طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

رستاخیز تنبلی!

رستاخیز تنبلی!

به قلم وحید حاج سعیدی

امروز اگر ریا نباشد، قصد داریم افشاگری کنیم. البته نه در خصوص اختلاس های میلیاردی صندوق ذخیره فرهنگیان، زمین خواری، کوه خواری، جنگل خواری، دریا خواری، بیابان خواری، ویژه خواری، موقوفه خواری، ( نفسم گرفت....)، حقوق های نجومی، قراردادهای محرمانه نفتی و خودرویی و ... چرا که پرونده های مربوط به موارد ذکر شده از رمان چند جلدی برادران کارامازوف هم بیشتر شده است و فقط روخوانی آنها چند سالی طول می کشد! حقیقت امر این است که نیاکان، اسلاف و حتی والدین خودمان از سده های دور همواره بر این باور بوده و هستند که « تنبلی» عادت نکوهیده و ناپسندی است و برای اثبات آن نیز از اسناد منظوم و منثور بهره می جستند و از حکمت شعرا و نویسندگان بزرگ مایه می گذاشتند. سند منظوم: « تو کتابا نوشته / تنبلی کار زشته» یا این عبارت که « به آدم تنبل فرمان بده هزار نصیحت پدرانه بشنو.» و قس علی هذا ... در واقع این چنین در ذهن ما فرو کرده اند که «به جان کندن آید برون زر ز سنگ» و راه میانبری هم وجود ندارد. شوربختانه برای هر کدام از ادعاهای خود در خصوص تقبیح تنبلی یک سند محکم و مستدل جداگانه رو می کردند. فی المثل اگر کسی می خواست منکر رابطه تنبلی و حمالی شود بلافاصله این بیت را از خدا بیامرز ملک الشعرای بهار که فرموده « تنبلی عاقبتش حمالی ست . . . گفت: این بر همه مردم حالی ست» چنان وسط پیشانی اش می کوبیدند که طرف تا چند روز به دیوار سلام می کرد! به واقع اگر بخواهیم اشعار، ضرب المثل ها، داستان ها و جملات حکیمانه بزرگان را در خصوص نکوهیدن تنبلی گرد آوری کنیم مثنوی 70 بند کاغذ 80 گرمی اندونزی می شود! بماند که در سال های اخیر هم به اندازه کافی کاریکاتور، کمیک استریپ، فیلم کوتاه 8 میلی متری، فیلم داستانی، فیلم سینمایی، سریال، پویا نمایی، برنامه تلویزیونی طنز و جدی و ... راجع به مقوله تنبلی تولید و پخش شد و اینچنین در اذهان ما تداعی شد که تنبلی در زمره یکی از منفور ترین و مذموم ترین عادات بشری است. غافل از اینکه این رویه و رویکرد در طول قرن های متمادی صدمات جبران ناپذیری به نوع بشریت و آینده ساکنان زمین وارد کرده است. اخیراً دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که راه حل های مبتکرانه و بینش خیره کننده زمانی به فکر انسان می رسد که مغز در حال استراحت است. بر طبق نتایج پژوهش های دانشگاه « برگن» نروژ، ارتباط اعتیاد به کار زیاد و اختلالات روانی به اثبات رسیده است. این تحقیقات نشان می دهد که افراد معتاد به کار اغلب از بیماری های روانی، دلهره  و کشش به افسردگی و خشونت بی دلیل و حتی خود کشی رنج می برند.( به نقل از جراید)

ملاحظه فرمودید. البته بخش اعظم این گرفتاری ها از گور ژاپنی ها بلند می شود که مرگ در اثر کار زیاد ( کاروسی) را مقدس می دانند تا جایی که این واژه به لغت های بین المللی افزوده شده است. با این وجود خدا را شکر با همه تبلیغات گسترده ای که در مذمت تنبلی صورت گرفته است مردم هوشیار و همیشه در صحنه ما وقعی به آن ننهاده اند و ممکن است کسی از تنبلی مرده باشد ولی کسی از کار زیاد نمرده است. قدیم ملت آب خوردن را از چشمه می آوردند ولی امروز سر سفره کسی مسئولیت پر کردن پارچ خالی را به عهده نمی گیرد!  علی ای حال تحقیقات اخیر زنگ خطر جدی را برای بشریت به صدا در آورده است و باید در زمینه اشاعه فرهنگ تنبلی و بالا بردن ضریب نفوذ آن به ویژه در نسل جوان ، تلاشی همه جانبه و ملی آغاز کرد. کار هم با تشکیل کمپین، لابی، تروئیکا، گروه، کانال، فراکسیون، آبستراکسیون و این قبیل جنگولک بازی ها پیش نمی رود و به یک «رستاخیر تنبلی» نیاز داریم! شاید فردا دیر باشد. به هوش...

 

ظالع وارون

طالع وارون ما و جای پای محکم عده ای؟

چند روز قبل که تیم ملی فوتبال ما با تیم فوتبال کره جنوبی در حال زور آزمایی بود ما داشتیم به علوم و معارف بی شماری که در اکابر معروف دنیا و نزد اساتید گرانقدری چون قمپز میرزای ترمذی و خشمت مال نیشابوری و ... تلمذ کردیم، می اندیشیدیم و یادی از گذشته و افاضات علمی و نظریات سوفسطایی مان کردیم. اما وقتی رویکرد این سال ها را با طالع برخی دوستان قیاس کردیم،  به فراست متوجه شدیم « تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم!» والله به خدا ... حتماً از خودتان می پرسید چه شده است که ما این اِهن و تُلوپ و با تسلط به این همه علوم و معارف ارضی و سماوی و بحری و داشتن صبغه طولانی در ارائه نظرات کارشناسی راهگشا و فلک فرسا در باب مسائل کلان ملی و حتی فرا ملی که - بعضاً در مجامع بین المللی سر و صدا به راه انداخته است - امروز از موضع درماندگی و ناتوانی و نادانی حرف می زنیم!؟ خود ما هم درشگفتیم و متوجه نشدیم چه به سر ما آمده است؟ سواد ما نم کشیده است؟ علوم جهانی در حال پوست انداختن هستند؟ علوم جدید از ما جلو زده اند یا ما با علوم قبلی در حال در جا زدن و بکسواد کردن هستیم؟ کسی نظریه جدیدی رو کرده است و به ما زنگ نزده است؟ بالاخره اگر کسی نظریه جدیدی هم ارائه کند باید به اطلاع چهار نفر مثل ما برساند و نظر ما را جویا شود!؟ قرارداد نفتی و خودرویی که نیست، محرمانه باشد! نظریه علمی است.  

اما ماجرا از این قرار است که ما شخصاً طالع چندان درست و حسابی و رو براهی نداریم. فی الواقع «طالع وارون ما از بس به پستی مایل است . . .  پا اگر بر سنگ بگذاریم در گل می رود» و باقی ماجرا...  ولی آن سوی میدان برخی از دوستان و مسئولان در ولایت ما چنان طالع و جای پای محکم و اسطقس داری دارند که اگر پست یا منصبی را تصاحب کنند گویی ذوب در آن پست می شوند و به این راحتی نمی توان آنها را از صندلی چسبدارشان جدا کرد و با وجود تغییر کابینه، نماینده ، رئیس جمهور، وزرا، مدیران کل و ... هیچ خللی در روند تکیه دادن آنها به صندلی ریاست شان وارد نمی شود و سال های سال مردم از فیوضات وجودی شان بهره مند می شوند! رئیس جمهور مملکت با چند ده میلیون رای هر چهار سال یک بار عوض می شود، اما این دوستان سال های سال ردای خدمت را از دوش بر نمی دارند! البته این جا پاهای محکم تنها در سیاست خلاصه نمی شوند بلکه در امر ورزش هم مصادیق بی شماری دارند. البته منظور از جای پای محکم تکل خشن نیست بلکه عضویت در یک تیم یا فدراسیون به صورت علی الدوام است. طرف بعد از قهرمانی با تیم مدرسه راهنمایی ولایت شان در مسابقات فوتبال چهار جانبه هیچ قهرمانی و مقام قابل توجه دیگری در فوتبال این مملکت کسب نکرده و در دوران بازیگری هم مثل خدا بیامرز مارکوپولو بین تیم های عربی و دسته چندم اروپایی در حال نقل و مکان بوده ولی الان بازیکن فیکس تیم ملی یک مملکت شده و سر پیری تازه بازو بنده کاپیتانی را هم به ایشان هبه کرده اند! حال اینکه چطور این بزرگواران جای پایشان را اینگونه محکم می کنند بر ما پوشیده است. در ثانی قرار نیست که ما به همه سوالات ذهن جستجو گر شما پاسخ دهیم. اگر می خواهید از راز آنها سر در بیاورید از خودشان سوال کنید! بیل که به کمرتان نخورده است! 

به انتخابات نزدیک می شوید!

 

 

به انتخابات نزدیک می شوید!

هر چند هنوز چند ماهی به موعد انتخابات شورا ها باقی مانده است ولی تبلیغات زیر پوستی، چراغ خاموش، خانگی و ... آغاز شده است و افرادی هم که دیر به خانه می آیند با جمله «ستاد بودم» خود را از سین جیم و استنطاق همسران می رهانند! در واقع این روزها ژن احساس تکلیف بخش اعظمی از افراد جامعه گل کرده و همه با کت و شلوار به استقبال انتخابات شورا ها رفته اند. به واقع چنین به نظر می رسد که این ژن احساس تکلیف «جهان را ببخشید بر چار بهر / یکایک همه نامزد کرد شهر!»

جالب اینکه همه افرادی که قرار است در این وادی خود را محک بزنند از راننده و خواننده و بازاری گرفته تا کارمند و معلم و استاد دانشگاه و ... کلهم اجمعین از میزان بالای رای خود حکایت می کنند و به قولی « ترا ای پسر گر چنین است رای» چرا برای سایر انتخابات کاندیدا نمی شوید و باقی ماجرا!

در این بین نباید از نقش اساسی و تاثیر گذار بنر غافل شویم. البته منظور از بنر، کارتون بنر ساخته یوشی هیرو کوردا در سال 1979 نیست. منظور از بنر نوعی انتقال پیام تبلیغاتی است که طرح گرافیکی دارد و شامل تصاویر و متون است که الحمدالله در سال های عده ای زیادی را از ورشکستگی نجات داده است و اگر کسی دور و برش را با دقت بنگرد « بنر ها ز دیدار او بگذرد» آن هم در طرح ها و رنگ های مختلف... طرف به منظور کاندیداتوری شورای شهر آموزشگاه زبان تاسیس کرده و عکسش را روی همه بنر ها و اطلاعیه ها  چاپ کرده است. فقط کم مانده روی تابلوی مدرسه و دفتر مشق بچه ها اسم و عکسش را چاپ کند! البته این همه ماجرا نیست چرا با وجود خنک شدن هوا، بازار وعده و وعید کاندیداهای شورای شهر و روستا هم دوباره داغ شده است و یک عده وعده وعید هایی می دهند که «آنتونیو مانوئل دی الیویرا گوتیرس»دبیرکل جدید سازمان ملل متحد هم در تبلیغات خودش جرات دادن چنین وعده هایی را نداشت. از حل مشکل اشتغال و مسکن جوانان، بیکاری و گرانی، تورم و تلاش در رفع تحریم ها گرفته تا پیگیری ساخت کارخانه، فرودگاه، جاده، مسجد، مدرسه، دوربرگردان، بلوار، هایپر مارکت، مال، مگا مال و ...  یعنی اگر بودجه عمرانی کل استان و استان های مجاور را بار وانت پراید کنند و به اینجا بیاورند جوابگوی طرح های ماوراء الطبیعه و سوفسطایی برخی دوستان نیست. آن سوی دیگر میدان هم بازار انصراف و بیانیه داغ است. یعنی هنوز نه به دار است نه به بار برخی چهره های سیاسی و غیر سیاسی که در بین ساکنان کوچه شان هم رایی ندارند از انصراف و عدم شرکت در انتخابات سخن به میان می آورند! فقط ذکر این نکته ضروری است که کاندیداتوری در انتخابات شورا ها علاوه بر نیاز به داشتن شرایط اولیه نظیر تابعیت جهموری اسلامی، مدرک تحصیلی، کارت پایان خدمت، شرط سنی، 12 قطعه عکس، کپی کارت ملی و شناسنامه و ... نیاز به مولفه های ثانویه دیگری نیز دارد. داشتن تجربه و سابقه مدیریتی، سوابق اجرایی، خلاقیت و نو آوری، حُسن شهرت، سواد اطلاعاتی، خدا ترسی، شهامت، عدالت و ... هم از جمله مولفه هایی هستند که مردم هنگام رای دادن به آنها توجه دارند. بنابراین دوستانی که قصد ثبت نام در این دوره از رقابت های شوراها را دارند فقط به داشتن کت و شلوار اکتفا نکنند و به قول «نقی معمولی» اگر فرصت کردند در لابلای تفکرات عمیق و برنامه های اقتصادی شان، مولفه های ثانویه را نیز مد نظر قرار دهند!

گواهینامه سیگار!

 

گواهینامه سیگار!

اینکه سیگار برای سلامتی مضر است ، اظهر من الشمس است و سخن گفتن در این باره تکرار مکررات است. تازه دولت مردان کلی زور زده اند و روی پاکت سیگار هم در خصوص مضرات آن به اشکال مختلف آگاهی رسانی کرده اند. ولی این دلیل نمی شود که مردم سیگار نکشند. فست فود و سوسیس کالباس هم برای سلامتی مضرند ولی ملت ابایی ندارند و تا خرخره تناول می کنند! البته در شهری مثل تهران کشیدن یا نکشیدن سیگار چندان توفیری ندارد چون با هر دم و باز دم یا دو عطسه پست سر هم دست کم نیم کیلو سرب پر ملات و خالص وارد ریه می شود. جالب اینکه اگر شما در هوای تهران یک ساعت ورزش کنید ، معادل کشیدن نیم پاکت سیگار است. یعنی همسایه ما که روزی یک پاکت سیگار می کشد و «ز دود دهانش جهان تیره‌گون» ، معادل دو ساعت ورزش می کند!

با این وجود در خصوص کاهش مصرف سیگار همه کشور های دنیا دست به کار شده اند و اقداماتی را انجام داده اند. اخیراً در استرالیا نیز طرحی در حال پیگیری است که هم کلاس دارد و هم طرفدار...

«به گزارش دیسکاوری، پروفسور سیمون چپ‌من از دانشگاه سیدنی معتقد است مصرف‌کنندگان سیگار باید برای گرفتن گواهینامه اجباری سیگار کشیدن درخواست بدهند و هزینه آن را پرداخت کنند. فرم درخواست هم شامل تعدادی سوال در رابطه با سیگار کشیدن است. این گواهینامه می‌تواند به شکل یک کارت اعتباری طراحی شود که هنگام خرید سیگار، ‌نشان دادن آن الزامی باشد. وی بر این باور است: دولت‌ها باید تعداد سیگاری را که هر فرد می‌تواند بخرد محدود کنند. شاید چنین قانونی باعث شود که نوجوان‌ها به این راحتی رو به مصرف سیگار نیاورند.»( سایت تابناک)

حقیقتاً دست مملی... دم شما گرم ... کارت های اعتباری مختلف ، کارت سوخت ، کارت ملی و سایر کارت ها کم بود ، حالا از این به بعد ملت باید گواهینامه سیگار هم در جیبشان بگذارند. لابد برای گرفتن این کارت هم مثل گواهینامه پایه یک ، داشتن سواد ، نداشتن سوء سابقه و عدم مصرف دخانیات(!) و ... لازم است. البته صدور این کارت در کنار منافع مادی که برای دولت دارد مضراتی هم دارد و دوستان عنایت داشته باشند قبل از هدفمندی سیگاری ها و صدور کارت همه جوانب را در نظر بگیرند:

الف) جعل کارت: احتمال به وجود آمدن شبکه های تهیه و توزیع گواهینامه های تقلبی مثل کارت پایان خدمت و طرح ترافیک و ... اولین گرفتاری دم دست این کارت ها است. چرا که نان عده ای اساساً در جعل و پدرسوخته بازی است.

ب) فروش خارج از شبکه: قطعاً بعد از صدور این کارت ها عده ای تلاش می کنند با دریافت سهیمه سیگار و فروش آن در خارج از شبکه رسمی به نان و نوایی برسند!

پ) عشق گواهینامه: بسیاری از افراد مثل عمو سیفی عشق گواهینامه هستند و همه رقم گواهینامه دارند از گواهینامه پایه دوم گرفته تا گواهینامه تراکتور گلدونی ( از این تراکتورای کوچیک و نقلی مخصوص پارکها) ممکن است این افراد گواهینامه سیگار را هم بگیرند و بعد در دام دخانیات بیفتند. بالاخره رفیق خوب و بد همه جاست و ممکن است آدم را وسوسه کنند. ( مرد حسابی تو که گواهینامه داری از چی می ترسی!؟ بیا یه دود بگیر جیگرت حال بیاد و بقیه ماجرا...) خلاصه از ما گفتن بود... خود دانید...

زمانی برای جمع نقیضین!

زمانی برای جمع نقیضین!

اولی الباب مملکت و اولی الابصار جامعه و در یک کلام صاحبان خرد ناب و آب و آینه حتی همین عمو سیفی ( سرایدار مدرسه مان) نیک می دانند «جمع نقیضین علی الاصول محال است» و مو لای درز این نکته ظریف و فلسفی نمی رود. اما با وجود علمی بودن این اصل، در این گیر و دار برجام و پسا برجام و نزدیکی انتخابات و .... عده ای که اصلاً نگران حذف یارانه نقدی و ترخیص خودروهای گران قیمت شان از گمرک نیستند خواستند خودی نشان بدهند و این طوری در مملکت چو بیاندازند که جمع نقیضین محال نیست و نه تنها آن را محتمل بلکه مسلم و در زمره بدیهیات نشان دهند. نمونه خارجی این افراد جناب گراهام پرسیت منطق دان و نویسنده معاصر که با نوشتن مقاله ای سعی در ترویج تناقض باوری در جامعه داشت. هر چند دفاع تمام قد جناب ارسطو از این اصل محتوم در فصل چهارم کتاب «گامای متا فیزیک» حجت را بر جناب گراهام پرسیت تمام کرد و آب پاکی را روی دست این نویسنده ریخته ولی یک نفر نیست نمونه داخلی و مشابه این نویسنده یعنی عمو سیفی ما را توجیه کند چرا که بعد از خواندن مقاله جناب پرسیت در حال گرد آوری مصداق برای جمع نقیضین نه در عالم رویا و سورئال بلکه در عالم حقیقی و همین جامعه امروزی خودمان است و دردمندانه در این راه به موفقیت هایی نیز نائل شده است و ما ماندیم استدلال ارسطو را باور کنیم یا خُزعبلات سیف الله را...

سیف الله معتقد است چطور می شود فردی که 8 درصد معوقات بانکی کشور را یک تنه هاشور زده است و 7000 میلیارد تومان به سیستم بانکی مملکت بدهکار است راست راست با ماشین 8 میلیاردی در خیابان ها دور دور می کند و یک نفر هم نیست بگوید « فراری 458 اسپایدرت » به چند؟!

یا اینکه چطور بانکها از افزایش معوقات و ورشکستگی های صوری بدهکاران بانکی گله دارند ولی از اعلام اسامی آنان به سیستم قضایی مملکت طفره می روند؟

البته سیف الله مصداق های غیر اقتصادی هم پیدا کرده است. مثلاً چطور می شود که کارمندان را به مطالعه و ادامه تحصیل تشویق می کنند و حتی برخی ادارات مثل بهزیستی، صدا و سیما، هلال احمر و .... برای بالابردن بنیه علمی کارمندان خود دانشگاه تاسیس کرده اند ولی در آموزش و پرورش از ادامه تحصیل افرادی که حتی در دانشگاه های دولتی پذیرفته شده اند، جلوگیری به عمل می آید. آن هم به بهانه اینکه هر فرد در دوران خدمت تنها حق تحصیل در یک مقطع بالاتر را دارد!

از یک سو صحبت از بالابردن کیفیت آموزشی و رسیدن به سطح استاندارد آموزش در مدارس مطرح می شود، از طرف دیگر امسال هر چه معلم سکته کرده و سرطانی و تصادف کرده را به کلاس های درس فرستادند!

وزیر محترم بهداشت حقوق پزشکان متخصص را کمتر از یک کارگر ساختمانی می داند ولی الحمد الله پزشکان متخصص از اوضاع زندگی شان راضی هستند!

البته این بخشی از استدلال های سیف الله است ولی با این وجود خدا را شاکریم که جناب ارسطو فصل چهارم کتاب گامای متا فیزیک را به زیور تبع آراسته است وگرنه ما که حریف جناب گراهام پرسیت و عمو سیفی و استدلال هایشان نمی شدیم!؟ شما چطور؟!

عمو سیفی و چالش نظام آموزشی

عموسیفی و چالش نظام آموزشی!؟

دیروز صبح که به مدرسه رفتم دیدم عمو سیفی بر خلاف روزهای گذشته افاضات نمی کند و سخت سرگرم مطالعه است. از آنجا که سیف الله عین مایع ظرفشویی پریل دارای عملکرد چندگانه است و در همه امور دستی بر آتش دارد، با خودم فکر کردم حتماً این بار قصد دارد به تنهایی سرانه مطالعه مملکت را جابجا کند تا ما هم بتوانیم در بین کشورهای صاحب علم و تکنولوژی سرمان را بلند کنیم! اما دیدم کتاب درسی پایه هفتم در دست دارد. وقتی علت مطالعه صبحگاهی مشارالیه را پرسیدم گفت: حقیقت امر این است که امسال آموزش و پرورش زده به سیم آخر و همه کادر مدرسه را به اجبار برای تدریس به کلاس درس فرستاده است؛ از مدیر و معاون گرفته تا دفتر دار و ...  من می ترسم چند صباح دیگر به دلیل کمبود دبیر و جلوگیری از ایجاد اضافه کار، خدمتگزار ها و سرایدار ها را هم به کلاس درس بفرستند تا تدریس کنند! در ضمن «کاین هنوز ( بخش کوچک و جزئی) از نتایج سحر است» چرا که امسال آموزش و پرورش همه معلم های سکته کرده، سرطانی، تصادف کرده، بازنشسته و ... را به خدمت گرفته است و آنها را نیز به سنگر تعلیم و تربیت گسیل کرده است. مضاف بر اینکه امسال به دلیل کمبود بودجه از اضافه کاری معلمان خبری نیست و معلم ها باید دروس غیر تخصصی هم درس بدهند. مثلاً معلم ادبیات باید مطالعات اجتماعی درس بدهد یا معلم فنی، باید دینی و عربی آموزش بدهد؛ معلم عربی هم باید در مقطع ابتدایی تدریس کند، دبیر فیزیک، به بچه ها هنر یاد بدهد و ...  در ضمن تعدادی از معلم های مقطع متوسطه دوم را هم فرستاده اند در مقطع متوسطه اول ( همون راهنمایی سابق) تدریس کنند! گفتم: چطور سال های قبل چنین مشکلی نداشتیم. گفت: امسال بخشنامه شده که به هیچ عنوان معلم ها  نباید اضافه کار داشته نباشند و اگر در رشته ای با کمبود دبیر مواجه شدند سایر نیروها باید جور آن رشته را بکشند!

گفتم: پس تکلیف دانش آموزان و کیفیت تحصیلی آنها چه می شود؟ گفت: فعلاً پر شدن کلاس ها مهم است و همین که کلاس ها بدون دبیر نمانند کفایت است.  بعد هم خدا بزرگ است، یک فکری به حال کیفیت می کنند!

گفتم: به نظرت در سایر بلاد هم این داستان ها وجود دارد یا مختص ولایت ماست؟ گفت: از سایر استانها خبری ندارم ولی همین قدر را می دانم در ممالک غربی و کشور های توسعه یافته معلم جایگاهی والایی دارد و معتقدند شایستگی هر نظام آموزشی ، به اندازه شایستگی معلمان آن نظام است. در واقع پس از دهه 1960 میلادی به دلیل تحول در مفهوم توسعه ، " تعلیم و تربیت " در توسعه اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی جایگاهی ویژه یافت و نقش نیروی انسانی آموزش دیده و تأمین آن برای توسعه جوامع در اولویت قرار گرفت. در ربع آخر قرن بیستم ، تلاش هایی جدی در زمینه توجه به افزایش کیفیت نظام های آموزشی به عمل آمد. در همین راستا...

هنوز افاضات عمو سیفی تمام نشده بود که مدیر وارد دفتر شد و سیف الله مثل یوز پلنگ ایرانی در حال انقراض سمت آبدارخانه دوید!