انجمن حمایت ازکنکور!
«در حالی که معاون سازمان سنجش از حذف کنکور می گوید ، رئیس سازمان به هیچ وجه امکان حذف آن را ممکن نمی داند! » (روزنامه قدس ، 16 مهر 90)
اگر خاطر مبارکتان باشد چند وقت قبل آقا رسول( مستخدم مدرسه ) یک فرغون کتاب های کمک آموزشی موسسات مختلف کنکور را خریداری کرده بود و قصد شرکت در کنکور را داشت. خدا می داند بعد از شنیدن این اخبار ضد و نقیض چه موضعی اتخاذ خواهد کرد. هر چند به دلایل واهی نظیر دو بار قبولی در دانشگاه ما دیگر حق شرکت در کنکور نداریم ولی خدا وکیلی انسان بعد از شنیدن برخی اخبار متاثر می شود. حذف کنکور به معنای آشفته ساختن زندگی هزاران نفر (بلکه بیشتر) از افرادی است که از قِبل کنکور روزگار می گذرانند. در سال های اخیر در سیستم آموزشی کشور وقایع عجیب و غریب کم رخ نداده نظیر اصرار در درس خواندن هر کس در دانشگاه ولایت خودش ، تعطیلی مسالمت آمیز پنجشنه ها ، تدریس زبان انگلیسی توسط معلمان حرفه و فن در مدارس راهنمایی ، به کار گیری لیسانس آبخیز داری و سایر لیسانس ها به عنوان مشاور در مدارس ؛ ولی حذف کنکور چیز دیگری است حقیقتاً آسیب جدی به آموزش کشور وارد خواهد کرد و تبعات تا سالها در سیستم آموزش کشور نمود خواهد داشت .
دوستانی که قرار است با حذف کنکور ، نوستالژیک ترین خاطرات سالانه علی کنکوری ها را به یغما ببرند ، آیا به تبعات اجتماعی حاصل از این فقدان آموزشی اندیشیده اند؟ این دوستان سالهاست فقط به عشق کنکور ثبت نام می کنند و روز کنکور چونان پرنده ای سبک بال بر روی صندلی های دسته چوبی می نشینند و دعا می کنند تا در کنکور سال بعد هم زنده باشند و رشته مورد علاقه مان را قبول شوند. آن وقت عده ای نا آشنا به روحیات دانش آموزان قصد بر هم زدن آرامش ایشان و تعلل در برآوردن آرزوهای کودکانه چندین نسل را دارند. از منظر اقتصادی نیز قشر عظیمی از افراد دلسوز جامعه بدون در نظر گرفتن مطامع مادی و فقط به نیت کمک به جوانان و قبولی بچه ها در رشته های مورد علاقه شان! هزینه کرده و موسسه کنکور ، پانسیون و انتشارات و امثالهم راه انداخته اند تا در جای جای کشور عدالت آموزشی برقرار کنند که صد البته با حذف کنکور این عدالت آموزشی نیز خدشه دار می شود. در ضمن هیچ کس را یارای نفی ضرورت وجود این گونه موسسات نیست چرا که نفرات برتر کنکور سال های اخیر ، همگی بدون استثنا در این موسسات صبح را به شب رسانده اند و از مهد کودک با جزوات و آزمون های آنها همگام بوده اند! این داستان در این جا خلاصه نمی شود و به بعد از کنکور و موسم انتخاب رشته نیز می رسد. هستند عزیزانی که در طول سال تحصیلی به هر فعالیتی غیر از تحصیل و تدریس و مشاوره اشتغال دارند از بساز بفروش گرفته تا خرید و فورش خودرو ، ولی در موسم انتخاب رشته به مثابه دایه دلسوز از مادر بساط انتخاب رشته راه می اندازند و هدفی جز خدمت به دانش آموزان نا آشنا به رشته های دانشگاهی ندارند. اینان چونان مغازه دارانی می مانند که در ماه مبارک رمضان بوتیک خود را جمع می کنند و به توزیع و فروش آش رشته ، حلیم ، رشته خشکار ، زولبیا و بامیه و ... می پردازند! خدا به بساط رزقشان وسعت عنایت کند. در مجموع در این برهه از زمان که آموزش کشور بیش از هر چیزی نیازمند آرامش آموزشی است ، از گل آلود کردن این رودخانه کسی به نوایی نمی رسد. علی ایحال به منظور رفع هر گونه کدورت بین رئیس و معاون و استحکام زیر بنای بسیاری از خانواده ها و بر هم نخوردن عدالت آموزشی پیشنهادات کار گشایی ارائه می شود :
الف) کنکور حذف نشود. بهتر است کنکور در هر شرایطی و به هر عنوانی برگزار شود حالا به صورت آزمایشی ، نخودی ، نمایشی ، فرمایشی و ... هر طور که دوستان صلاح می دانند.
ب) تا جایی که ما خبر داریم دکترای پولی تائید شده است. هزینه بقیه مقاطع هم مشخص شود تا هر کس به فراخور سوادش! از طریق کنکور دانشگاه انتخاب کند.
ج)به منظور جلوگیری از تبعات حاصل از حساسیت ها و اضطراب ناشی از کنکور ، در سال چند بار کنکور برگزار شود.
د) انجمن حمایت ازکنکور تشکیل شود تا دوستان پشت کنکوری بدون هیچ دغدغه ای به مطالعه مستمر خود ادامه دهند و کلاه افرادی مانند آقا رسول که به عشق آموختن دانش در موسسات کنکور ثبت نام کرده اند بدون پشم نماند!
معاون :« کنکور حذف می شود.» رئیس: « به هیچ وجه امکان ندارد.» (روزنامه قدس ، 16 مهر 90)
حقیقتاً انسان بعد از شنیدن برخی اخبار متاثر می شود و به قول عادل فردوسی پور حق کوبیدن کله به در و دیوار برای همگان محفوظ خواهد بود. گفتند هر کس در ولایت خودش درس بخواند ، قبول کردیم. پنجشنبه ها را تعطیل کردند ، ما کوتاه آمدیم ، معلم حرفه و فن را مجبور به تدریس زبان انگلیسی کردند ، زبان در نیام فرو بردیم، لیسانس آبخیز داری را به عنوان مشاور در مدرسه به کار گرفتند ، همکاری کردیم. خدا وکیلی این یکی را دیگر بی خیال شوید.
دوستانی که قرار است با حذف کنکور نوستالژیک ترین خاطرات سالانه ما را به یغما ببرند ، آیا به تبعات اجتماعی حاصل از این فقدان آموزشی اندیشیده اند. بیست سال است که همه ساله به عشق کنکور ، فقط و فقط به عشق کنکور ثبت نام می کنیم و روز کنکور چونان پرنده ای سبک بال بر روی صندلی های دسته چوبی می نشینیم و دعا می کنیم تا در کنکور سال بعد هم زنده باشیم و رشته مورد علاقه مان را قبول شویم. آن وقت عده ای نا آشنا به روحیات دانش آموزان قصد بر هم زدن و اخلال در برآورده شدن آرزوهای کودکانه چندین نسل را دارند. از منظر اقتصادی اگر به قضیه نگاه کنیم در می یابیم که قشر عظیمی از افراد دلسوز جامعه به نیت کمک به جوانان و قبولی بچه ها در رشته های مورد علاقه هزینه کرده ، موسسه کنکور ، پانسیون و امثالهم راه انداخته اند تا عدالت آموزشی در جای جای کشور برقرار کنند که صد البته با حذف کنکور چه بسیار خانواده هایی که کیان و سرشت آنها از هم بگسلد. در ضمن هیچ کس را یارای نفی ضرورت این گونه موسسات نیست چرا که نفرات اول کنکور ، همگی بدون استثنا در این موسسات صبح را به شب رسانده اند. این داستان به بعد از کنکور و موسم انتخاب رشته نیز ارتباط دارد. هستند عزیزانی که در طول سال به هر فعالیتی اشتغال دارند الا تحصیل و تدریس و مشاوره ولی در موسم انتخاب رشته به مثابه دایه دلسوز از مادر بساط انتخاب رشته راه می اندازند و هدفی جز خدمت به دانش آموزان نا آشنا به رشته های دانشگاهی ندارند. اینان چونان مغازه دارانی می مانند که در ماه مبارک رمضان بوتیک خود را جمع می کنند و به توزیع و فروش آش رشته ، حلیم ، رشته خشکار ، زولبیا و بامیه و ... می پردازند. در مجموع در این برهه از زمان که آموزش کشور بیش از هر چیزی نیازمند آرامش آموزشی است ، از گل آلود کردن این رود خانه کسی به نوایی نمی رسد. علی ایحال به منظور رفع هر گونه کدورت بین رئیس و معاون پیشنهاداتی ارائه می شود:
الف) کنکور در هر صورت برگزار شود حالا به صورت آزمایشی ، نخودی هر طور که دوستان صلاح می دانند. کنکور حذف نشود.
ب) دکترای پولی هم تائید شد. هزینه بقیه مقاطع هم مشخص شود تا هر کس به فراخور سوادش! دانشگاه انتخاب کند.
ج)به منظور جلوگیری از تبعات حاصل از حساسیت های کنکور ، در سال چند بار کنکور برگزار شود.
د) کمیته ملی مبارزه با حذف کنکور تشکیل تا دوستان پشت کنکوری بدون هیچ دغدغه ای به مطالعه مستمر خود ادامه دهند.
بر خلاف سایر کشور ها که هنر مندان اوضاع چندان مناسبی ندارند و زمین و زمان با ایشان در عناد هستند و حقیقتاً «
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند» و هیچ بیمه ای هم غرامت این کشتی های شکسته را تقبل نمی کند در ایران الحمد ا... اوضاع هنر مندان بد نیست و ظاهراً در برخی مواقع که اوضاعشان بر وفق مراد نیست در سایر اوقات وضعشان بر وفق مراد است. در ضمن از آنجا که ما ایرانی ها معتقدیم « اندر جهان چو بیهنری عیب و عار نیست» اکثر ایرانیان ( این عبارت هیچ ربطی به دانشگاه ایرانیان و این جور حرف ها ندارد) دستی در شاخه های مختلف هنر دارند و اگر به ساز های زهی و کوبه ای تسلط ندارند لااقل سوت زدن بلدند و اگر نتوانند در دستگاه آواز بخوانند لااقل در حمام خوب می خوانند. سایرین نیز که در موسیقی چندان تبحری ندارند در زمینه تلطیف روحیات اطرافیان کوشا و ساعی هستند و به قولی « خود گویم و خود خندم / من مرد هنر مندم» البته هنر ایرانیان در آواز و لطیفه خلاصه نمی شود بلکه برخی از افراد در سایر ژانر های هنری نظیر چشم بندی و حرکات محیر العقول در بانکها ، و ... ید طولایی دارند که با احتساب آنها شمار هنرمندان کشور از چند میلیون هم فزون است.
علی ایحال با عنایت به تعداد بالای هنرمندان درایران ، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی فرموده : « در حال حاضر به جز یک مورد محدودیت سنی، هیچ محدودیتی برای بیمه هنرمندان نداریم.»
ظاهراً در قاموس بیمه ریشه هنر در افراد ذکور در سن 50 سالگی و در جمعیت نسوان در سن 40 سالگی به کلی می خشکد که دوستان تمایلی به بیمه نمودن هنرمندان در مردان بالای 50 سال و زنان بالای 40 سال ندارند.( این قضیه انسان را یاد خودرو های فرسوده می اندازد که اگر عمر آنها از یک مدت معین بالاتر برود ، هیچ بیمه ای آنها را بیمه نمی کند!)
البته نیت متولیان بیمه از این نوع بیمه کسب رضای خلق و خالق و اندوختن توشه ثواب بیشتر است. اگر عنایت داشته باشید در سال های اخیر بیمه افراد به صورت جزیره ای و مرحله به مرحله بوده که در هر مرحله قشری از ملت مفتخر به پوشیدن ردای بیمه می شوند ؛ یک روز فرشبافان ، یک روز گلیم بافان ، یک روز رانندگان ، یک روز سماکان ، یک روز هنر پیشگان ، یک روز نقاشان ، یک روز دروازه بان ها ، یک روز فوروارد ها ، و قس علی هذا القیاس ...
و « از هر طرف سیل دعا کرده ام روان » که این نوع بیمه کردن باعث تداوم این سیل دعای خیر در حق بیمه گذاران ساعی می شود.
در صورتی که اگر همه اقشار مردم را در یک روز بیمه کنند ، مردم فقط همان روز دعا به جان آنها می کنند و روز های بعد این سیل دعا می خشکد و سیل دیگری راه می افتد که در این مقال جای بحث راجع به آن نمی باشد. اگر هنر مند باشید چند صباحی که بگذرد ، آثار نم سیل دوم بر رخسار شما نیز خواهد نشست.
چندی قبل جهت انجام پاره ای تحقیقات در خصوص آداب عروسی به روستایی در شمال ایران رفتیم. در مسیر به علت خرابی خودرو ، مجبور به استفاده از خودروهای کرایه شدیم. ناگفته نماند ، ماشین هایی که در مسیر آن روستا به امر حمل و نقل مسافر اهتمام داشتند ماشین های جدیدی بودند ، البته از نظر نو آوری ، نه فن آوری!
این ماشین ها از جلو شبیه پیکان ، از عقب شبیه هیلمن بودند و از بغل شبیه تویوتا سواری ولی موقعی که سوار شدیم متوجه شدیم که ماشین آریا است! آنجا بود که دریافتیم در ایران به منظور بالا بردن بهره وری ، خودرو ها بعد از اسقاط زندگی جدیدی را آغاز می کنند و در می یابند « اِسقاط دوربرگردان زندگی جدید است!»
گفتنی است استراتژی وسایل نقلیه در ماچین و سایر کشورها « خودروهای ارزان» و « سوخت گران» است و بعد از چند سال که عمر مفید خودرو ها به پایان رسید آنها را به قبرستان خودرو ها منتقل می کنند و خودروی نو خریداری می کنند. در این صورت هم ایمنی مردم حفظ می شود و هم مشکل آلودگی هوا و صدا به حداقل می رسد. اما در ایران تحقیقاً این سیکل برعکس است و به علت گران بودن خودرو ها قضیه قبرستان و این جور حرفها منتفی است و خودرو بعد از 30 سال خدمت صادقانه ، تازه با چند عمل پیوندی جان تازه ای می گیرد و باید زندگی جدیدش را آغاز کند. نکته دیگر اینکه از آنجایی که ایرانی های مردمان سرزنده و بشّاشی هستند و به مناسبت های مختلف نظیر ریشه کنی بی سوادی ، خودکفایی در تولید گندم ، خودکفایی در تولید بنزین و ... جشن برگزار می کنند و به شادی می پردازند ، چندی قبل هم ستاد مدیریت حمل و نقل سوخت به مناسبت خروج خودروهای فرسوده «جشن نوسازی»برگزار کردند! اما مسئولین این جشن مناسبت جشن را مشخص نکردند. آیا به مناسبت شروع این طرح ، جشن برگزار کردند یا به مناسبت زیربار رفتن عده ای که ماشین های عهد دقیانوس را سوار می شدند؟ علی ایحال با توجه به روند کند فرآیند تعویض خودرو های فرسوده ، احتمالاً شاهد جشن های دیگری در این خصوص خواهیم بود ، چون وقتی که کل خودروهای فرسوده از چرخه خارج شوند ، تازه خودروهای امروزی به جرگه خودروهای فرسوده می پیوند و روز از نو ، روزی از نو...
برگرفته از کتاب از ماچین تا ایران در 80 روز
نوشته : پطروس ماچینیان
با توجه به پیشرفت تکنولوژی در سال های اخیر ، بروز بسیاری از پدیده ها ، مکاتب ، رویداد ها امکانپذیر شده است که تا چند دهه قبل غیر ممکن بود. یکی از این رویدادها تلاش در جهت تغییر معانی ضرب المثل های قدیمی می باشد. نسل قدیم به این ضرب المثل ها اعتقاد عجیبی داشتند و بر این باور بودند که در صورت توجه به مفاد آنها انسان از انواع و اقسام بلایای ارضی و سماوی در امان خواهد ماند. اما امروزه بسیاری از افراد در صدد رد یا تضعیف یا وارونه نشان دادن برخی از آنها هستند که جا دارد دولت نسبت به این پدیده حساسیت نشان دهد.
یکی از این ضرب المثل ها با مضمون« جمع نقیضین محال است.» در حال محو شدن است که باید هر چه زود تر به یاری آن شتافت.
«عضو هیات رییسه فراکسیون مدیریت شهری مجلس در مورد ایجاد حساسیتهای بیمورد! در خصوص سرو نوعی بستنی خاص در رستوران برج میلاد گفت: ایجاد حساسیتهای بیمورد بدون توجه به موقعیت پایتخت مانع از سرمایهگذاریهای کلان در سطح شهر خواهد شد.» در ضمن ایشان این برج را هویت تهران دانسته اند و از مردم نیز خواسته اند هر کس متناسب با وضعیت اقتصادی خود ، رستوران انتخاب کند! ( به نقل از جراید) خیلی جالب است ؛ از یک سو دولت در حال تلاش برای از بین بردن یا کم کردن شکاف طبقاتی اقتصادی بین اقشار مختلف می باشد ، در جای دیگر کشور به بهانه های واهی بستنی 400 هزار تومانی با روکش طلا سرو می شود که به نوعی عمیق تر کردن این شکاف تلقی می شود .
این آقای لاهوتی یا تابحال بستی نخورده یا نخریده ، یا معنای بی مورد را نمی داند و یا معنای جمع نقیضین را نمی داند. برادر لاهوتی در کشور اسلامی که حقوق و در آمد بسیاری از اقشار مردم کمتر از نیم میلیون تومان است ، سرو یک بستی آنهم با روکش طلا (که از نظر شرعی هم مشکل دارد) ، حساسیت بی مورد نیست که عین حساسیت به جا و ثواب است. در ضمن قرار نیست چون شهرداری در ساخت این برج هزینه میلیاردی کرده است ، با هر شیوه نا متعارف و غیر عرف کسب در آمد کند. هر چند سرو غذا های 300 هزار تومانی در این برج هم از نظر منطقی جایز نیست ولی لااقل مشکل شرعی و اخلاقی ندارد. به هر حال آقای لاهوتی که این برج را هویتی برای تهران می داند ، باید توجه داشته باشد که برخی از همین افراد کاخ نشین که پا روی گرده افراد کوخ نشین گذاشته و در بالاترین نقطه تهران بستی زر اندود تناول می فرمایند و اتفاقاً مورد وثوق حضرتعالی نیز هستند ، به شما رای نداده اند. چرا که افرادی که به شما رای داده اند ، از جنس همان اقشار پابرهنه و گرفتار هستند که شاید نتوانند در هفته برای فرزند خود ، یک بستنی 200 تومانی خریداری کنند ولی به امید رسیدن به حداقل عدالت اقتصادی شبانه روز در حال کار و تلاشند و از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند. اما نماینده شهرشان به جای حرکت در مسیر جهاد اقتصادی که مقام معظم رهبری فرموده اند ، در خلاف مسیر آب شنا کرده و توان اقتصادی مردم را درجه بندی کرده و هر کدام را به رستوران های متناسب با وضعیت اقتصادی شان راهنمایی می کند! این که هر کس باید با توجه توان اقتصادی خود برنامه ریزی کند امری سنجیده و منطقی است ولی اینکه کسی توان خرید بستنی معمولی نداشته باشد و دیگری بستنی 400 هزار تومانی بخورد ، محل اشکال است و شما باید به عنوان یکی از مسئولین این نظام از خود بابت این قضیه شرمسار باشید که اختلاف طبقاتی در حال رسیدن به ثریا می باشد.البته شهرداری بعد از تاکید مقام معظم رهبری در خصوص خلاف شرع بودن این نوع بستنی ، جلوی توزیع آن را گرفت.هر چند حساسیت و توجه شهرداری به حلال و حرام شرعی کالا ها و خدمات برج میلاد مایه مباهات است اما بی توجهی به آثار اجتماعی توزیع این کالاها و خدمات ناشی از ضعف تحلیل درست از فلسفه حکومت اسلامی است و تبعات اجتماعی حاصل از آن جبران ناپذیر است. شاید برای برخی نمایندگان فروش چنین اشربه و اطعمه ای در برج میلاد چندان ایرادی نداشته باشد ولی ایشان باید بدانند که بعد از پخش خبر مربوط به سرو غذا های چند صد هزار تومانی طی چند ماه گذشته در رسانه های خارجی بازتاب بسیار منفی داشته است و مخاطبین این رسانه ها درباره انقلاب ایران و ماجرای طبقات اجتماعی آن به بحث نشستند که جای بسی تاسف است. بنابراین توصیه می شود نمایندگان محترم مجلس به جای حمایت از فئودالیسم به بهانه هویت دادن به کشور ، جذب سرمایه گذار خارجی ، توجیه هزینه هنگفت شهرداری و ... سعی کنند قوانینی تصویب کنند که جلوی موج سواری عده ای را روی برنامه های غلط اقتصادی و مالیاتی بگیرد تا بسیاری افراد نو کیسه یک شبه میلیاردر نشوند و با فراموش کردن نام روستای خود ، اسم های مستعار در دهان خود غرغره کنند و در مکانی که به زعم فرمایشات حضرتعالی هویت پایتخت است ، هویت ایران و ایرانی را زیر سوال ببرند. شب به خیر
دانشمندان به تازگی نشان داده اند یک لیوان شیر معمولی ترکیبی از بیش از 20 نوع مسکن، آنتی بیوتیک و هورمونهای رشدی است. (جام جم آنلاین) کار دنیا را می بینید. این همه دانشمند ، این همه وقت ، درست در همان هفته ای که یارانه شیر را قطع کردند و به قول برخی جراید مردم با شیر یارانه ای خدا حافظی کردند ، حَضرات کشف کرده اند که بیست نوع ماده شیمیایی با ارزش در شیر وجود دارد. داروهای ضد التهابی از قبیل « نیفلومیک اسید ، مفنامیک اسید ، کتوپروفن و هورمون 17-بتا- استرادیول » برخی از مواد موجود در شیر هستند که در سلامت انسانها بسیار مفید هستند. تازه من فکر کنم اگر دانشمندان با دقت بیشتری بگردند ، مواد و دارو های گرانقیمت دیگری هم در شیر پیدا کنند. این پسر آقا رسول که مهد کودک می رود ، هر روز می خواند : « شیر تا بخوای مفیده / مانند برف سفیده ) اما ما فکر می کردیم این شعر هم مثل سایر شعر های مهد کودک برای سرگرم کردن بچه ها درست شده است و مبنای علمی ندارد اما ظاهراً باید حرف راست را از بچه شنید. البته من فکر کنم آقا رسول از این داستان دارو های شیمیایی و مواد موجود در شیر خبر داشت. چون گاهی اوقات زنگ های تفریح به منزل می رفت و وقتی بر گشت حسابی شنگول بود. خودش می گفت یک لیوان شیر خورده ولی مدیر باور نمی کرد و می گفت : « یک ریگی تو کفششه ، یه روز باید بفرستمش تست اعتیاد!» الان که مدیر به اصل ماجرا پی برده است خجالت می کشد. علی ایحال با وجود اینکه « دست قشر مرفه آسیب پذیر کوتاه و خرما بر نخیل » ، مسئولین محترم اگر برای حرف مردم ارزش قائل نیستند ، حرف خانم دکتر دستجردی را زمین نگذارند و یارانه شیر را سر جایش برگردانند. البته گمان نکنم با این مواد گرانقیمتی که در شیر پیدا شده است ، قیمت شیر به دوره ماقبل هدفمندی برگردد.