طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی


پرستار نمونه بعد از 400 سال( طنز )

اصولا رعایت نوبت و نظم ترتیب از مصادیق فرهنگ شهر نشینی محسوب می شود و نهادینه کردن این فرهنگ در جامعه باعث هنجار پذیری بیشتری آحاد مردم می شود
.امروزه ایستادن در صف نان ، گاز ، بنزین ، بانک و ... به صورتی امری عادی در آمده و رعایت حقوق و نوبت دیگران در حال توسعه و شکل گیری دائمی است. در همین راستا دانشگاه علوم پزشکی استان گلستان  سالهاست انتخاب پرستاران نمونه استانی را نوبتی و طبق سهمیه خاصی انجام می دهد و هر سال 5 نفر را  از هر شهرستان به عنوان نمونه استانی معرفی می کنند.به عنوان مثال اگر محل خدمت شما در گرگان باشد و کمی هم بد شانس باشید حدوداً 400 سال ! طول خواهید کشید تا بتوانید به عنوان نمونه استانی معرفی شوید. ( 2000 پرستار – هر سال  5 نفر ) . البته تحمل چند صد سال  جهت پرستار نمونه شدن فقط در شهر های بزرگ استان رخ می دهد وگرنه در شهر کوچکی مثل علی آباد که فقط 200 پرستار دارد در بدترین حالت شما در مدت 40 سال به کسب عنوان پرستار نمونه استانی نائل می شوید.

البته ذکر این نکته ضروری است که مسئولین محترم  دانشگاه علوم پزشکی استان گلستان  در انتخاب پرستاران نمونه نیازی به بررسی ملاک های پیش پا افتاده و جزئی نظیر مدرک تحصیلی ، سابقه خدمت ، داشتن مسئولیت ، شرکت در دوره های باز آموزی ، شرکت در همایش ها و سمینار های علمی ، تالیف و ترجمه ، نوشتن کتاب و جزوه های آموزشی ، گذراندن دوره های IT  ، داشتن تشویقی ، کسب رتبه در مسابقات و همایش ها ، اختراع ، ابتکار و پیشنهاد ، تدریس در مراکز آموزش عالی و ... نمی بینند و به همان سیستم نوبتی بسنده می کنند و در حقیقت در این روش در حق کسی اجحاف نمی شود و همه را به یک چشم نگاه می کنند.

اصلاً چه معنی دارد که یک پرستار دنبال تحقیق و ترجمه و این امورات سخیف و وقت گیر برود. وانگهی اگر این موارد در انتخاب پرستار نمونه موثر باشد از فردا باید پرستاران را یکی یکی از همایش ها و سمینار ها یا کتابخانه ها و کلاس های باز آموزی و ... جمع کرد . در ضمن پرستاری که شب و روز به فکر تحقیق و مطالعه باشد دیگر توان شیفت دادن و مراقبت از بیماران را نخواهد داشت. بنابراین ضمن تقدیر و تشکر از مسئولین محترم دانشگاه علوم پزشکی استان گلستان در اتخاذ این شیوه مدرن و مازو خیستی ،  به سایر نهاد ها و ارگان ها نیز توصیه می شود ، کلاً ملاک و شرط و شروط را در انتخابات و انتصابات حذف کنند و کلیه خدمات را منوط به ایستادن در نوبت کنند تا این فرهنگ در جامعه نهادینه شود.  

 

 

سربازی ( طنز )


اواخر حکومت پهلوی در یکی از پادگان های شمال کشور خدمت می کردیم. هر چند آب و هوای شمال به نسبت سایر نقاط کشور بهتر و دلپذیر تر است ولی خدمت ، خدمت است و سختی های خاص خود را داشت. مخصوصاً ماه های اول خدمت خیلی سخت بود  .

ما هم به محض اینکه مرخصی می دادند به شهر می آمدیم و به خانواده تلفن می زدیم ، به پارک و سینما می رفتیم و سعی می کردیم چند ساعتی خوش باشیم. اواخر فروردین بود . هوا ابری و دلگیر بود. برای گرفتن مرخصی به اطاق استوار رفتم. سرش خیلی شلوغ بود. احترام گذاشتم و برگه مرخصی را روی میزش گذاشتم. نگاهی به من انداخت و گفت : « موهایت خیلی بلنده ، اول موهایت را  کوتاه کن ، بعد بیا تا برگه مرخصی ات را امضا کنم.»

به سرعت به طرف پادگان آرایشگاه رفتم ولی بسته بود. از بچه ها سراغ آرایشگر را گرفتم ولی بچه ها گفتند به مرخصی رفته است. حسابی کلافه شدم. چند روزی می شد که به مرخصی نرفته بودم ولی باید تا فردا صبر می کردم. ناگهان فکری به ذهنم رسید. به آسایشگاه رفتم و پوتین هایم را واکس زدم و حسابی برق انداختم. طور یکه از روز اول هم تمیز تر و براق تر شده بود. اورکت هم پوشیدم و کلاهم را کمی پائین تر کشیدم و به سمت اطاق استوار رفتم. اطاق هنوز شلوغ بود.دوباره احترام گذاشتم  ، برگه مرخصی را روی میز گذاشتم  و قبل از اینکه سرش را بلند کند گفتم : « قربان کفش هایم را واکس زدم.»

بدون اینکه سرش را بلند کند نگاهی به کفش هایم انداخت ، برگه را امضا کرد و گفت: « منبعد قبل از اینکه اینجا بیای برای مرخصی اول کفش هاتو واکس بزن!»
 

 

امپراطور باد ها( طنز )


سالهاست که در سیستم ورزش کشور القاب و عناوینی نظیر آقا ، خان ، ژنرال ، سناتور ، امپراطور ، گروهبان و ... به صورت فله ای  و واگنی حراج می شود. این سیستم پاورچین پاورچین و بِگی نَگی در حال رسوخ به جعبه جادویی نیز می باشد. اول ارباب حلقه ها و الان هم امپراطور باد ها .

 
 
 

بعد از سریال پربیننده سرکار عِلیه جومونگ ( گناهش به گردن کسانی که میگن اسم کوچک جومونگ ،  افسانه است) که هنوز کلاه،  جوراب ، عروسک و کیف و کفش نقش اول سریال در حاشیه جدول ها و سایر معابر عمومی توسط دستفروشان محترم عرضه می شود ، این بار نوبت دلاور خیالی دیگری از دیار چشم بادامی هاست به نام امپراطور باد ها ( بیچاره زن و بچه اش چی کشیدند از دستش ، تازه شانس آوردن اون موقع ها لوبیا چیتی قم به بازار های جهانی راه پیدا نکرده بود!)

الاایحال پخش چنین سریال هایی از صدا و سیما محاسن بیشماری دارد که به جستاری کوتاه در این زمینه بسنده می کنیم:

1 – رونق اقتصاد لب خیابانی با تولید پیژامه ، زیرپوش ، دمپایی ،  بادبادک ، لاستیک و پوشک بچه ، شیشه شیر پستانک ، منچ ، جغجغه ،  و ... با تصاویر بازیگران سریال

2 -   کاهش نرخ بیکاری به واسطه فروش وسایل صدر الاشاره در حاشیه خیابان ها ، پارک ها ، ورودی قبرستان ها ،  بیمارستان ها و بازار های هفتگی

3 – صرفه جویی در مصرف سوخت به جهت تردد کمتر شهروندان و ترافیک روان معابر شهری به علت پربیننده بودن سریال 

4 – گرم تر شدن کانون خانوده با تماشای دسته جمعی سریال و بسیاری مزایای دیگر که در این مقال
نمی گنجد.

هرچند این سریال ها به خودی خود دویست سیصد قسمت هستند ، لیکن از مسئولین محترم صدا و سیما تقاضا می شود، تدابیری اندیشه شوند تا پخش این سریال ها  در طول 365 روز سال  ادامه باشد تا وقفه ای در روند توسعه مزایای بی شمار اقتصادی ، ترافیکی ، هنری ، فرهنگی و ... کشور پدید نیاید.
 

تعبیر خواب معلم  

در کتاب الرموز الخروف بعد هی بف ( راز های خر و پف) نوشته ابو نصر سامقانیان از معبران بنام سده های دور چنین آمده است که اگر معلمی به خواب بیند که باد گره زند ،
تعبیر آن باشد که کار وی در کلاس بی ثمر باشد و برخی معبران عقیده بر آن دارند که او را راندمان قبولی پائین باشد و اگر در خواب بیند که فیلی هوا کنند ،  بداند که گزارش غیبت او به اداره ارسال شده و سایرین نیز از این موضوع آگاه خواهند شد و اگر آن فیل ناقص باشد بداند که بایت غیبت از حقوق وی نیز کسر خواهد شد. اگر در خواب کاروانی را بیند که وی با چهار پایی گوی سبقت از سایرین می رباید ،  بداند که با تقاضای بازنشستگی زود تر از موعد وی موافقت خواهد شد  . در بخش نامه ها و جامه های این کتاب چنین آمده که اگر در خواب از راننده ای نامه ای دریافت کند آن پاکت حاوی سفر کارت باشد که صد البته او را به کار ناید و اگر از سخاوتمندی نامه ای دریافت کند ، آن کارت سخا ( وام 5/1 میلیونی با کارمزد 4 درصد ) باشد. همچنین اگر خواب جامه ای زرین بیند عن قریب کارت طلائی بیمه به دستش خواهد رسید.

اگر معلمی در خواب بیند که همی پلیته برکند بداند که در بانک ضامن کسی خواهد شد و اگر پلیته اطاق را منور ساخت بداند که مبلغ وام بالا است و اگر پلیته مشتعل گشت بداند که وام گیرنده اقساط خود را نخواهد پرداخت و اگر پلیته تبدیل به آتشی شد و محانش بسوخت بداند که بانک کل وام و دیر کردش را تا دینار آخر از او خواهد ستاند و دود مانش در آتش نهضت وصول سرپرستی بانک خواهد سوخت .

ناگفته نماند که تعبیر هر کدام از خواب های بالا در شرایط سه گانه برج متفاوت باشد و صد البته در ده روز آخر برج که کیسه دینار به آخر می رسد و قوای مزاجی بر قوای جسمانی غالب شوند تعبیر ها  تغییر کنند و بین معبران اختلاف نظر باشد و آن خواب ها پریشان و غیر طبیعی باشند و در معرفت درستی خوابها نقصان پدید آید. 

 

رابطه کرشمه ساقی با بیمه تکمیلی ( طنز )

روغن های ناجور ، نوشابه های گاز دار و چیپس و پفک ،  انجام برخی ورزش های تفریحانه ! و  ... کمی  زود رنج یا جسارتاّ نازک نارنجی شده اند و هر عارضه کوچکی را بیماری نامیده ، دفترچه به دست ، دوان دوان مزاحم قاطبه اطبا می شوند
امروزه بسیاری از مردم به دلایل مختلفی نظیر آپارتمان نشینی ، مصرف . از آنجایی که بخشی از هزینه درمان باید از سوی متولیان بیمه تکمیلی پرداخت شود ، خواهش دوستان بیمه ای این است که در جراید ، فواید بیماری ها به اطلاع عموم رسانده شود و حتی آگاهی داده شود که در گذشته چه تلاش ها برای عدم بهبودی و حتی تکمیل درد و اعلام همگانی آن صورت می گرفت تا جایی که سعدی با افتخار می فرماید : قصه دردم همه عالم گرفت

امید است با خواندن این جستار در شعر بزرگان ، مردم کمتر به فکر انتقاد ازسیستم بیمه و قضیه دارو و درمان بیفتند و سعی کنند بیماری را بفهمند و آن را با تمام وجود درک کنند!

در این زمینه حافط و خواجوی کرمانی به ترتیب  فرموده اند:

با ضعف و ناتوانی ، همچون نسیم خوش باش

                                                    بیماری اندر این ره ، بهتر ز تندرستی 

چشم خمار تو پیوسته چو در چشم من است                

                                                    دل ِ پُر درد مرا ناگزر از بیماریست

حتی در برخی موارد افراد با دیدن یکدیگر ، نسبت به افزایش درد طرف مقابل اقدام می کردند:

مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم

                                                          ترا می بینم و دردم زیادت می شود هر دم

البته ممکن است کسانی باشند که لذت بیماری را درک نکنند  و زیاد موافق این قضیه نباشند . در این صورت هم درمان های مختلفی وجود دارد و نیاز به مصرف انواع و اقسام داروها و ایجاد مزاحمت برای بیمه های مختلف نیست و می توان از پروسیجرهایی نظیر کرشمه ساقی ، وصل دوست ، می صافی ، نسیم صبحگاهی و حتی لب یار مدد جست.

لسان غیب در این باره فرموده :

علاج ضعف دل ما کرشمه ساقیست

                                                     بر آر سر که طبیب آمد و دوا آورد

ما را که درد عشق و بلای خمار کشت

                                                    یا وصل دوست یا می صافی دوا کند

خوشش باد آن نسیم صبحگاهی

                                                    که درد شب نشینان را دوا کرد

درخاتمه نیز حافظ خدا بیامرز چنین فرموده است:

شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود

                                                  نرگس او که طبیب دل بیمار من است

بنابراین ضمن توصیه به دوستان درتلاش برای درک عمیق تر بیماری و فلسفه وجودی درد  ، شایسته است افاضات حافظ و سایر شعرا را  نیز آویزه گوش خود قرار داده و کمتر مزاحم سیستم دوا و درمان شوند .
 

طهران قدیم  تهران جدید( طنز )


سالهاست دولت برای خلوت کردن تهران طرح ها و شیوه های مختلفی را اجرا کرده است که متاسفانه یا خوشبختانه هیچکدام از آنها کار ساز نبوده و نه تنها چیزی از جمعیّت تهران کم نشده ، بلکه روز به روز به جمعیّت تهران افزوده می شود.

یکی از این طرح های قدیمی و ورشکسته طرح افزایش دود و دم مجاز و غیر مجاز بود.


افزایش دود و دم مجاز که با ساخت کارخانجات مختلف صنعتی در اطراف ، اکناف ، گوشه و کنار تهران شروع شد و با تولید روزانه هزاران نوع خودرو و موتور سیکلت به اوج رسید.

در مورد دود های غیر مجاز به علت بد آموزی و هنجار شکنی از هر نوع توضیح معذوریم. اما این طرح با خرید یک ماسک 400 تومانی از سوی مردم ضربه فنی شد و نه تنها باعث کاهش جمعیت تهران نشد ، بلکه باعث هجوم خیل بیکاران به تهران برای کار در کارخانجات صدر الاشاره گردید!

پروژه دوم پروژه گسل هراسی و ترساندن مردم از وقوع زلزله چند ریشتری در تهران بود. خبر از وجود غول خفته درست زیر تهران نیز دردی دوا نکرد و تشکیل ستاد بحران ، دست دولتی ها را در حنا گذاشت و خیال مردم راحت شد. تا جایی که شاعر عزیزی در این باره فرموده است :

هر چند گسل فت و فراوان داریم         از شوش گرفته تا لویزان داریم

امّا دلمان محکم و قرص است همه      زیرا که مدیریت بحران داریم

طرح دیگر اعطای وام 25 میلیونی و واگذاری زمین رایگان  به افرادی است که از تهران به شهر های دیگر کشور نقل مکان کنند.

قابل توجه اینکه ما یه رفیقی داریم که کلّه اش پر از مغز است و حتی یک مثقال آب ، لنف ، چربی ، مواد نگه دارنده ، افزودنی های مجاز و غیر مجاز در کله اش پیدا نمی شود.                                

چند وقت پیش از سراغ وانت بار برگشتی به تهران را گرفت. گفتم : چه خبر تهران ؟

گفت : چند سالیه پی یه وام چهار پنج میلیونی هستم. گفتم : این چه ربطی به وانت برگشتی به تهران داره.

گفت : دِ همین . کلّه ات کار نمیکنه دیگه. دارم اهل و عیال رو می برم تهرون ، یه چند صبایی هستیم ، بعد به شهرستان نقل مکان می کنیم. هم 25 میلیون وام گیرم می آد ، هم زمین مفتی .

( البته این پیش خودمان باشد ، شاید ما هم یه وانت برگشتی گیر آوردیم و زدیم تهرون )

امّا دو راه کار اساسی و عملی برای خلوت شدن تهران:

طبق آمار های غیر رسمی موجود ( نقل از آقا مسلم خودمون – مستخدم مدرسه) 48 درصد از افرادی که در تهران سکوت دارند فقط و فقط به خاطر کلمه تهران در این به سر می برند و به عبارتی عشقِ تهران هستند. البته دامنه تهران فراتر از محدوه ای است که ما تصور می کنیم و برخی از افراد که در چند صد کیلومتری تهران نیز به سر می برند خود را تهرانی می دانند. ما تو دانشگاه یه رفیقی داشتیم اهل شمال بود ولی هر کس از او می پرسید شما اهل کجائین؟ می گفت : بچه تهرون . می پرسیدند : کجای تهران ؟ می گفت : 420 کیلومتری تهران ، علی آباد کتول !

بنابراین بهتر است ،  چند شهر را درکشور انتخاب کنیم ( ترجیحاً شهر هایی که زمزمه انتقال پایتخت به آنها وجود دارد : مثل شاهرود ، اصفهان ، شیراز ، مشهد ، گرگان و... البته چون نوشتن 190 شهر حوزه های انتخاباتی باعث مطّول شدن این نوشتار می شود خودتان مابقی شهر ها را اضافه کنید.) و نام آنها را تهران بگذاریم . بلافاصله آن 48 در صد سکنه محترم تهران به ولایت خود یعنی تهران کوچ خواهند کرد.

باز هم طبق همین آمارهای کارشناسی 43 در صد افراد ساکن در تهران به خاطر امکانات و تجهیزات پیشرفته آموزشی ،  پزشکی ، تفریحی و ... تهران را به عنوان موطن خود انتخاب کرده اند. لذا پیشنهاد می گردد در چندین شهر کوچک و بزرگ کشور( ترجیحاً همان 190 شهر )  طی یک طرح ضربتی و فوری در مدت زمان یک یا دو ماه چندین کلیومتر خط مترو ، چند تا فرودگاه ، بیمارستان ، تیمارستان ، دبیرستان مجهز ، دانشگاه معتبر ، پارک بازی و شادی ، چند ین برج از نوع میلاد یا آزادی ، سینمای یک بعدی ، دو بعدی ، سه بعدی و چند بعدی  ، ورزشگاه  ، نمایشگاه ، آسایشگاه ، آرایشگاه ، بزرگراه ، آزاد راه ، تونل و ... در حد و اندازه تهران یا حتی بالاتر و مجهز تر از تهران ایجاد شود . قدر مسلم اینکه 43 در صد باقیمانده نیز بلافاصله ترک تهران و جلای وطن می نمایند.

9 در صد باقیمانده هم که جَل تهران هستند و مثل کبوتر های چهار راه میدان هر جا ولشون کنی باز هم بر می گردن همون جا . این آخر عمری اذیتشون نکنیم . گناه دارن. 

 

درد طلب ( طنز)

هفته گذشته جهت دریافت گواهی سوء پیشینه راهی دادگاه شدم. نزدیک درب ورودی دادگاه ، آقای میانسالی را دیدم که با جوانکی در حال جر و بحث بود. قبل از اینکه کار به کتک کاری بکشد ، نزدیک رفتم و آنها را به آرامش دعوت کردم و علت مرافعه را جویا شدم.
 مرد گفت: از روی دلسوزی مقداری به این آقا پول قرض دادم ولی ایشان  پولم را پس نمی دهد. جوانک گفت : آقا من که پول خور کسی نیستم. در حدود 2 ساله که به این آقا میگم 10 روز به من مهلت بده تا پولتو بدم ، ولی قبول نمی کنه !

دلایل بسیاری در خصوص کم صبر شدن طلبکاران در سال های اخیر وجود دارد که پرداختن به آنها در این مقال نمی گنجد. ولی آنچه که مسلم است این است که لذت برخی امور در جامعه در حال افول است و عزیزان طلبکار اساساَ به لذت طلبکار بودن و بدهکار نبودن هیچ توجهی ندارند و فقط به دریافت طلب خود می اندیشند و در این راه رنج و مرارت های فراوانی را متحمل می شوند و از زمین و زمان نالان می شوند . جناب صائب تبریزی در این باره فرموده اند :

« هرکه از درد طلب شکوه کند ، نامرد است»

یعنی بروید خدا را شکر کنید که طلبکار هستید و  بدهکار نیستید . برخی از بزرگان نیز  طلب مال خود را با گدایی یا پل بستن برای عبور از آبرو برابر دانسته اند. در این خصوص در جراید نیز هر از گاهی اخباری می شنویم که مایه شرمساری است . 4000 میلیارد تومان چک برگشتی در سه ماهه اول امسال نشان از بی توجهی  و عجله دوستان طلبکار ، در وصول مال شان می باشد. اگر بدهکاران عزیز پول داشتند ، محل چک های شما را پر می کردند و دیگر نیازی به برگشت زدن چک و این حرف ها نبود. در ضمن با برگشت زدن چک فقط  « عرض خود می بری و زحمت ما می دآری »

لذا شایسته است دوستان طلبکار با سعه صدر بیشتری به اطراف خود نگاه کنند و عینک بد بینی را از چشمان خود در آورند که از قدیم گفته اند : « قرار بر کف آزادگان نگیرد مال... »
 

ما و جام جهانی (طنز)

از قدیم گفتن عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد چه برسه به علی دائی  . بعد از نرفتن تیم ملی فوتبال به جام جهانی ، بسیاری از کار شناسان از جمله آقا رسول ( مستخدم مدرسه خودمون) که خودش یه پا کارشناسه ، کادر فنی ، کادر غیر فنی ، سر مربی ، رئیس فدراسیون و ...


را به باد انتقاد گرفته و از نرفتن تیم ملی به رقابت های جام جهانی گله گذاری کردند. حالا به اون قضییه کاری نداریم که مسئولین فدراسیون فوتبال دارای اپیدرم بسیار ضخیمی ( همان پوست کلفت سابق) هستند و بیدی نیستند که با این باد ها بلرزند ، ولی در مجموع به دلایل زیر ، خوب شد که به این جام جهانی نرفتیم.

اولاً کشور محل برگزاری بازیها همچین دهن پر کن نیست. هر قدر هم که امکانات خوبی داشته باشه باز هم قبول کنید آفریقایی است و کلاس نداره.

دوم این که بچه های تیم ملی ما که اعصاب درست و حسابی ندارند و بعضی ها زود جوش می آرن. افریقا هم امسال پر شده از ووووزیلا . یه وقت یکی از کوره در می رفت و اون شیپور مسخره رو می کرد تو حلق تماشاگر ، حالا خر بیار و باقالی بار کن.

نکته سوم که داد همه رو در آورده ، داوری مسابقات است که صد رحمت به داوری همین آقا رسول خودمون. باور کنید مسابقات دهه فجر امسال بازی نیمه نهایی بین سوم آ و دوم ب را طوری داوری کرد که قند تو دل همه آب شد.

البته موارد بسیار زیاد دیگری هم وجود دارد نظیر توپ غیر استاندارد مسابقات که همه دروازه بان ها به آن اعتراض دارند ، غیر بهداشتی بودن ووووزیلا ها و عینک هایی که از پلاستیک نامرغوب ساخته شده اند ، عدم پرداخت دستمزد کارگرانی که شب و روز آنجا عرق ریخته اند و ...

در مجموع خدا را شکر که تیم ملی ما به این جام جهانی بی کیفیت نرفت و بهتر است ،  چهار سال بعد هم قبل از شرکت در مرحله انتخابی جام جهانی ، سنگ های خود را با فیفا وا بَکنیم که اگر باز هم کیفیت پائین باشد و با این توپ و این داور ها میخواهند بازی برگزار کنند ، اصلا در مقدماتی هم شرکت نکینم و سطح فوتبال خودمان را پائین نیاوریم.
بیانیه گدایان منطقه ( طنز)

در روزگاری که هر از گاهی سکه های کم ارزش و نقلی در کاسه های تکدی مان ، به آینده شغلی مان پوز خند می زدند و نگرانی های ما را از یک فقدان بزرگ دو چندان می کردند ، افقی جدید در هنر و صنعت پویا و گسترده ی تکدی گری رخ داد و سال های حقارت و دوران سکه های کم ارزش به پایان رسید . تلاش های اعضای ستاد اعتلای فرهنگ تکدی گری نوین تهران ، در متقاعد ساختن بانک مرکزی به منظور ضرب سکه های درشت ، ثمر داد و امروز شاهد ضرب سکه های 500 تومانی و رواج آن در سطح کشور هستیم. هرچند دوستان ما هنوز دست از تلاش برنداشته و در صدد این هستند که روزی سکه های 1000 و 2000 تومانی را نیز در کاسه های تکدی خود ببینیم . البته در این رهگذر برخی از دوستان راه خود را از ما جدا کرده و در مذمت تلاش های شبانه روزی و دسته جمعی دوستان در ضرب سکه های درشت ، انتقاد ها سر دادند و این کار را غیر ممکن دانستند . برخی نیز گمراهانه ، به قاطبه دزدان ، زور گیران و قاچاق فروشان خرده پا پیوستند و جسارتاً برخی نیز تن به کار داده و حیثیت و اصالت چند هزار  ساله  این هنر را زیر سوال بردند و مایه شرمساری خود و اعضای صنف شدند ، ولی خودشان دیدند که رو سیاهی به ذغال ماند و یا به قولی « آواز سگان کم نکند رزق گدا را. »
این ناهمراهان با نواختن ساز جدایی و مخالف ، اصالت و هویت چند هزار ساله تکدی گری در دنیا را زیر سوال برده و روند حرکت ما را در رسیدن به تکدی گری نوین و پایدار ، کند نمودند.
امید است این دوستان گمراه هر چه سریعتر یک بار دیگر ندای «‌ گدایی کن تا محتاج خلق نشوی » را آویزه گوش خود قرار داده و به دامان خانواده و هم صنفان خویش باز گردند.
باشد که امید کسب در آمد های میلیونی را ره توشه راه خود قرار داده و به تکدی گری نوین و استاندارد بیندیشیم.  

 

آقای دماغیان( طنز)


چند روز قبل به واحد پژوهش رفتم تا مدارکی را به همکارم آقای دماغیان بدهم.مثل همیشه روی دوشش زدم و گفتم : چطوری دماغ ؟

چپ چپ نگاهم کرد و بدون اینکه چیزی بگوید با عصبانیت اطاق را ترک کرد. بعد سایر کارمندان توضیح دادند که آقای دماغیان مدیر کل امور اداری شده است. از تعجب داشتم شاخ در می آوردم. هر چند داشت فوق لیسانس می خواند ولی ما 12 سال با هم همکلاس بودیم. کلاس سوم راهنمایی جواب سوال « خاور میانه کجاست ؟» را این چنین نوشته بود: «‌ جایی که ماشین های خاور در آنجا جمع می شوند!» و یا این سوال را که: « دارو ها چطور میکروب ها را از بین می برند ؟» جواب داده بود :  « با جنگ تن به تن !»

بگذریم. آقای دماغیان در عرض چند روز مولفه های مدیریتی را سر هم کرد و با خرید یک کت کولر دار که در گرمای 42 درجه از تنش بیرون نمی آورد و تهیه یک سر رسید ، یک پا مدیر شد. چند کلمه و عبارت هم حفظ کرده بود و در صحبت هایش به کار می برد نظیر : وحدت رویه ، خرد و تفکر جمعی ، تعامل ، عملیاتی شدن ، طی پروسه زمانی ، نهادینه کردن ، بازه زمانی و چند تا کلمه انگلیسی که چون زیاد سر در نیاوردم از ذکر آنها خود داری می کنم.

از طرفی در عرض چند روز تمام دوستانی را طی 30 سال به دست آورده بود به عنوان مدیر کلی فروخت و علی موند و حوضش. اما یک هفته بعد از ابلاغ حکم مدیریتی ، در حالی که آقای دماغیان داشت در یک جلسه برای ما افاضات می کرد ، یکی از بچه ها بدون اینکه در بزند وارد اطاق شد . طرف آقای مدیر کل رفت و گفت : بیا دماغ . این مال تو .

ما همه تعجب کردیم. بعد هم رونوشت نامه را بلند برای ما خواند : « بدینوسیله به اطلاع می رساند آقای دباغیان به عنوان مدیر کل امور اداری انتصاب شده که به اشتباه دماغیان تایپ شده بود!»
 

فراخوان آگهی مناقصه و ارزیابی کیفی ( بدون نوبت)

شماره 4851 – 89(ت)

یک آدم کاملاً معتبر در نظر دارد عملیات نظافت و رفت روب مدرسه سه کلاسه روستای زنبَق مَلو از توابع کلات سمینه دشت را از طریق مناقصه حضوری به پیمانکار واجد شرایط صلاحیت و آشنا به امور بهداشتی و نظافتی برابر فرآیند ذیل واگذار نماید.

الف) شرایط و مدارک مورد نیاز جهت ارزیابی فنی ( تائید صلاحیت)

1- دارا بودن مدرک فوق دیپلم یا لیسانس ( ترجیحاً خاک شناسی)

2 – داشتن تجربه و دانش کافی در زمینه مورد نظر مناقصه

3 – داشتن حسن سابقه ، چهره مناسب و نداشتن اشتهار به فساد اخلاقی

4-  برخورداری از توان مالی و داشتن تجهیزات به روز نظیر تی ، جارو ، ماسک ، خاک انداز ، مایع ظرفشویی ، شیشه شوی و ...

5 – مفاصا حساب بیمه و دارایی

6- گواهینامه خودرو ، موتور ، تراکتور گلدانی و جارو برقی چرخدار

ب) موضوع مناقصه:

1- نظافت و رفت و روب محوطه مدرسه به مساحت 270 متر مربع

2 – نظافت و گرد گیری 27 صندلی و سه میز

3 – دم کردن چای به صورت روزانه برای 5 نفر ( یک مدیر ، سه معلم و خدمتگزار)

ج) سایر شرایط

1-کار در محل هیچ حقی برای برنده مناقصه جهت استخدام به صورت رسمی ، غیر رسمی ، دولتی ، پیمانی ، قراردادی ، ساعتی ، روز مزد و شکم قرار ایجاد نمی کند .( چون بنده خودم اینجا استخدام رسمی هستم و فقط به نیت اشتغال زایی ، گفتم یه نونی تو سفره یه نفر دیگه بره آگهی دادم)

2- از بیمه ، پاداش ، مرخصی و ... خبری نیست.

3 – جبران هر گونه خسارات به استکان ها ، نعلبکی ها و سایر وسایل مدرسه به عهده برنده مناقصه خواهد بود.

4 – هزینه ایاب و ذهاب بنده تا دادگاه ، هزینه تایپ و دستمزد عریضه نویس و هزینه چاپ آگهی در نشریه به عهده برنده مناقصه است.

د) مدت زمان اجرا

270 روز تقویمی معادل 9 ماه

خدمتگزار مدرسه سه کلاسه روستای زنبق مَلو

طهماسب طرطوشه
مافیای آب معدنی ( طنز)

  راستش را بخواهید تا جایی که ما یاد مان است ، تهرانی ها به زرنگی و به اصطلاح امروزی ها به تیز بودن معروف بوده و هستند. ولی معلوم نیست چرا در چند روز اخیر گول برنامه های « مافیای آب معدنی » را خورده و همگی آب معدنی را به قیمت گزاف تهیه و مصرف می کنند ، آن هم به دلیل وجود چند قطره نیترات در آب ... خیلی عجیب است ، هوایی که تهرانی ها استنشاق می کنند پر از سرب و هزار جور مواد سمی است . طبق آخرین اخبار آلاینده سمی آزبست موجود در هوای تهران 70 برابر شرایط هوای پاک است. برنجی که می خوردند حاوی آرسنیک است. (‌آرسنیک بالفطره سم است و حتی برخی در زندان با آن خود کشی کرده اند!) مواد آرایشی که به سر و کله شان می مالند ، پر از انواع و اقسام مواد شیمیایی و سرطان زاست. (با توجه به وجود بیش از 800 ترکیب شیمیایی سمی و عصبی در مواد آرایشی و عطرهای صنعتی، استفاده مداوم از لوازم آرایشی موجب جذب سالانه دو کیلو و 500 گرم مواد شیمیایی به بدن می‌شود – سایت وزارت بهداشت ) باغات سبزی و صیفی جات تهران هم به گفته تلویزیون با آب فاضلاب ، آبیاری می شوند . حالا همه جو گیر شده اند و به دلیل وجود چند قطره نیترات (کمتر 30 میلی گرم در لیتر به گفته مدیرعامل آب و فاضلاب استان تهران ، تازه آن هم در برخی از چاه های شمال تهران) آب تهران را تحریم کرده اند و آب معدنی مصرف می کنند. در صورتی که اگر هر تهرانی روزانه 2 لیتر آب مصرف کند ، میزان نیترات مصرفی اش در سال می شود 20 گرم ناقابل که در مقابل 2 کیلو ! مواد سرطان زا موجود در لوازم آرایشی ، رقمی نیست! تازه هنوز میزان سرب هوا و مواد سمی موجود در آب ویژه آبیاری باغات و جالیز ها را حساب نکردیم. به علاوه طبق تحقیات آقا رسول بسیاری از بطری های آب معدنی هم در همان باغات اطراف تهران از چاه های معمولی پر می شوند که باز هم صد رحمت به آب حاوی نیترات خود تهران. مافیای آب معدنی ( طنز)

  راستش را بخواهید تا جایی که ما یاد مان است ، تهرانی ها به زرنگی و به اصطلاح امروزی ها به تیز بودن معروف بوده و هستند. ولی معلوم نیست چرا در چند روز اخیر گول برنامه های « مافیای آب معدنی » را خورده و همگی آب معدنی را به قیمت گزاف تهیه و مصرف می کنند ، آن هم به دلیل وجود چند قطره نیترات در آب ... خیلی عجیب است ، هوایی که تهرانی ها استنشاق می کنند پر از سرب و هزار جور مواد سمی است . طبق آخرین اخبار آلاینده سمی آزبست موجود در هوای تهران 70 برابر شرایط هوای پاک است. برنجی که می خوردند حاوی آرسنیک است. (‌آرسنیک بالفطره سم است و حتی برخی در زندان با آن خود کشی کرده اند!) مواد آرایشی که به سر و کله شان می مالند ، پر از انواع و اقسام مواد شیمیایی و سرطان زاست. (با توجه به وجود بیش از 800 ترکیب شیمیایی سمی و عصبی در مواد آرایشی و عطرهای صنعتی، استفاده مداوم از لوازم آرایشی موجب جذب سالانه دو کیلو و 500 گرم مواد شیمیایی به بدن می‌شود – سایت وزارت بهداشت ) باغات سبزی و صیفی جات تهران هم به گفته تلویزیون با آب فاضلاب ، آبیاری می شوند . حالا همه جو گیر شده اند و به دلیل وجود چند قطره نیترات (کمتر 30 میلی گرم در لیتر به گفته مدیرعامل آب و فاضلاب استان تهران ، تازه آن هم در برخی از چاه های شمال تهران) آب تهران را تحریم کرده اند و آب معدنی مصرف می کنند. در صورتی که اگر هر تهرانی روزانه 2 لیتر آب مصرف کند ، میزان نیترات مصرفی اش در سال می شود 20 گرم ناقابل که در مقابل 2 کیلو ! مواد سرطان زا موجود در لوازم آرایشی ، رقمی نیست! تازه هنوز میزان سرب هوا و مواد سمی موجود در آب ویژه آبیاری باغات و جالیز ها را حساب نکردیم. به علاوه طبق تحقیات آقا رسول بسیاری از بطری های آب معدنی هم در همان باغات اطراف تهران از چاه های معمولی پر می شوند که باز هم صد رحمت به آب حاوی نیترات خود تهران.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد