طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

مافیای شلوار کردی

باسمه تعالی

مافیای شلوار کردی!

به قلم وحید حاج سعیدی

آقای تُپِزیان در این سالها از بس که سرکوفت شنیده بود و حسرت ماشین و خانه و درآمد اطرافیان ، همسایگان و دوستان و آشنایان را خورده بود ، غمباد گرفته بود. دیگر خسته شده بود و بالاخره تصمیم گرفت یک بار هم که شده دلش را به دریا بزند و مانند بقیه افراد که یک شبه ره صد ساله را طی کردند و مال و منالی به هم زدند ، ریسک کند و پولدار شود. چون همه دوستان و آشنایان که او را می شناختند ، عامل اصلی پیشرفت نکردن و شکست های ایشان را علاوه بر داشتن «ژن بی عرضگی» ، ریسک ناپذیری و انطباق با همان آب باریکه کارمندی می دانستند. وقتی موضوع را با خانمش در میان گذاشت ، با تردید قبول کرد ولی همان اول سنگهایش را با آقای تُپِزیان وا کَند که دور «چهار تیکه النگو و گوشواره اش» را قلم بکشد! البته در این ماجرا حضرات "برایان تریسی"، "ناپلئون هیل"، "بیل گیتس" و سایر دوستان با این کتابهای من در آوردی و کبریتی شان نظیر بزغاله ات را قورت بده، یکجا بشین و پولدار شو، چه کسی پراید مرا جابجا کرد و ... بی تاثیر نبودند!

بالاخره زمان موعود فرا رسید و اسم آقای تُپِزیان در قرعه کشی ماهانه صندوق خانوادگی در آمد و با پنج تومانی هم که از اداره وام گرفته بود ، سرجمع بیست میلیون تومان فراهم کرد و از فردای آن روز به جمع آوری اطلاعات در مورد راه های پولدار شدن پرداخت. چندین کتاب درباره راه های کسب ثروت مطالعه کرد و سرنوشت 10 پولدار برتر دنیا را خواند. چیزی سر در نیاورد و تصمیم گرفت علی رغم میل باطنی اش به حرفهای باجناقش گوش کند و در یکی از شرکت های هرمی سرمایه گذاری کند. چند روز بعد جلسه توجیهی در یک سالن همایش دولتی! برگزار شد و آقای تُپِزیان و  باجناقش هم شرکت کردند.

آقایی که یک تی شرت بنفش با کت خالدار و شلوار جین موزی رنگ پوشیده بود و موهای دم اسبی و منشوری! داشت درحایل که یک چتر سفید در دست داشت روی سن آمد و بدون سلام و احوالپرسی همان اول با صدای بلند گفت : «هر کس به فکر کسب در آمد ماهی دو سه میلیون تومنه ، همین الان بلند شه بره!» همه شروع کردن به کف زدن.

آقای تُپِزیان بلند شد و به باجناقش گفت: «مرد حسابی من همین الان هم در آمدم ماهی چهار میلیونه ، من رفتم.» 

    باجناقش محکم  به پهلوش زد و گفت: « بشین الاغ ، داره به طعنه می گه. یعنی در آمد زیر دو سه میلیون برای ما چیزی نیست. مگه نمی بینی همه دارن کف میزنن؟»

    آقای مو قشنگ از آرزو های قشنگ و در آمد های آنچنانی گفت. از ماشین شاسی بلند ، خانه ویلایی و مسافرت های خارجی ، جت اسکی و پاراگلایدر و ... بعد از حضار خواست چشم هایشان را ببندند و با تصویر سازی ذهنی خودشان را در ساحل یک کشور اروپایی و سوار بر جت اسکی فرض کنند. خلق الله در حال و هوای خودشان بودند و مراقب بودند جت اسکی هایشان به هم نخورد که ناگهان در سالن باز شد و بچه های نیروی انتظامی وارد شدند و همه را کَت بسته و با این دست بند های پلاستیکی به کلانتری بردند. البته به دستان آقای مو قشنگ دستبند واقعی زدند. داخل خودروی نیری انتظامی آقای تُپِزیان و باجناقش رو به روی هم نشسته بودند و اگر تَشر گروهبان نبود ، آقای تُپِزیان خرخره باجناقش را جویده بود. خلاصه در کلانتری آقای تُپِزیان با ننه من غریبم بازی و نشان دادن پیامک باجناقش ثابت کرد که اولین بار است که در این جلسات حضور پیدا می کند و تمام کاسه کوزه ها را سر باجناقش شکست و با نوشتن یک تهعد روی برگه کنده شده از تقویم رو میزی! از مهکله نجات پیدا کرد و با پوزخندی به باجناقش از کلانتری بیرون آمد.

اولین طرح آقای تُپِزیان با شکست مواجه شد. البته خودش ایراد کار را در نحس بودن سکوی پرتاب که همان باجناقش بود می دانست و تصمیم گرفت دیگر با طناب پوسیده باجناقش داخل هیچ چاهی نشود ، حتی اگر داخل آن چاه دلار با نرخ دولتی تقسیم کنند!

القصه آقای تُپِزیان دوباره به بررسی سایر گزینه های روی میز پرداخت. این بار تصمیم گرفت در بازار بورس شانسش را امتحان کند.

یک روز دو ساعت از اداره مرخصی گرفت و به تالار شیشه ای رفت. عده ای روی صندلی نشسته بودند و به مونیتور قرمز چشم دوخته بودند و چیز هایی یادداشت می کردند. چند نفر هم با لپ تاپ و موبایل مشغول مشورت و مبادله اینترنتی بودند. با آقایی که کنارش نشسته بود ، سر صحبت را باز کرد. بنده خدا توضیحات کاملی در حد توان به آقای تپزیان داد که وارد شدن به بورس بدون مطالعه و سواد علمی خطرناک است و معمولاً بورس باز ها در روز چندین ساعت برای این کار وقت می گذارند و نباید بی گدار به آب زد. اما آقای تپزیان گوشش بدهکار نبود و با ورود به دفتر یکی از کارگزاران ، کل سرمایه اش را داد و تعدادی از سهام شرکت «میخ سازی اَبرقو» را خرید ، چون شنیده بود با گران شدن فولاد قیمت میخ در کشور بالا خواهد رفت و حتی اگر کشتی حامل میخ در دریا غرق شود یا قطار حامل میخ از ریل خارج شود یا هواپیمای حامل میخ در دریا هم سقوط کند، اصل جنس از بین نخواهد رفت و سهام این شرکت همواره رو به رشد است!

غافل از اینکه این چینی های چشم بادامی به همه طرح های اقتصادی دولت مبنی بر اعطای وام به کارگاه های زود بازده، حمایت از شهرک های صنعتی و... پوزخند می زنند و حتی با وجود گرانی فولاد چینی ها میخ تولید کردند باقلوا که با لب های آقای تپزیان بازی می کردند و هر چه کارخانه میخ سازی در مملکت بود ، انگشت به دهان کرکره کارخانه را پائین کشیدند و سرمایه آقای تپزیان هم به باد فنا رفت.

اما آقای تُپِزیان از رو نرفت و همچنان به انجام امور اقتصادی کلان و طی کردن یک شبه راه پیشرفت مصمم بود. این بار به سیم آخر زد تصمیم گرفت با پسر عمویش راساً اقدام به واردات کالا از چین کنند. زمین ارثیه پدری شان را در روستا فروختند و با قرض و قوله از چند نفر 200میلیون پول جور کردند و همه را تبدیل به دلار کردند.

قرار شد با این پول 10هزار دست شلوار کردی سفارش بدهند و معتقد بودند که اگر هر شلوار را اینجا پنجاه هزار تومان بفروشند سرمایه شان4 برابر می شود. خلاصه یک هفته بعد پسر عموی آقای تُپِزیان با یک مترجم و یک شلوار کردی کُهنه به چین رفتند و سفارش 10هزار دست شلوار کردی دادند و بعد از ثبت سفارش برگشتند و منتظر رسیدن شلوار ها ماندند. البته در این مدت آقای تُپِزیان چند تلفن مشکوک داشت ولی توجهی نکرد و همچنان در رویای پولدار شدن سیر می کرد. چند وقتی گذشت و بالاخره محموله شلوار کردی از چین رسید. اما همه شلوار ها در قسمت داخلی پاچه دارای دو سوراخ بزرگ بودند! (قسمت داخلی پاچه شلوار کردی به علت گشاد بودن و سائیده شدن پاچه ها به هم ، بعد از مدتی سوراخ می شود. شلواری هم که آنها به عنوان نمونه ، با خود به چین برده بود ،کهنه بود و دو سوراخ بزرگ داشت ، شرکت چینی هم فکر کرده بود که این مدل شلوار است و همه را با سوراخ دوخته بود!) حالا آقای تُپِزیان و پسر عمویش مانده بودند با 10 هزار دست شلوار کردی و 20 هزار هوا کش چه کنند؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد