طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

سندرم ولع دارویی!

ما همیشه خدا فکر می کردیم سندیکا فقط مال کامیون داران است، اما امروز متوجه شدیم که دارو سازان هم سندیکا دارند! تازه این سندیکا رئیس هم دارد که در آخرین عرایض شان اعلام نموده اند انباشت دارو در گمرک و ولع مردم عامل کمبود دارو است! البته در این روز های آخر دولت نهم میزان بیشینه و کمینه فرمایشات سوفسطایی از کوک خارج شده است چرا که ابتدای اسفند 91، سرپرست سابق وزارت بهداشت و وزیر فعلی هم کمبود دارو را احساس فراگیر شده در جامعه -و نه واقعیت!- دانسته و همین احساس را هم به وجود آمده از یک رویکرد مردمی عنوان فرموده بودند! یکی دیگر از مسئولین هم «ذخیره دارو» توسط مردم را عامل احساس کمبود(!) در جامعه ذکر کرده است! ( سایت تابناک- 27 تیر 92) درست است مصرف دارو در کشور ما با مصرف تنقلات و خروس قندی چندان توفیری ندارد و به قولی «خوشست تلخی دارو و سیلی استاد»؛ ولی این امر جدیدی نیست و در گذشته های دور هم مسبوق به سابقه بوده و اسناد آن نیز موجود است تا جایی که دارو را شاباش می کردند و خلق الله خمره خمره دارو مصرف می کردند! اسناد منظوم: «شاباش زهی دارو دل‌های کبابی را» و یا «در خمره چه داری گفت داروی دل غمگین» وقس علی هذا القیاس... الا ایحال چند وقتی است که خوشی تلخی دارو(!)از مردم سلب شده و پیشنهاد می شود دولت به جای فرا فکنی و تهمت ولع دارویی به مردم، به پیشنهاد های عملی ما هم فکر کند: الف) روز بدون دارو: اگر خاطر مبارکتان باشد 21 تیر ماه روز بدون نایلکس اعلام شد و ملت وسایلی را که از مغازه ها خریداری می کردند، داخل جیب شان یا داشبورد ماشین ریختند! پیشنهاد می شود در طول سال هم چند روز، به عنوان روز های بدون دارو اعلام شود. مثلاً روز بدون قرص، روز بدون آنتی بیوتیک، روز بدون آمپول و ... ب) جلوگیری از مریضی خودسرانه: چطور برای جلوگیری از مصرف خودسرانه دارو، بیلبورد و کاتالوگ تهیه می کنیم. برای جلوگیری از مریضی خودسرانه هم برنامه ریزی کنیم تا مردم بر اساس داروهای موجود در کشور دچار بیماری شوند! پ) پروسیجر های جدید: به جای توسعه صنعت دارو از روش های جایگزین نظیر آب درمانی، خواب درمانی، بازی درمانی، رانت درمانی و ... استفاده شود. با این روش ها دیگر به جای اینکه مردم دنبال دارو بدوند، دارو در به در دنبال مریض می گردد و به قولی « گریزان درد و دارو در پی تو» سالم باشید...

سایه بانش همه قسط!

از قدیم و ندیم گفته اند از کار نیک و کننده آن باید تقدیر کرد. حقیقتاً دقت و وسواس برخی کارمندان بانک ها در تنظیم پرونده های وام و امانتداری و حفظ بیت المال ستودنی است. مو لای درز آن نمی رود. اما اصل داستان...ریا نباشد ما امسال بعد از بیست سال کارمندی خانه ای ساخته ایم، سایه بانش همه عشق ... ببخشید خانه ای کلنگی خریدیم و به شدت هم مشغول بزک کردن آن هستیم. خودتان مستحضر هستید که این خانه های قدیمی عین مشک پاره هستند و هر طرف شان را که می گیری از طرف دیگر در می رود! فلذا مجبور شدیم برای خرید و بازسازی این عمارت از چند بانک و موسسه خصوصی که هنوز صابون بانک مرکزی به درشان نخورده، از این وام های مردانه و اسطقس دار( بالای 28 در صد سود!) بگیریم و به قول بچه های خنده بازار تا خرتناق زیر قرض برویم. البته بدهکاری مال مرد است و بالاخره پرداخت می شود چرا که به فرموده قدما «از ازل تا به ابد فرصت درویشان است.» اما همین وام گرفتن برای خودش داستانی داشت که نگو نپرس... وام گرفتن و شرط و شروط آن یک طرف، تکمیل پرونده و ارائه مدارک هم همان طرف... از استعلام کارت ملی، شناسنامه، سند خانه، اقساط سایر وام ها و چک های برگشتی گرفته تا ارائه چک و سفته و گواهی کسر اقساط و ضمانت محضری ضامن در محضر خانه و پرینت حساب یکساله و قس علی هذا... در واقع تکمیل هر پرونده تقریباً به اندازه یک پایان نامه دانشجویی زمان برد. تا اینجای قضیه هم همه چیز طبیعی است و سزازین نیست! بالاخره بانک باید کلاه خودش را محکم بگیرد. فقط ما متوجه نشدیم وقتی برای گرفتن وام های چند میلیونی این چنین سختگیری می شود و به اندازه یک وانت بار مدرک درخواست می شود، چطور در همین استان ما - که سعدی علیه الرحمه هم کتابی به نامش به رشته تحریر در آورده است- یک خانواده نامحترم از استان دیگری آمدند و با اسناد جعلی 7 میلیارد وام هاپولی کردند و رفتند! بماند که بعد از 20 روز در استان مرکزی و تهران دستگیر شدند.( دو هفته نامه آهنگ) ولی اگر در همین یک ماه این مبلغ را در بانک سپرده گذاری کرده باشند، سودش دو برابر قیمت خانه ای است که حقیر خریداری کرده است و سایبانش همه قسط، پایه هایش همه وام...

رابطه بلیط هواپیما و چلو کباب!

چند سالی است که مقایسه کردن بین خانواده ها مد شده است. از مقایسه فرزندان با بچه های همسایه گرفته تا مقایسه لوازم منزل باجناق و حتی تغییرات ظاهری بانوان با اعمال شاقه جراحی و قس علی هذا...
البته فرآیند مقایسه و قیاس کردن خانواده ها هیچ ربطی به ما ندارد چرا که ملت مختارند الماس لکه دار را با خر مهره قیاس کنند؛ ولی چند وقتی است این قیاس های گاهاً نیمه مع الفارق و تمام مع الفارق به حوزه مسئولان هم رسیده است. چندی قبل یکی از مسئولین بزرگوار پراید را با هندوانه در بسته مقایسه کرده بود الان هم قیمت بلیط هواپیما با چلو کباب قیاس شده است!
«رئیس انجمن شرکت‌های هواپیمایی با انتقاد از دخالت دولت در قیمت گذاری بلیت هواپیما، گفت: نرخ بلیت هواپیما با قیمت یک پرس چلوکباب برابری نمی‌کند و به همین دلیل قیمت بلیت هنوز جذابیت دارد.ایشان در گفتگو با تسنیم فرمودند:‌ وقتی قیمت یک پرس چلوکباب در برخی نقاط تهران 60 تا 65 هزار تومان است، قطعا بلیت 100 هزار تومانی هنوز جذابیت دارد. بروید یک عکس از لیست قیمت رستوران‌ها بگیرید و آنرا با نرخ بلیت هواپیما مقایسه کنید. آیا قیمت بلیت یک هواپیما که یک نفر را 1000 کیلومتر ظرف یک ساعت جابجا می‌کند با یک دست چلوکباب واقعا برابری می‌کند!»( تابناک – 28 تیر 92)
ما که نه ولی اگر مولوی اینجا بود حتماً به صورت فی البداهه و خود جوش می گفت:« از قیاست خنده آمد خلق را» مومن یک پرس چلو کباب را در کبابی های هر ولایتی می توان با قیمتی پائین تر هم خورد ولی سفر با هواپیما به قول شاعر « آنجا سعادتیست که آن را قیاس نیست» و ما کارمندان هر طور حساب می کنیم باز هم باید با همان دود افزای کوچک( اتوبوس) و خانه آخرش با دود افزای بزرگ(قطار) به سیر افاق و انفس بپردازیم. در ضمن شما اگر این چلو کباب را در کافه دولارژانس یا پروکوب پاریس یا چرا راه دور می روید همین برج میلاد خودمان میل بفرمائید، چند برابر قیمت بلیط هواپیما باید پرداخت کنید.
فقط خدا کند در این گیر قیاس های مع الفارق، شورای قیمت گذاری خودرو که هنوز قیمت خودرو را به صورت دقیق و شفاف اعلام نکرده است، ملاکش قیمت چلوکباب نباشد! چون در آن صورت خودرو سازان مجبورند برای پائین آوردن قیمت خودرو مثل این چلوکبابی های بین راهی، پیاز، نان خشک، کالباس و آشغال گوشت بیشتری به خودرو بمالند! در جریان هستید که ...

اندر فواید نصب اعصاب سنج!

این سنجش و اندازه گیری هم برای خودش عالمی دارد. کار به جایی رسیده که دانشمندان ادعا می کنند حتی قادرند وزن یک نقطه روی کاغذ را نیز محاسبه کنند. دوره ای که ما دانشگاه درس می خواندیم یک واحد درسی با عنوان « سنجش و اندازه گیری» داشتیم. به نظر حقیر اگر یک رشته دانشگاهی یا حتی یک وزارتخانه نیز به همین منظور تشکیل شود، بد نیست و جای دوری نمی رود! البته در گذشته اندازه گیری به این آسانی نبود و به قول فردوسی «یکی کار پیش آمد اکنون شگفت . . . که آسانش اندازه نتوان گرفت» ولی امروزه بسیاری از تصمیم گیری ها بر اساس همین اندازه گیری و محاسبات است. نمونه اش همین لیتوانی. «شهردار پایتخت لیتوانی، روی دیوار تالار شهرداری نمایشگرهای بزرگی نصب کرده و روی این نمایشگرها شادی سنج هایی به نمایش گذاشته که وضع روحی و روانی پایتخت را نشان می دهد. این شادی سنج، بر اساس رای ارسالی ساکنان شهر از طریق گوشی تلفن همراه یا رایانه های شخصی میزان یا سطح شادمانی جامعه ای را در محدوده ای از یک تا ده به نمایش درمی آورد. شادی سنج می تواند وسیله مناسبی برای سنجش رضایت شهروندان از تصمیمات اتخاذ شده سیاستمداران باشد. اگر آنها تصمیم جدیدی بگیرند و بلافاصله شاهد کاهش سطح شادی در جامعه باشند متوجه می شوند تصمیم درستی نگرفته اند و باید در تصمیم شان تجدید نظر کنند.» ( جام جم – 23 تیر 92) ملاحظه فرمودید که سنجش و اندازه گیری چه نقش مهمی در اتخاذ تصمیمات مهم جوامع امروزی دارد. هر چند دوستان از هیات دولت آینده گرفته تا شوراهای اسلامی شهر ها، همه برای خودشان یلی هستند و به قول شهریار « بیش و کم سنجش ما را نسزد ورنه که ما . . . آن ترازوی دقیقیم که موئی بزنیم!» علی ای حال پیشنهاد می شود در کشور ما به جای محاسبه و سنجش شادی، میزان اعصاب مردم به صورت روزانه اندازه گیری شود و روی نمایشگر نشان داده شود یا از طریق پیامک و بلوتوث اطلاع رسانی شود. آن وقت شما می دانید که مثلاً امروز میزان حوصله و ظرفیت شهروندان چقدر است و اگر خلق الله اعصاب درست و حسابی ندارند، بی خودی و سر چندرغاز افزایش قیمت کرایه یا اجناس و اجاره بها یا تاخیر در انجام امور اداری با راننده تاکسی، سوپری محل، صاحبخانه، کارمندان ادارات و ... در گیر نمی شوید و شر به پا نمی کنید!

خشونت سبز!

گاهی وقت ها در جراید اخباری منتشر می شود که والله در عصر هجر و قرون وسطی هم چنین چیزهایی دیده نمی شد. در دوران پارینه سنگی، انسانهای عصر هجر در حالی که گرسنه بودند با نیزه کنار هم می خوابیدند اما همدیگر را نمی خوردند! اما در هزاره سوم که همه صحبت از فرهنگ و تمدن می کنند در برزیل سر داور را از تنش جدا می کنند! اما اصل ماجرا: «تماشاگران فوتبال در یکی از مسابقات فوتبال برزیل، سر داوری را که‌ یک بازیکن آماتور فوتبال را به دلیل سرپیچی از دستور او برای خروج از زمین به ضرب چاقو کشته بود، از بدنش جدا کردند. به گزارش رویترز «اتاویو جوردائو داسیلوا»  پس از نشان دادن کارت قرمز به یک بازیکن و خودداری او برای خروج از میدان بازی، با چاقو این بازیکن را زخمی می‌کند که در راه بیمارستان فوت کرد! گروهی از هواداران و اقوام این بازیکن نیز پس از دیدن ‌صحنه، به درون زمین هجوم آوردند و دست و پای داور را با طناب بستند و او را به شیوه‌ای بسیار خشونت آمیز به قتل رساندند و سر بریده‌اش را روی تکه چوبی در وسط زمین فوتبال گذاردند!» ( سایت تابناک)
والله ما شنیده بودیم یک سری داور، سر تیم ها را می برند، اما ندیده بودیم تماشاگران سر داور را ببرند! شانس ما را ببینید. بعد از عمری که تیم ما به عنوان تیم اول صعود کرد به جام جهانی , حالا این برزیلی ها آن قدر شورش را در می آورند، تا کلاً فیفا بی خیال جام جهانی 2014 شود. تظاهرات برای لغو جام کنفراسیون ها از یک طرف حالا هم سر بریدن و آدم کشی در زمین فوتبال. البته این تماشاگر نما ها اگر کمی فرهنگ داشتند باید به همان فحش و پرتاب اشیای مختلف بسنده می کردند و نیاز به این همه خشونت نبود!
یعنی اگر تا امروز باید حواسمان را جمع می کردیم که بچه های ما برخی از احوالپرسی های تماشاگران با اقوام داور را نشنوند یا شادی پس از گل(!) بازیکنان را نبینند، حالا باید مراقب تصاویر خشونت آمیز بالای 18 سال هم باشیم.
علی ایحال با عنایت به اینکه برزیلی ها در ترانسفر بازیکنان به سایر بلاد سرآمد هستند پیشنهاد ارائه می شود، الف) مدیران باشگاه ها، قبل از عقد قرار داد با بازیکنان برزیلی، از آنها گواهی سوء پیشینه مطالبه کنند. ب) در جام جهانی هم اگر خدای ناکرده بازیکنان تیم ملی از داور کارت قرمز دریافت کردند، مثل قرقی از زمین بیرون بیایند تا کار بیخ پیدا نکند. از ما گفتن بود...

راز جوانی در اکسیر ملانصرالدین!

یک ضرب المثل زنانه می گوید هوا را از من بگیر، جوانی ام را نه! بالاخره باید بپذیریم که جمعیت نسوان نسبت به جوانی خود حالا به صورت رسمی یا سجلی و مجازی حساس هستند. حالا هم که یک شرکت در حال تولید محصول صد در صد ایرانی(!) و خالص از حلزون است تا جوانی و پوستی شاداب را به مردم هدیه کند، عده ای دوره افتاده اند تا خواص و اصالت این محصول را زیر سوال ببرند و درش را گل بگیرند. باز هم گلی به گوشه جمال معاون امور غذایی و آرایش و بهداشتی سازمان و غذا و دارو که درباره کرم حلزون فرمودند:« اینکه کسی بخواهد پول گزافی صرف کند و انتظار داشته باشد تاثیر محسوس و بزرگی ببیند، درست نیست ولی از بابت میزان سلامت آن چندان نگرانی(!) وجود ندارد البته تحقیقات و بررسی های لازم در این خصوص همچنان ادامه دارد.( جوان – 19 تیر 92) به قول ابوی حقیر « اینا همه کلک نونه» و بالاخره عده ای باید از این راه نون بخورند. تبلیغات هم که چیز جدیدی نیست. در اعصار و قرون گذشته هم وجود داشت و کافی بود سر همیان زر را کمی شل کنید تا کالای شما به نحو احسن معرفی شود. مولوی در این خصوص می فرماید : « هین بستان از من و تبلیغ کن!» و باقی ماجرا... حتماً ماجرای فروش داروی طول عمر توسط ملا نصر الدین را شنیده اید که می گفت من با مصرف این دارو عمرم زیاد شده و الان سنم 400 سال است. یک نفر یواشکی از شاگرد ملا پرسید: «راست می گوید؟» ایشان هم صادقانه جواب داد: «من نمی دانم؛ من فقط 200 سال است که شاگرد ملا هستم!» الان هم شما کمی دندان روی جگر بگذارید، یواش یواش خواص این دارو ظاهر می شود. در ضمن ما اصلاً به موثر یا مضر بودن و نبودن این محصول کار نداریم فقط این شرکت به دو سوال بنده پاسخ دهد کفایت است: الف) روزانه چند کامیون حلزون برای تولید الاتوئین موجود در حلزون در این کارخانه ذبح شرعی می شوند؟! ب) آیا این شرکت برنامه ای برای استفاده از سایر خواص جانداران دیگر نظیر احیای دم کنده مارمولک توسط خودش، قابلیت بالای دید در چشم عقاب و تولید لنز از شبکیه عقاب، سرعت بالای حیوانات و تولید کفش با الگو برداری از پاهای چیتا و یوز پلنگ و ... دارد یا خیر؟ شب بر همگی خوش!

علم بهتر است یا ورزش!

ما چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید، امروزه مدیریت در دنیا حرف اول را می زند و این مدیریت در همه رشته ها و موضوعات طرفدار پیدا کرده است. طرف کُل نقش هایی که در سینما ایفا کرده، نقش جنازه و نقش یک دزد بوده که سایه اش در حال بالا رفتن از دیوار است، ولی برای خودش مدیر برنامه دارد! حالا شما انتظار دارید باشگاه هایی که در سال چندین میلیارد پول بیت المال را شاد باش می کنند روی سر بازیکنان فوتبال، مدیر و مشاور نداشته باشند. البته این مدیران ادعا می کنند در این فوتبال کیسه ای برای خودشان ندوخته اند، فقط نمی دانیم چطور چند روز قبل یکی از همین مدیران ماشین لکسوس خود را به عنوان پیش قسط به یکی از بازیکنان داد!  «در سال های اخیر از واگذاری پورشه و خودروهای گرانقیمت به بازیکنان فوتبال زیاد شنیدیم ولی حالا شنیده می‌شود در برخی باشگاه‌های صنعتی میله گرد، ورق و... جایگزین پورشه شده است! این روزها که سازمان لیگ قانون من در آوردی سقف قرارداد را برداشته تا به خیال خود جلوی ریخت و پاش باشگاه‌ها را بگیرد، اتفاقات جالبی در حال وقوع است. پس از آنکه سازمان لیگ فوتبال کشورمان به باشگاه‌های ایرانی دستور داد بودجه مصوب خود را به این سازمان ارائه داده و تنها حق استفاده از 60 درصد این بودجه را دارند، برخی مدیران از طریق مشاوران خود به دنبال راهکاری برای دور زدن قانون رفتند. ظاهراً یکی از این باشگاه‌های متمول صنعتی و البته شهرستانی راه حل جالبی پیدا کرده و آن هم واگذاری تیرآهن، میله‌گرد، ورق و... به بازیکنان تازه وارد و قبلی است تا بروند و در بازار آزاد آن را به فروش برسانند! » (روزنامه ایران – 15 تیر 92) البته امروز هم در خبر ها خواندیم «هیات وزیران در جلسه 5 تیر امسال بنا به پیشنهاد وزارت ورزش و جوانان و به استناد اصل 138 قانون اساسی ثبت سفارش و واردات یک دستگاه خودروی سواری بنام هریک از ورزشکاران برتر برای یکبار را تصویب کرد.»
ما نفهمیدیم این همه نخبه و دانشمند و زحمتکش در این مملکت وجود دارند که هزینه تحقیقات و آزمایشات خود را از جیب می دهند و برخی از آنها با پیک موتوری کار می کنند تا هزینه های تحقیقاتی شان را تامین کنند، آن وقت ما قانون تصویب می کنیم که فوتبالیست این مملکت ماشین «از ما بهترون» سوار شود! بعد هم انتظار داریم بچه ها زنگ انشا از علم تعریف و تمجید کنند؟!

نقش سقف در هزاره سوم!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ثبت نام ذهنی در کنکور!

حقیقتاً و جدای از شوخی انجام برخی امور در سال های اخیر به راحتی نوشیدن یک لیوان آب بدون نیترات شده است. الان شما اگر اراده بفرمائید با یک تلفن انواع پکیج از کارد و چنگال گرفته تا منقل و دیگ و آفتابه را درب منزل تحویلتان می دهند! البته این سرویس دهی و تسهیلات فقط مربوط به لوازم آشپزخانه و به قول غربی ها سبک جدید زندگی نیست. امروزه درس خواندن و داشتن تحصیلات عالی نیز دیگر دنگ و فنگ گذشته را ندارد. یادش به خیر قدیم تر ها برای ثبت نام در کنکور باید از چند ماه زود تر فرمی را بدون غلط املایی پر می کردیم و به سازمان سنجش پست می کردیم. بعد از چند ماه پشت کنکور ماندن و روم به دیوار درس خواندن، باید کارت ورود به جلسه می گرفتیم و شرکت در آزمون و اعلام اسامی قبولی ها از طریق روزنامه و الی آخر ... اما امسال برای ورود به دانشگاه کافی است فقط اراده کنید و نوع دانشگاه و رشته تحصیلی را در ذهن خود مجسم کنید. حتی نیازی به ثبت نام و شرکت در جلسه کنکور نیست! اصل خبر برای رفع هر گونه شائبه و ابهام: «رئیس سازمان سنجش آموزش کشور در حاشیه بازدید از آزمون سراسری 92، با اشاره به افزایش 18 هزار نفری ظرفیت پذیرش دانشجو، فرمودند:آن دسته از داوطلبانی که در آزمون غایب بوده اند یا در کل، در آزمون سراسری امسال ثبت نام نکرده اند نیز می توانند انتخاب رشته کنند. البته رشته های بدون آزمون!» (به نقل از نشریات)  البته با این طرح مشکل نصف بنگاهی ها و معاملات ملکی ولایت ما حل می شود. از چند سال قبل که سونامی تغییر شغل و تاسیس بنگاه های معاملاتی در ولایت ما رونق گرفت، نصف همکلاسی ها ما که دیپلم هم نداشتند، سلمانی و خیاطی و کبابی خود را تعطیل و بنگاه تاسیس کردند ولی الان همگی متفق القول و شدید الحن در صدد گرفتن کارشناسی حقوق هستند!  به هر حال وقتی چنین افرادی یا همین عمو سیفی خودمان که در حقیقت« یک ورق از ذهن اوست آنچه افلاطون نوشت» دیگر نباید معطل ثبت نام و شرکت در آزمون و این قبیل کارهای جزئی شوند و همین که مامن علم را به قدوم خود مزین می کنند، جای بسی شعف و افتخار است. با این دیدن این طرح ها، ما دوباره یاد این ماجرای واقعی افتادیم که استادی در دانشگاه به دانشجویان خود گفت: «از علم خیلی فاصله گرفته ایم.» و یکی از دانشجویان در جواب گفت« بله استاد ؛ علم دیگه به ما نمی رسه!»

لاغری در هوا!

ما تا همین چند وقت پیش فکر می کردیم این ماجرای هدفمندی یارانه ها و گرانی حامل های انرژی فقط روی دور دور کردن ما با ماشین های آنچنانی(بالای صد میلیون تومان) و اینچنانی(پائین صد میلیون ریال) تاثیر گذاشته است. ولی الان متوجه شدیم بقیه کشور ها هم درگیر این ماجرا هستند تا جایی که برخی کشور ها برای کاهش مصرف سوخت رو به استخدام افراد لاغر نموده اند و اگر تا دیروز ملت به فکر عمل کردن دماغ و روم به دیوار تغییر دکوراسیون بودند، الان باید در به در دنبال گوی لاغری باشند! «یک شرکت هواپیمایی هندی در نظر دارد با هدف صرفه‌جویی در مصرف سوخت هواپیماهای خود و در نتیجه صرف هزینه کمتر، زنان لاغر و کم‌ وزن را بعنوان خدمه هواپیما استخدام کند. به گزارش ایسنا، شرکت هواپیمایی GoAir اعلام کرد: ظرفیت استخدام زنان در خطوط هوایی افزایش می‌یابد چرا که زنان به طور کلی 15 تا 20 کیلوگرم از مردان سبک‌تر هستند. این شرکت هواپیمایی تخمین زده است که هر یک کیلوگرم وزن بیشتر در هواپیما در هر ساعت پرواز، حدود 0.05 دلار هزینه دارد و در صورت اجرای این طرح سالانه 500 هزار دلار در هزینه سوخت هواپیماهای این شرکت صرفه‌جویی می‌شود.»( سایت تابناک) البته به نظر می رسد این مدل حساب و کتاب و سوسول بازی مربوط به این کشورهای اروپایی است که مو را از ماست 5 درصد چربی می کشند وگرنه هندی ها اگر حسابگر بودند، آمارشان از یک میلیارد بالا نمی زد. علی ایحال با وضع چنین قانونی، دیگر دختران هندی نگران لاغری شان نیستند که «چه بایست کردن بدین لاغری» و تکلیف روشن است و باید در شرکت هواپیمایی خدمه شوند. چند وقت قبل هم یک شرکت هواپیمایی خارجی از ورود یک شهروند چاق به داخل هواپیما خودداری کرده بود. ما می ترسیم چند صبا دیگر شرکت های هواپیمایی، از مسافران بخواهند قبل از سوار شدن به هواپیما و به اصطلاح پای پرواز از قرص «سیلاکس» یا همان «کارکن» و یا «روغن کرچک» استفاده کنند! فقط جسارتاً به عرض شرکت های هندی که در صدد کاهش هزینه های جاری هستند برسانیم، در این طرح به فکر زور و توان این دختران لاغر هم باشند و کسانی را استخدام کنند که لااقل بتوانند ترالی حمل غذا و نوشیدنی را در در راهرو هواپیما هل بدهند چرا که به فرموده مولوی علیه الرحمه:« هر ستوری لاغری، کی کشاند بار ما ...»

خوش اشتهایی!

درست است که بعد از انتخابات برخی کالاها روی سراشیبی سقوط قیمتی قرار گرفته اند و قیمت شان روز به روز پائین تر می آید، ولی قرار نیست که همه چیز مفت بشود؛ از جمله همین خودرو... یک عده مثل همین عمو سیفی خودمان منتظرند قیمت خودرو با گاری یکسان شود تا آن را خریداری کنند! آن هم در شرایطی که خودرو سازان نسبت به ورشکستگی صنعت خودرو هشدار داده اند! انصاف هم خوب چیزی است.
البته هیئت عامل سازمان گسترش، تحریم ها، کاهش نرخ دلار، کمبود سرمایه در گردش، حرف و حدیث های اخیر، دخالت از بالا و برخی سیاسی کاری ها در عزل و نصب مدیران را دلیل اصلی چالش فعلی این صنعت دانست.( روزنامه جوان- 5 تیر 92) و خدا را شکر سوء مدیریت در این بحران محلی از اعراب ندارد و این یک قلم در صنعت خودرو سازی یافت نمی شود! در ضمن ایشان پیشنهاد فرمودند «دولت دو میلیارد دلار از منابع ارزی خارج از کشور در اختیار خودرو سازان قرار دهد و معادل ریالی آن را نگیرد و خودرو سازان با این 2 میلیارد دلار می توانند چهار برابر کالا بسازند و بدهی دولت را بپردازند و این موضوع خاصیت ضد تورمی دارد!» شانس ما را ببینید. حالا که ما به تورم بخشی و غیر بخشی عادت کرده ایم، همه به دنبال خواص ضد تورمی هستند! علی ایحال با عنایت به این نگاه ما به صنعت یک نگاه اقتصادی است و سیاسی کاری در مرام ما نیست، پیشنهاد می کنیم حالا که مشکل با پول حل می شود، چرا دو میلیارد دلار؟ بهتر است این مبلغ را روند کنیم و یکجا 5 میلیارد دلار به این صنعت تزریق کنیم. به هر حال این صنعت پول خور من و شما که نیست. بالاخره پرداخت می کند و هیچ وقت به خاطر 5 میلیارد دلار نا قابل خودش را مدیون کسی نمی کند. با این پول هم مشکل دوستان در ساخت دکل های پارس جنوبی حل می شود! هم می توانند در سایر امور تجاری سرمایه گذاری کنند. این لابلا هم اگر وقت پیدا کردند، چهار تا خودرو تولید کنند! فقط یک سوال برایمان لاینحل مانده که اگر خودرو هم مثل خیار پوست کن یا لوازم آرایشی به صورت فله ای از چین وارد می شد یا قابلیت انتقال خودرو به صورت کول بری یا چمدانی از برخی مرز های کشور وجود داشت، یا روم به دیوار تعرفه واردات آن صفر می شد، صنعت خودرو سازی کشور برای حل مشکل خود چند میلیارد دلار ناقابل در خواست می کرد؟ خدا اشتها بدهد!

صندوق های محلی و واردات گِل!

ما بالاخره متوجه نشدیم وظیفه بانک مرکزی در این مملکت چیست؟ نه اینکه فکر کنید خدای ناکرده این قدر بی سواد هستیم که نتوانیم اساسنامه بانک مرکزی را هم بخوانیم؛ نه اینطوری هم که شما تصور می کنید نیست. فقط ما هنوز متوجه نشدیم که سیستم بانکداری ما در کدام مدار حرکت می کند که خودمان را با آنها تنظیم کنیم که خدای ناکرده از کوک خارج نشویم. این بزرگواران در دو سه سال اخیر با مقادیر معتنابعی گِل، در تمام موسسات و صندوق های مجاز و غیر مجاز( حاوی رنگدانه و مواد نگهدارنده) را گل گرفتند، الان هم گیر داده اند به این صندوق های خانوادگی که بیچاره زن های همسایه تشکیل داده اند تا چهار دست لحاف دوشک و آفتابه لگن برای جهیزیه دخترشان فراهم کنند! چرا که مطابق قوانین بانکداری در ایران، معاونت نظارت و بازرسی بانک مرکزی باید به فعالیت اقتصادی همه صندوق هایی که وام در اختیار شهروندان قرار می دهند، نظارت کند. از سوی دیگر کارشناسان اعلام کرده اند فرهنگ رایج در صندوق های خانوادگی به گونه ای است که افراد پیشاپیش قرض می کنند تا بیشتر مصرف کنند. این پس اندازها معمولا صرف هزینه های خانواده و حتی گاهی صرف لوکس گرایی می شود! در ضمن صندوق های محلی با رواج فرهنگ مصرف گرایی باعث افزایش تورم در جامعه می شوند!( جام جم – 2 تیر 92) ما همیشه برایمان سوال بود که افرادی که ماشین و وسایل لوکس تهیه می کنند و هر شش ماه یک بار آنها را نو می کنند، از کجا این همه پول می آورند که تازه مشخص شد همه اش زیر سر این صندوق های خانوادگی است که منجر به تجمل گرایی در خانواده ها و افزایش تورم در جامعه شده است و اصلاً هم ربطی به سیاست های مالی غلط بانک مرکزی، توزیع نامناسب یارانه نقدی، افزایش نرخ بیکاری، افزایش نرخ ارز و ... ندارد. می ترسیم چند صبای دیگر میزان پول تو جیبی و قلک های عیدی بچه ها هم از عوامل موثر در افزایش نقدینگی در بازار و افزایش تورم معرفی شوند. خدا به داد بچه های نیروی انتظامی برسد که تا چند وقت دیگر که از شکستن قلیان ها در جنگل ها و پارک ها فارغ شدند باید در صدد شکستن قفل صندوق های خانوادگی باشند! جسارتاً هم باید به اطلاع دوستان بانک مرکزی برسانیم که اگر فقط یک بار به صورت ناشناس و محض خنده، سری به چند بانک بزنید و تقاضای چندر غاز وام کنید، خودتان علت استقبال از این صندوق های خانوادگی و موسسات مالی را متوجه خواهید شد. امتحانش ضرری ندارد!


مبارزه با تکدی گری!

چند سالی است که برخی مسئولین ادارات مختلف از شهرداری و بهزیستی گرفته تا سایر نهاد های اجتماعی، پیله کرده اند به این جماعت سائل و به انحاء مختلف سعی در جمع کردن بساط اینان دارند که تا بحال توفیق چندانی نیز حاصل نکرده اند. به هر حال تا جایی که حافظه تاریخی حقیر و اطلاعات موجود در موتور های جستجوگر نشان می دهد گدایی ریشه در ته اعماق تاریخ دارد و بزرگانی چون عباس دَوس از گدایان مشهور عرب و نوادر صنعت گدایی - که مرحوم دهخدا نیز بر صحت وجود چنین افرادی صحه گذارده است- از پیش قراولان این صنعت بوده اند که حتی شورای شهر و اداره کل امور آسیب دیدگان اجتماعی بهزیستی وقت هم یارای مبارزه با ایشان را نداشتند! البته علت رونق گدایی در گذشته، برابری این صنعت با پادشاهی ذکر شده و عده ای از شعرا نیز لی لی به لالای آنها گذاشته اند که کار به اینجا کشیده است:« کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود» و یا«ترک گدایی مکن که گنج بیابی» و قس علی هذا... بنابراین مبارزه با این جماعت به سادگی مبارزه با ریز گرد ها و آلودگی هوای تهران نیست که با مالچ پاشی کویر و عرضه بنزین یورو چهار حل شود و پی کارش برود! اما به منظور جلوگیری از توسعه این صنعت نه چندان نوپا هر از گاهی طرح های ضربتی در خصوص مبارزه با تکدی گری آغاز می شود و بعد از جمع آوری گدایان با پرداخت جریمه آزاد می شوند تا جایی که برخی از آنها تا کنون بیش از 15 بار دستگیر و آزاد شده اند.( جام جم – 30 خرداد 92) در همین راستا نیز چند پیشنهاد اساسی ارائه می کنیم شاید در این میانه یکی کارگر شود.( شاید هم کارمند یا بازاری شود!) الف) برگزاری آزمون: در این دوره زمانه برای کارگری هم آزمون می گیرند و فنی و حرفه ای مدرک صادر می کند. توصیه می شود همانند زمان های گذشته که تنبل ها را با شیوه های مختلف شناسایی می کردند، نیازمندان واقعی جامعه شناسایی و مثل کشور ایتالیا برایشان کارت شناسایی صادر شود. ب) کاور مخصوص: پیشنهاد می شد نوعی کاور مخصوص برای گدایان واقعی طراحی شود تا مردم فقط به نیازمندان واقعی کمک کنند.
ج) توجیه مردم: به مردم توصیه کنیم که به هر گدایی کمک نکنند و به قول عطار «وابسته دام هر گدایی نشوند» و به مستحق واقعی کمک کنند یا صدقه شان را در صندوق های کمیته امداد بیندازند.