طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

آقا رسول و آستانه تحریک

راستش را بخواهید ما تا همین هفته قبل فکر می کردیم شاخص هایی نظیر نرخ تورم ، ضریب فلاکت ، ضریب نفوذ تلفن همراه و اینترنت و ... بالا و پائین می پرند ، اما الان متوجه شدیم آستانه تحریک مردم هم به شدت پائین آمده است و با کوچکترین تحریک از کوره که خوب است از سکوی پرتاب در می روند. پنجشنبه گذشته آقا رسول با موتور از نانوایی به خانه می رفت که راننده یک خودرو سمند که در کنار خیابان پارک شده بود ، درب خودرو را باز کرد و آقا رسول با موتور به درب خودرو کوبید و خودش هم مانند دانشمندان با سر به جوب رفت و از نزدیک با زندگی موش ها آشنا شد. هنوز مطالعات آقا رسول درباره موش ها تمام نشده که راننده خودرو که از قضا مسافر هم بود ، به صورت مسالمت آمیز اقدام به فحاشی می کند. آقا رسول که از نظر بدنی کمتر از خدا بیامرز داداشی نیست ( حتی بعد از قتل روح ا... ، آقا رسول تا یک هفته از خانه بیرون نمی آمد و می گفت : پهلوانان نمی میرند ، بلکه آنها را می کشند!) از جوب بیرون آمد و با یک مشت پرتره فردی را طراحی کرد که انگار با صورت به ستون برق چسبانده شده است. خلاصه با حضور پلیس هر دوی آنها را به پاسگاه انتقال دادند. راننده از آقا رسول به جرم ضرب و جرح شکایت کرد. آقا رسول هم که اطلاعات حقوقی اش کمتر از جک ورجس( مشهور ترین وکیل اروپا ) نیست می دانست که از نظر ترافیکی راننده خودرو مقصر است ولی از نظر حقوقی خودش مقصر است و اگر کار به دادگاه بکشد محکوم می شود و چند برابر خسارت موتور باید دیه بدهد. از طرفی راننده مسافر بود و نمی توانست در زندان بماند. بنابراین به فرد مضروب گفت : « راستش را بخواهید من ، در زندان بزرگ شده ام ، زندان برای من مثل کاروانسرا است. من هم از شما بابت فحاشی و خسارت به موتور سیکلت شکایت دارم.» افسر نگهبان دستور انتقال هر دو را به بازداشتگاه صادر کرد و گفت : « امروز که پنجشنبه است ، ان شاا... صبح شنبه پرونده را به دادگاه می فرستم.» راننده خودرو وقتی این موقعیت را دید از شکایت خود منصرف شد و آقا رسول هم شکایت خود را پس گرفت و رضایت داد. در راه رسیدن به صحنه تصادف آقا رسول کمی راجع به کاهش میزان آستانه تحریک برای راننده سخنرانی کرد و اذعان کرد که اگر هر دوشان کمی بر اعصاب خود مسلط می شدند ، کار به اینجا نمی کشید. اما راننده خودرو با وجود تقصیر در بروز حادثه و شروع کننده درگیری با فحاشی هنوز هم طلبکار بود و می گفت اگر در شهر مان بودم فلان و بهمان می کردم. آقا رسول هم با خونسردی موتورش را برداشت و به راننده که درب خودرو اش بسته نمی شد گفت : من یک صافکار آشنا به نام استا هاشم سراغ دارم . الان با موتور به خانه اش می روم و او را به اینجا می آورم. بعد هم به خانه رفت و بعد از دوش گرفتن به همراه زن و بچه به مراسم افطاری فرهنگیان رفت!
بعد از مراسم افطار در راه برگشت به خانه ، آقا رسول راننده را دید که هنوز منتظر استا هاشم کنار خیابان ایستاده بود!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد