه در میان گذاشت. او به ستون کوچکی اشاره کرد و گفت : کل بنای این قصر به این یک ستون متکی است. من برای ساخت این ستون از میل گرد های چینی گرید MPa 335 استفاده کردم که این میل گرد ها فاقد استحکام، داکیلیته( شکل پذیری) و توانایی مقاومت در مقابل سیکل های تغییر فرم هستند. بنابراین این ستون با یک لگد خراب می شود و کل بنای قصر به تدریج و آرامی ظرف مدت یک ساعت فرو می ریزد! پادشاه عصبانی شد: مرتیکه من که بودجه به اندازه کافی در اختیارت گذاشتم چرا از میل گرد های فولاد مبارکه اصفهان استفاده نکردی؟! اوستا یحیی گفت: به این علت که اگر یک روز کشور به

 

 

دست بیگانگان افتاد نتوانند این قصر افسانه ای را تملک کنند. شاه خیلی خیلی خوشحال شد و از سر شگفتی «اوستا یحیی» را به خاطر هنر و هوش و درایتش تحسین کرد و به او وعده پاداشی بزرگ داد و به گفت که این راز را باکسی در میان نگذارد.

  تا اینکه روز موعود فرا رسید و «اوستا یحیی» معمار برای دریافت پاداش به قصر رفت. او را با تشریفات تمام به بالاترین ایوان قصر بردند و پادشاه در برابر چشم تماشاگران دستور داد اوستا را در گونی کنفی بگذارند و به پایین پرتاب کنند تا بمیرد! «اوستا یحیی» در آخرین لحظات حیات خود، قبل از اینکه او را در گونی بچپانند به چشمان پادشاه نگاه کرد و در حالی در دلش به پادشاه فحش های 18+ می داد با زبان بی زبانی پرسید: چرا!؟ پادشاه نگاهی به او انداخت و گفت: مرد حسابی این دیگر سوال ندارد. برای اینکه جز من کسی راز جاودانگی و فنای قصر نداند. سپس نگهبانان او را پایین پرتاب کرده و اوستا یحیی مثل خیار ترکمن صحرا ترکید!

    هنوز پادشاه از پله های قصر پائین نیامده بود که ماموران اجرای احکام تصرفات عدوانی وارد محوطه قصر شدند و قبل از اینکه پادشاه بتواند لابی کند و موضوع زمین خواری در اراضی ملی را ماستمالی کند، با منجنیق، قصر «مروارید شَنقیط» را با خاک یکسان کردند و رویای جاودانگی قصر پادشاه را مثل چای نپتون داخل نفت سیاه فرو کردند و در آوردند!

    بعد از این ماجرا پادشاه دچار reactive depression یا همان «افسردگی واکنشی» شدید شد و درمان های بالینی، انجام مشاوره، حمایت روانی خانواده و بچه های حرمسرا، مصرف گیاه شاه‌دانه و سیلوسایبین، طب سوزنی، انجام امور داوطلبانه، مطالعه کتاب، تمرینات تمرکزی و حتی گل گاو زبان به صورت تی بگ هم افاقه نکرد و پادشاه تصمیم گرفت تاج و تخت را رها کند و به یکی از واحد های مسکن مهر که قبلاً پیش خرید کرده بود نقل مکان کند!  این تصمیم پادشاه بهترین تصمیم عمرش بود و پادشاه با همسرش سال های سال در مسکن مهر به خوبی و خوشی زندگی کردند.

مالیات

باسمه تعالی 

پرداخت مالیات با اعمال شاقه!

اینکه پرداخت مالیات از کی و چه زمانی آغاز شده و اولین کسی که مالیات پرداخت کرد چه کسی بود ما دقیقاً خبر نداریم ولی بر اساس گزارشات موجود ظاهراً اخذ مالیات در زمان انسان های اولیه که گروه های اجتماعی کوچک تر از زمان حال بوده اند ، به صورت نقدی وجود نداشته اما هر فرد به طور مستقیم در انجام کارهای عمومی جامعه مشارکت داشته است. هر چند در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست و بدون شک پرداخت مالیات در نهایت به نفع خود ملت است ولی ما این وسط متوجه نشدیم چرا فقط باید مالیات ما کارمندان روی حساب و کتاب باشد و مابقی مالیات شان باید با هزار «ان قلت» و «اما و اگر» و « بگیر و ببند» همراه باشد. نمونه اش همین مربیان فوتبال وطنی و غیر وطنی که باشگاه ها یا فدراسیون پرداخت مالیات شان را تقبل می کنند و صدای کسی هم در نمی آید و اگر در می آید چندان رسا نیست! البته بامزگی ماجرای پرداخت مالیات برخی صنوف هم کمتر از داستان فوتبالیست ها نیست. معاون سازمان امور مالیاتی اعلام کرد: «میانگین مالیات ابرازی طلافروشان در شش ماهه اول سال حدود 750 هزار تومان برای هر واحد در هر دوره مالیاتی بوده است که به نظر می رسد، رقم ابراز شده کمتر از مبلغ واقعی باشد!» به نقل از جراید 

البته داستان مالیات به اینجا ختم نمی شود و چهار نفر هم که تمایل دارند مالیات شان را سر موعد مقرر پرداخت کنند، سنگ هایی جلوی پایشان انداخته می شود در حد سنگ هایی که پارسال سیل با خودش آورده بود. این هوا... نمونه اش همین مالیات استان که در بودجه سال آتی میزان اخذ مالیات از استان آدربایجان شرقی بیشتر از سایر استان ها افزایش یافته است. مسعود پزشکیان در گفت‌وگو با خبرنگاران تصریح کرد: در بحث مالیات استانی استان‌ها در بودجه 96شاهد هستیم که افزایشی در حدود 13.9درصد برای آذربایجان‌شرقی در نظر گرفته شده است در حالی که متوسط کشوری در این خصوص 9.4 درصد است! حالا چرا این استان باید از سایر استان ها مالیات بیشتری پرداخت کند والله و اعلم... علی ای حال از آنجایی که این افزایش مالیات سرمایه گذاران را از استان فراری می دهد بر اساس رسم معهود و شیوه مالوف چند راهکار و پیشنهاد سوفسطایی ارایه می شود:

الف) سرشکن کردن مالیات: معاون سازمان امور مالیاتی چندی پیش فرموده بودند از بین 4 تا 6 میلیون شغل آزاد، تنها 495 هزار نفر مالیات پرداخت می کنند. ما پیشنهاد می کنیم حالا که مالیات کارمندان سر ساعت و قبل از اینکه حقوق به دستشان برسد برداشته می شود، دولت کلاً بی خیال مالیات اصناف و صنعت شود و مالیات این 495 هزار نفر هم سر شکن شود بین کارمندان... باور کنید رقمی نمی شود.

ب) تعمیم امورات ثواب: از آنجا که امورات دولت معمولاً بر مبنای حساب و کتاب است و این میزان افزایش حتماً با جیسب مردم سازگار است، پیشنهاد می شود این امر ثواب را در سایر موارد نیز تعمیم داده و روی قبوض آب، برق، گاز و تلفن هم اثار و برکات آن گنجانده شود.

پ) مالیات اختیاری: از آنجایی که گرفتن مالیات از سایر اقشار دردسر ها و گرفتاری های خاص خودش را دارد و به شیکی و سادگی اخد مالیات از کارمندان نیست، پیشنهاد می شود جلوی در ادارات مالیات یک کارت خوان قرار دهند و صاحبان اصناف همه ساله تا قبل از 31 تیر با توجه به در آمد و وسع شان در صورت صلاحدید(!) کارت بکشند و مالیات پرداخت کنند. البته اگر از این سامانه های ستاره دار هم اختراع شود بد نیست. مثلاً  # خیرشو بینی * مبلغ مالیات *495*

صافکار

باسمه تعالی

دکتری صافکاری و سواد خاکستری !

این روز ها با وجود گرفتاری های آشکار و نهان، تورم و گرانی، آلودگی هوا و ریز گرد ها، حضور 40 میلیونی خلق الله در تلگرام و ...، خدا را شکر علاقه مردم به کسب علم و دانش و طی مدارج تحصیلی روند رو به رشد و پر شتابی پیدا کرده است و این شتاب به گونه ای است که در مقاطعی مانع از حضور در کلاس ، مطالعه منابع درسی، تحقیق و حتی شرکت در امتحانات می شود. در این بین عده ای نیز قربانی این روند پر شتاب شده و با وجود چاپ مطالب معتبر در نشریات علمی بی اعتبار یا مطالب بی اعتبار در نشریات علمی معتبر، از دانشگاه اخراج شدند!

البته تلاش در جهت کسب علم و دانش فی نفسه بد نیست و اگر برای ملت آب ندارد برای دانشگاه آزاد نان دارد تا جایی که در ولایت ما ( دیار عباس معصومی در سریال پایتخت - علی آباد کتول) دانشگاه آزاد در 26 رشته دانشجوی دکتری می پذیرد آن هم با نان اضافه و سایر مخلفات... یعنی هر وقت ما در شهر کسی را پیدا نمی کنیم، مستقیم به دانشگاه می رویم. چرا که نصف مردم شهر یا دانشجو هستند یا با دو ساعت تدریس در دانشگاه، با نام استاد دانشگاه به خواستگاری دختر مردم می روند!

به نظر می رسد در سال های اخیر گرفتن مدرک دکتری از سیکل و دیپلم آسانتر شده است چرا که در گذشته ملت به یادگیری مهارت های خواندن و نوشتن قانع بودند ولی الان به کمتر از چند مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد و دکتری قانع نیستند و به قول شاعر « کفاف کی دهد این باده به مستی ما» و باقی ماجرا ... . طرف بنگاه معاملات ملکی دارد و دیپلمش را با هزار رقم تخلف علمی گرفته ( فکر بد نکنید منظورم تقلب در امتحان است) اما الان دانشجوی فوق لیسانس است. از همین الان هم مقدمات دریافت وام برای دکتری را کلید زده است!

ماجرای کتاب و مقاله نوشتن این دوستان هم برای خودش عالمی دارد. چند روز قبل یکی از دوستان با خوشحالی خبر از چاپ کتابش داد و فایل کتاب جدیدش را برایمان فرستاد. باور بفرمائید نیم ساعت طول کشید تا اسم مشارالیه را روی جلد کتاب پیدا کردیم! چرا که اسامی یک هیات روی جلد کتاب به عنوان نویسنده درج شده بود!

علی ای حال از آنجا که در سال 30 هزار نفر در مملکت به کسوت دکتری نائل می آیند و این مقوله علاوه بر اشتغال زایی مستیقم باعث بالا رفتن حس اعتماد به نفس در افراد جامعه می شود، پیشنهادی تراریخته و فلک فرسا در خصوص بالابردن ظرفیت های علمی دانشگاه ها و توسعه روند پرشتاب کسب مدارج تحصیلی ارائه می شود:

بدون شک بسیاری از افراد جامعه در گذشته به دلایل مختلف موفق به ادامه تحصیل نشدند و به ناچار وارد بازار کار شدند. فلذا پیشنهاد می شود به منظور استفاده بهینه از ظرفیت های دانشگاه آزاد، زمینه ادامه تحصیل افراد شاغل در بازار هم فراهم شود و با ارائه رشته های مختلف نظیر صافکاری، گلگیر سازی، باطری سازی، خیاطی، کفاشی و ... راه برای گرفتن مدارک در این رشته ها فراهم شود.

البته گرفتن دکتری در این رشته ها با رشته های علوم نظری یک تفاوت اساسی و ماهوی دارد. چرا که اگر شما دکتری صافکاری داشته باشید ولی چکش زدن بلد نباشید، مردم فرغون هم برای صافکاری نزد شما نمی آورند ولی اگر در علوم نظری دکتری داشته باشید، مشکلی پیش نمی آید و مافوق شما به تخصص نداشته تان گیر نمی دهد چون خودش هم در رشته خودش تخصص ندارد، فقط دکترایش را گرفته است!