جای بسی تعجب و شگفتی است که با وجود تذکرات دوستانه بچه های وزارت بهداشت مبنی بر عدم استعمال خودسرانه دارو و توصیه های ستاد مبارزه با دود و دم باز هم شاهد تزریق در سطح جامعه هستیم آن هم به صورت شبانه و مخفیانه! منظورمان کدام تزریق است؟ داداش من مثل اینکه شما هم آره؟! حواست کجاست؟
«با گذشت چند روز از طرح اتهام تزریق مخفیانه ارز دولتی به بازار آزاد و سودجویی برخی بانک ها ، مدیران شبکه بانکی و به ویژه مدیران بانک های متخلف سیاست سکوت را در پیش گرفته اند. رئیس کل بانک مرکزی از اقدام برخی بانکها مبنی بر تزریق مخفیانه ارز دولتی به بازار آزاد و نسبت به برخورد با مدیران متخلف هشدار داد.» ( همشهری- 9 خرداد91)
راستش را بخواهید من و عمو سیفی اگر این خبر را از کسی جز آقا بهمنی شنیده بودیم باور نمی کردیم ؛ چون بازار شایعه و تهمت داغ است و هیچ کس به فکر آبروی افراد نیست و با کوچکترین جابجایی مالی و اختلاف حساب ، مدیران بانکها و بیمه را با اسامی مخفف به دادگاه و پاسگاه می کشند. نکته بعد اینکه تا جایی ما اطلاع داریم شبها که ما خوابیم بانکها تعطیل هستند و فقط آقا پلیسه بیداره ؛ در ثانی درست است در برخی بانکها یک مختصر اختلاسی! صورت می گیرد و چند غاز پول جابجا می شود ولی همانطور که در جریان دادگاه اختلاس سه با یک وانت بار صفر! دیدیم ، همه این جابجایی ها و تزریقات به نیت خیر و ثواب و امور خیریه بوده و تلاش های دوستان به جز بخشی که در کانادا سرمایه گذاری شده ، جای دوری نرفته است. در خصوص تزریق شبانه هم عمو سیفی چند روزی است که پیگیر ماجرا است و نتایج کشفیاتش را دیروز روی وبلاگش منتشر کرد. ایشان معتقد است در سلامت مدیران بانکی شکی نیست و این کار توسط آن موجوداتی انجام شده که در تبلیغات تلویزیونی بانک ... دیدیم. همان موجوات قد بلند خاکستری و انیمیشنی که چای نمی خوردند و شب تا صبح پشت کامپیوتر هستند و به امورات بانکی از طریق تلفنبانک و اینترنت می پردازند. دست مریزاد. مدیران به شما اعتماد کرده اند و پول ملت را دست شما داده اند ، آن وقت شما مخفیانه تزریق می کنید. از همان چای نخوردنتان معلوم بود عملی هستید و اهل تزریق! مگر می توان بدون خوردن چای تا صبح کار کرد!
اصلاً بانک مرکزی کار خوبی کرد که از حساب بانکها شبانه پول برداشت کرد. حالا کسری را از جیب مبارک پرداخت کنید تا حالتان جا بیاید. ان شاالله ویروس به هاردتان بیفتد تا دیگر حال تزریق نداشته باشید!
در گذشته موش و گربه در زمره موجودات مفید روی کره زمین محسوب می شدند و خطر چندانی برای نوع بشر نداشتند و با یک «پیشته پدرسوخته!» یا یک «جیغ ممتد» دو سه کیلومتر را عین پلنگ می دویدند و تا چند ماه سر و کله شان پیدا نمی شد. البته این موجودات در خدمت جامعه بشری هم بودند و علاوه بر خدمت رسانی در زمینه از بین بردن جاندارن موذی ، موجبات افزایش غلظت ذوق هنری افراد را نیز فراهم می کردند تا جایی که راجع به آنها کتاب نوشته می شد ، شعر سروده می شد ، ضرب المثل اختراع می شد ، کارتون درست می کردند و قس علی هذا القیاس...
اما چند سالی است که موش ها و گربه های تهران پایشان را از موکت شان درازتر کرده اند و از موقعی هم که تنشان به همشهریان نروژی شان خورده ، پر رو تر و جسورتر! شده اند و دیگر از انسان ها نمی ترسند ، و به دلیل جهش های ژنتیکی و افزایش وزن ، تله موش و سم هم روی آنها تاثیر ندارد.
البته ما خدای ناکرده قصد ترساندن شما را نداریم که از فردا برای بیرون آمدن از منزل یک گوشتان به رادیو باشد تا از میزان آلودگی هوا مطلع شوید ، یک گوشتان هم به دیوار تا ببیند موش دارد یا نه! چرا که بر و بچه های شهرداری قرار است با طرح های زیر دمار از روزگار این موش و گربه های چاق و چله در بیاوردند:
الف) صادرات گربه: رییس ستاد محیط زیست شهرداری تهران فرموده : «احتمال دارد گربه ها را به کشورهای آسیای شرقی صادر کنیم زیرا گوشتی لذیذ برای مردمان این منطقه محسوب می شود!» یک تیر و چند نشان می گویند در این طرح خلاصه شده است.
ب) استفاده از امواج مغناطیسی: یکی از راهکار های مدرن و کم درد سر برای از بین بردن این موجودات است ؛ به شرطی جسارت آنها باعث نشود با این امواج سمفونی اجرا کنند!
ج) عقیم سازی : یکی دیگر از شیوه های جلوگیری از زاد و ولد ، عقیم سازی است که فعلاً این جانداران زیر بار نرفته اند ولی مقرر گردید طی یک فراخوان عمومی از موش ها و گربه ها درخواست شود به صورت داوطلبانه به مراکز مورد نظر مراجعه کنند. چون تجربه نشان داده در این یک مورد اسثتناً توسل به زور بی فایده است!
در ضمن دور طرح خرید موش و گربه توسط شهرداری و عقیم سازی آنها را قلم بکشید ، چرا که شهرداری بوشهر دو سال پیش تصمیم گرفت به ازای تحویل هر موش 1500 تومان پرداخت کند که یک هفته بعد اولین کشتی چینی با محموله موش چشم بادامی در یک اسکله رسمی پهلو گرفت!
از قدیم گفته اند :« اعتراف به نادانی دانایی و اقرار به ناتوانی توانایی است » برادر من مجبور که نیستی. وقتی راجع به موضوعی اطلاعات نداری ، چرا اظهار نظر می کنی ؛ اگر حرف نزنی هیچ کس انگ لال بودن به شما نمی زند. مطمئن باشید.خیالتان هم تخت... البته شما که سالارید منظورمان این عمو سیفی ( سرایدار مدرسه ) همه فن حریف است. دیروز ما در مدرسه در حال بحث و گفتگو درباره کاغذ بازی در ادارات بودیم ، ایشان طبق معمول پا برهنه وارد بحث شد و راجع به تاریخچه « اریگامی» افاضات کرد!
خدا راه راست را به سمت ایشان متمایل کند چون امیدی به تمایل ایشان به راه راست وجود ندارد. بگذریم. بسیاری از افراد گمان می کنند که بروکراسی اداری یا همان کاغذ بازی از آفت های سیستم های اداری محسوب می شود ؛ در صورتی که بروکراسی از مزایای سیستم اداری محسوب می شود و در سایر مشاغل یدی و بخش خصوصی دیده نمی شود. مزایای این رویکرد در چند ژانر قابل بررسی است:
الف) رفع مشکل اشتغال : با توجه به اینکه یکی از دغدغه های اصلی خانواده ها در سال های اخیر ، مشکل اشتغال است ، با تخصصی کردن امور و سپردن هر بخش از کار به یک کارمند متخصص ، نیاز به کارمندان بیشتری خواهیم داشت و می توانیم اشتغال ایجاد کنیم و جوانانی را که حال کار کردن دارند ، سر کار بگذاریم.
ب) ایجاد پست های مدیریتی جدید: با تخصصی شدن مشاغل در ادارات پست های جدید نیز وجود می آیند مثل مسئول نظارت بر اداره امور کلاس ها در دانشگاه ها یا مسئول پیگیری مصوبات کمیته پیگیری مصوبات تصویب شده! که تا حد زیادی مشکل کمبود پست های مدیریتی مرتفع می گردد.
ج) جلوگیری از فشار کاری و فرسودگی شغلی : بعد از تخصصی شدن امور باطبع فشار کاری کمتری به کارمندان وارد می شود و قطع به یقین در انجام وظایف محوله بهتر و کار آمد تر ظاهر می شوند. نقداً هم سرانه کار مفید در ادارات 22 دقیقه در روز است و در تلاش هستیم تا این رقم را به زیر 10 دقیقه برسانیم.
د) احیای سنت های فراموش شده: در سال های اخیر به دلیل تبدیل سبک زندگی به زندگی ماشینی و صنعتی ، ارتباط افراد با یکدیگر ، به سلام و احوال پرسی در راه پله یا یک بوق و چراغ دادن در کوچه خلاصه شده است. با گسترش فرهنگ کاغذ بازی در ادارات و تعدد رفت و آمد اربابان رجوع به ادارات چه بسا زمینه دوستی های ماندگار ( مثل دوستی های دوران مدرسه و خدمت ) و حتی زمینه فامیل شدن و باداد بادا مبارک بادا و ... به سلامتی فراهم شود.
این که فکر کنیم حمّام در گذشته فقط جای شستشو و استحمام بوده ، چندان درست نیست و برخی اختراعات و اکتشافات و حتّی قتل ها در همین حمّام رخ داده است. مشهور ترین و معروف ترین آنها نیز ، کشف علمی توام با فریاد های اورکا اورکای جناب ارشمیدس می باشد که کاشف به عمل آورد که هر جسمی که در آب قرار گیرد به اندازه ی آبِ هم حجمِ خودش سبک تر می شود.( البته در آن زمان کلی هم حرف و حدیث پشت سر ایشان مطرح شد و حتی شایع است که چند روزی را هم به خاطر این کشف حجاب در کمیته انضباطی سپری کرده است! ) در سال 1967 هم مخترعی به نام جان شپرد بارون در حال دوش گرفتن طرح اولین دستگاه ATM جهان به ذهنش خطور کرد. در هفته های اخیر «گریم اوبری» قهرمان دوچرخه سواری در زمان حمام گرفتن به طراحی یک دوچرخه جدید غیر معمولی پرداخته و امیدوار است بتواند با آن رکورد سرعت زمینی را بشکند. علی الظاهر جناب مولوی حق داشت که می فرمود: « نقشه هایی کاندرین حمام هاست!» منتهای قضیه آدم باید حواسش را جمع کند و این نقشه ها را رمز گشایی کند ؛ نه اینکه مثل عمو سیفی ( سرایدار مدرسه ما ) موقع حمام آواز بخواند! البته از روزی که پیامک خود انصرافی دریافت کرده سرش به سنگ خورده و در مصرف آب صرفه جویی می کند و دیگر کبکش خروس که خوب است گنجشک هم نمی خواند و وقت حمام سه سوته خودش را گربه شور می کند و خلاص... علی ایحال با توجه به موقعیت استثنایی حمام و امکان بروز استعداد های بالقوه برخی افراد ، پیشنهاداتی در خصوص استفاده بهینه از حمام ارائه می شود:
الف) یارانه حمام به افرادی که احتمال به منصه ظهور رسیدن استعداد های بالقوه شان وجود دارد تعلق گیرد تا به جای گذران وقت در کتابخانه عمومی و پشت رایانه وقت بیشتری را درحمام بگذرانند.
ب) حمام های عمومی دارای خزینه های شیک و مدرن احیا شوند تا دوستان نخبه در کنار هم ، علاوه بر تبادلات افکار علمی از مشت و مال دلاکان شیرین سخن هم بی بهره نمانند.
ج) با احیای حمام های سنتی زمینه اشتغال برخی از بیکاران به صورت دلاک ، تون چی ، جامه دار و ... فراهم شود.
امید است با اتخاذ تصمیمات اصولی شاهد روز هایی باشیم که حمام ها به جایگاه اصلی خود که همانا رمز گشایی از اسرار علمی و تقویت خطور فکر های بکر به ذهن افراد می باشد ، برسند. عافیت باشد!
این ماجرای شستن چشم و تغییر نگرش و جور دیگر نگاه کردن هنوز در جامعه نهادینه نشده است. البته بچه های تصویر بردار صدا و سیما خوب به اهمیت موضوع پی برده اند و اخیراً با فیلمبرداری از بین دسته پارچ و پشت شیشه نوشابه و برعکس گرفتن دوربین در سریال ها ، انصافاً روح سهراب را قلقلک می دهند و باعث تنشیط دل آن بابا می شوند. فلذا ما هم تصمیم گرفتیم نگرش خودمان را نسبت به مقوله بیکاری تغییر دهیم. ( آقا جان نگرش خودمان است ، دوست داریم تغییرش بدیم ؛دیش ماهواره شما که نیست! والله...)
بگذریم.در گذشته های دور هم معضل بیکاری وجود داشت و این داستان جدیدی نیست. اخیراً اسناد تاریخی دستنویسی در خصوص بیکاری حسن کچل نیز به دست آمده که موید این مطلب می باشد. بنابراین برخورد قهر آمیز با این ماجرا و تلاش برای پائین کشیدن آمار بیکاری چندان سوفسطایی و عقلایی به نظر نمی رسد ، بلکه بهترین شیوه همان ضدعفونی کردن چشم و تغییر نگرش و نگاه دوختن به نیمه پر لیوان است.
در همین راستا من و عمو سیفی ( سرایدار مدرسه) تحقیقات دامنه داری در خصوص عوامل ایجاد بیکاری در مملکت انجام دادیم که به نتایج در خور توجهی دست یافتیم و علی رغم دندان گردی عمو سیفی ایشان را متقاعد کردیم که این اطلاعات را به طور رایگان در اختیار عموم قرار دهیم.
اولین نکته اینکه ناف برخی از افراد را با پست های مدیریتی بریده اند و این بزرگواران به جز مدیریت هنر دیگری ندارند و تصدی پستی به غیر از مدیریت به منزله بیکاری برایشان است و به قول وحشی! « کارش اینست و جز این هر چه کند بیکار است » و این طوری می شود که آمار بیکاری بالا می زند.
نکته بعدی مسئله رفاقت و مرام است. طرف صبح زود تر به اداره می آید و تمام امورات کاری همکارش را انجام می دهد. وقتی همکارش به اداره می آید تا یک ساعت و شش دقیقه کار مفیدش را انجام دهد! می بیند جا تَر است و بچه نیست و تمام کار های ایشان توسط همکارش انجام شده است و به قولی « بی او همه کارها بپرداختهاند / امروز بهانهای در انداختهاند» ( چیه... آمار می گه سرانه کار مفید در ادارات ایران 1 ساعت و 6 دقیقه است ؛ تازه رئیس جمهور هم گفته باید به آمار احترام گذاشت!)
حالا ملتفت شدید که ما بیکار واقعی نداریم و الحمدالله همه سر کار هستند ولی اگر واقعاً دنبال بیکار می گردیم « بباید جست بیکاری چو فرهاد» که اگر گفتند کوه را جابجا کن فوراً با یک مته الماسه ماکیتا به جان کوه بیفتد و از فرط بیکاری سه سوته آن را متلاشی کند! ( البته منظور فرهاد دانشجو نیست ، چون ظاهراً ایشان استخدام شدند!) مابقی نتایج تحقیات را به دلیل ضیق جا! در وبلاگ عمو سیفی بخوانید!
کسانی که فکر می کردند گره ترافیک کلان شهر تهران با تزریق روزانه 1400 دستگاه خودروی نو به معابر ، روز به روز کورتر خواهد شد ، بلانسبت کور خوانده اند چرا که با اجرای طرح HOV مشکل ترافیک تهران برای همیشه حل خواهد شد. در ضمن این کلمه هیچ ربطی به کامیون های هوو ندارد بلکه این واژه مخفف عبارت high – Occupancy – Vehicle lane است و معنای آن اولویت دهی به حرکت خودرو هایی با چند سر نشین است. به این صورت که یکی از باند های بزرگراه یا آزاد راه ( معمولاً باند تند رو) را صرفاً به عبور خودرو های دارای 2 یا 3 سرنشین به بالا اختصاص داده و سایر خودرو ها در صورت عبور جریمه می شوند.( جام جم – 26 اردیبهشت 91) آقای سیفی خان ؛ باز هم بگو فرزند کمتر ، زندگی بهتر. حالا توی باند کند رو پشت سر کامیون و گاری و موتور گازی دود بخور تا حالت جا بیاد. آخه برادر من چند بار فرموده شیخ اجل را تکرار کنیم که در خانه اگر کس است / یک حرف بس است. مرد حسابی گیریم یک میلیون تومن قطع شد ، تو چرا به فکر دوران پیری خودت و ساخت چند عصای خوش دست نیستی! حتماً باید طرح HOV اجرا بشه تا متوجه اهمیت تعداد سرنشینان و اطرافیان بشی.
علی ایحال ضمن تقدیر و تشکر از برادران عزیز نیروی انتظامی ، شهرداری ، سازمان حمل و نقل ، وزارت راه و یا هر ارگانی که این طرح جامع را پیاده کرده اند ، به منظور کیفیت بخشی به این طرح و بالا رفتن راندمان حاصل از اجرای طرح ، چند پیشنهاد فی المجلس و نقداً به عرض می رسانیم:
الف) به جای امتیاز دادن به خودرو های دارای 2 یا 3 سرنشین به خودرو های بیش از 7 یا 8 سرنشین امتیاز داده شود تا استفاده بهینه از خودرو صورت گیرد.
ب) جایگاه های ارائه سوخت از ارائه خدمات به خودرو های کمتر از 5 سرنشین خود داری کنند و حتی می توان کارت سوخت خودرو های کم سرنشین را ابطال کرد.
ج) به منظور جلوگیری از انقراض نسل مسافران دربستی ، تاکسی ها از این طرح معاف باشند.
فقط پیش خودمان بماند اگر خدای ناکرده ، زبان عمو سیفی لال ، گلاب به روتون ، این خط ویژه هم به دلیل ازدحام جمعیت خودرویی کشور کار آیی خود را از دست داد و مثل سایر باند ها شلوغ شد تکلیف چیست ؟ آن وقت چطور دهان عمو سیفی را با یک دو جین بچه قد و نیم قد ببندیم؟ شب خوش!
هر وقت در کشور ما صحبت از صادرات غیر نفتی می شود همه ذهنشان به صادرات اسانس گیاهی و زرد چوبه و مارچوبه و چهار تیکه زلم زینبو به اسم صنایع دستی معطوف می شود و هیچگاه به صادرات «علم مدیریت در فوتبال » نمی اندیشند.
راه دوری نمی رویم. اگر ترافیک اجازه داد ، سری به خیابان سئول و یکی از شاد ترین فدراسیون های دنیا بزنید تا همه چیز دستتان بیاید. در حالی که اقتصاد مبتنی بر سرمایه داری و کاپیتالیسم دولتی در اروپا با افول مواجه شده است ، این فوتبال شیک و اطو کشیده و قانونمند اروپا نیز تا چندی دیگر باید با مشکلات عدیده ی مدیریتی دست و پنجه نرم کند. فوتبال اروپا باید بفهمد که راه مبارزه با تبانی و فساد در فوتبال ، محرومیت مادام العمر بازیکنان ، جریمه های سنگین مالی و فرستادن تیم های محبوب با آن همه افتخارات و سوابق درخشان به لیگ دسته اول نیست ، چرا که سال بعد باز هم به لیگ برتر شان بر می گردند! اما در فدراسیون شاد ما هیچ چیز جای جریمه نقدی ملایم ( شما بخوانید کمک به فدراسیون) و محرومیت های موقتی ( شما بخوانید استراحت) را نمی گیرد و اثر بازدارندگی این نوع جرایم بیش از هر ساز و کار دیگری است. چرا که این جریمه های پفکی با یک چک مچاله شده پرداخت می شوند و محرومیت هم با یک عذر خواهی ژورنالیستی و تهدید به نفرین از سوی مادر بازیکن خاطی و درایت کمیته استیناف حل خواهد شد! بالاخره فوتبالیست نباید دور از چمن سبز باشد.
اینجا حتی حرف مدیر عامل مبنی بر تائید تبانی از سوی بازیکنان تیمش و انحلال تیم ، برای فدراسیون سند محسوب نمی شود و سر و ته قضیه را با چند ماه محرومیت! و چند میلیون تومان ناقابل ، هم می آورند ولی نتیجه تغییر نمی کند و تیم متبانی! به زودی در جام باشگاه های آسیا به میدان خواهد رفت.
در خصوص استعداد یابی هم فدراسیون و سر مربی تیم ملی شیوه های سوفسطایی جالبی دارند. آنها به جای پیدا کردن استعداد های ایرانی در شهرستان ها به دنبال بازیکنان دو رگه در کوچه پس کوچه های لیگ های دو و سه اروپا می گردند!
البته این بازیکنان نیمه ایرانی علاوه بر داشتن یک کلکسیون خالکوبی روی دست و پا هایشان ، زبان مادری شان را هم مثل نوه عمو سیفی صحبت می کنند ولی امید کادر تیم ملی به غیرت و تعصب آنهاست که کجای خالکوبی هایشان مخفی شده ا... و اعلم.
به هر حال فوتبال دنیا به زودی خواهد فهمید که دوپینگ ، دلالیسم ، تبانی ، رشوه ، توهین به داور و ... جزئی از فوتبال هستند و علم مدیریت فوتبال مدرن را باید از فوتبال ما الگو برداری کنند و هر چه دیر تر به این نتیجه برسند ، خودشان ضرر می کنند! البته ما نیز از همین امروز باید به فکر مقدمات صادرات علم نوین مدیریت فوتبال به دنیا باشیم.
ما بالاخره متوجه نشدیم که چرا برخی مسئولین متوجه نشدند که باید متوجه گفته های بزرگان و قدما شد و به آنها توجه کرد! وقتی سعدی خدا بیامرز می فرماید در خانه اگر کس است / یک حرف بس است ، یعنی بس است و باقی تکرار مکررات. حالا اگر طرف با هندز فری در حال صحبت با دوستش است ( می خواستیم یه چیز دیگه بنویسیم گفتیم شاید خانواده اون دور و بر باشه !) یا صدای موسیقی را تا بیخ زیاد کرده که صدای زنگ را نمی شنود گناه سعدی چیست ؟ دوره سعدی از این خبر ها نبود و بالاترین صدا صدای جرس بود که فکر نکنم از ده بیست دسی بل بالا تر می رفت.
ما که زبان مان مو در آورد از بس که نسبت به مدیریت زمان و هزینه در خصوص پایان نامه ها و مقالات علمی تذکر دادیم و اعتقاد راسخ داریم اشاعه علم حتی با کپی کردن مقاله بدون تغییر عین صواب است چرا که اگر نیاز به تغییر یا کم و زیاد کردن شعور نویسنده اصلی می رسید و خودش این کار را می کرد! با این وجود رئیس مرکز برنامه ریزی و سیاست گذاری پژوهشی وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری از بررسی ده عنوان! تخلف علمی گزارش شده به این مرکز در سال گذشته خبر داد.( حمایت – اردیبهشت 91)
با کالبد شکافی پرونده های صدر الاشاره مشخص گردید یکی از این پرونده ها مربوط به یک پایان نامه کارشناسی ارشد است ، که در برخی موارد تا 70 در صد شبیه یکی از پایان نامه های دفاع شده بود و دیگری یک مقاله ISIاست که با کپی برداری از اطلاعات ، نمودار و گراف های یک پایان نامه دکتری به چاپ رسیده و حال هشت پرونده دیگر هم وخیم اعلام شده است.
در این مقال سعی در توجیه فرآیند مدیریت زمان در خصوص تهیه پایان نامه و مقالات نداریم فقط باز هم کژتابی های ذهن ما دست بر دار نیستند که این ده پرونده مربوط به کدام کوچه یا محله یا خیابان هستند چون همین دیوید ISI برادر زاده عمو سیفی که دفتر خدمات کامپیوتری دارد ، هر ماه چند تا پایان نامه و مقاله ISI شسته رفته تحویل خلق ا... می دهد که مژه لای درزش نمی رود ؛ حالا چطور کل تخلفات علمی در سال 90 ، ده پرونده می باشند ، الله و اعلم. البته اینجا دو پروپوزال در ذهن متبادر می شوند: اول اینکه یا آقا دیوید و امثال ایشان درکارش حسابی وارد هستند و دوم اینکه نستجیر با... ، زبان عمو سیفی لال ، بر و بچه های مرکز سیاست گذاری پژوهشی وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری زیاد به کارشان وارد ... ! بر شیطان رجیم لعنت!
کیفیت بخشی و سلاخی نکردن کیفیت به پای کمیت چیز خوبی است. در زمان های قدیم هم مردم عاشق کیفیت بودند چنان که ابو سعید ابوالخیر فرموده: « کیفیت او مرا ز خود بیخود کرد» که نشان می دهد در آن زمان هم مردم از جنس چینی فراری بودند! در عصر کنونی هم کیفیت فقط مخصوص مایع ظرف شویی و صابون و پنیر پیتزا نیست. کیفیت بخشی امروزه بخش لاینفک بسیاری از امور فرهنگی و غیر فرهنگی می باشد. مثلاً سمیناری که در آن کیفیت بخشی رعایت شده باشد و مهمانان با یک پَکیج فرهنگی شامل کیف چرمی ، سر رسید ، فلش چهار گیگ ، روان نویس مارکدار و سرویس غذایی مناسب در دو بازه زمانی صبحانه و ناهار پذیرایی شوند ، خیلی تاثیر گذار تر از سمیناری است که با یک پوشه پلاستیکی دکمه دار ، یک خودکار بیک ، دو برگه کاغذ A4 به عنوان برگه یادداشت و یک کیک اسفنجی و نوشابه میوه ای بدون گاز ( همون آبمیوه صد تومانی سابق!) سر و ته مراسم را هم می آورند.
در همین راستا و در بخش غیر فرهنگی فرآیند کیفیت بخشی ، مطلع شدیم هنگام خرید و فروش ساختمان ها نیز منبعد علاوه بر سند شش دانگ محضری ، گواهی پایان کار ، برگه گواهی جوشکاری! ، اصل شناسنامه ، اصل دیپلم ، قباله ازدواج ، کارت پایان خدمت ، کارت ملی ، کارت سوخت ، کارت بانکی شبکه شتاب ، سرکوپن ، رسید سهام عدالت و ... «گواهی کیفیت ساخت» نیز مورد نیاز است.
جواد سهامیان ، رئیس شورای عمومی سندیکای بیمهگران ایران در این باره گفت : « مردم برای اطمینان خاطر از استاندارد بودن ساخت و سازهای مسکونی، هنگام خرید «گواهی کیفیت ساخت» را از سازندگان این گونه واحدها مطالبه کنند.» ( جام جم – اردیبهشت 90)
گل بود به سبزه نیز آراسته شد.جناب آقای جواد خان سهامیان ، قربون اون چشای مخملی ات برم به قول شاعر گفتنی « مرا کیفیت چشم تو کافیست.» مگر کسی هم در این مملکت وجود دارد که نسبت به استاندارد بودن ساخت و سازهای مسکونی شک داشته باشد و ذره ای تردید به خود راه دهد؟ ببینید می توانید حرف توی دهان مردم بیندازید و شَر به پا کنید؟ با این همه نظارت دقیق و مستمر و صدور چند صد بخشنامه و دستور العمل از آئین نامه جوش گرفته تا منع استفاده از موتور چینی در آسانسور و ... به نظر شما باز هم ساختمان غیر استاندارد ساخته می شود؟
در ثانی مرکز تحقیقات راه و شهرسازی اعلام کرده است که 100 درصد سیمان و تیرآهن تولیدی در داخل کشور نشان استاندارد دارد! و به قولی چنان کیفیتی دارد که « کیفیت آن نه تو بدانی و نه من»
علی ایحال ضمن تقدیر و تشکر از بچه های واحد کیفیت بخشی به سازه های مسکونی ، جسارتاً اگر قرار است گواهی هم صادر شود ، مثل برخی از نظارت های مهندسین ناظر ، از راه دور و روم به دیوار تلفنی و پیامکی صادر نشود. شب عالی متعالی !
این که افراد خلاق همواره مورد تمسخر افراد نا خلاق! بوده و هستند ، یک واقعیت تلخ است و از دست ما کاری بر نمی آید. حالا شما حساب کنید ادیسون و لئوناردو داوینچی از دست مردم زمانه خود چها کشیده اند؟ البته در سال های اخیر برخی مسئولین شهرداری ، پاکسازی هوا ، مترو و ... طرح های خلاقانه و محیر العقول زیادی اجرا کرده اند. ( البته برای ما محیر العقول وگرنه برای خودشان خیلی هم سهل الهضم و باور پذیر است) از آبپاشی تهران با هواپیمای سمپاش گرفته تا طراحی دوچرخه زنانه و پیگیری اجرای طرح نصب 400 هواکش در اطراف تهران جهت گردش هوای آلوده !
اما اگر امسال گذرتان به خیابان ولی عصر تهران افتاد و دیدید که درختان این خیابان باند پیچی شده اند ، نگران نباشید ؛ آتش سوزی در کار نبوده و حال همه درختها خوب است و برای اینکه از امراض ارضی و سماوی در امان باشند ، روی آنها را پوشانده اند!
علی محمد مختاری مدیر عامل سازمان پارک ها و فضای سبز شهر تهران: « نتیجه اجرای پایلوت طرح نصب نوار زرد رنگ بر بدنه درختان خیابان ولی عصر مثبت بود. ( روش نشد بگه باند پیچی گفته نصب نوار! ) سال آینده نیز این طرح به صورت گسترده تر در پایتخت اجرا خواهد شد. ایشان علت اجرای این طرح را محافظت از درختانی که در معرض آسیب آفات هستند بیان کرد.» ( روزنامه همشهری – شماره 5651)
راستی اگر این طرح جواب بدهد و قرار باشد برای صیانت از جنگل های شمال هم از شیوه استفاده کنند ، چه شیر تو شیری شود. چه کیفی بکنند این چینی های چشم بادامی برای صادرات نوار زرد به ایران !
چقدر اشتغال زایی خواهیم داشت بابت نصب و تعویض بانداژ. بالاخره هر چند وقت یکبار باید باند را تعویض کرد. ( مرد حسابی شما بچه ات را پوشک می کنی ، دم به ساعت مجبوری پوشک بچه رو عوض کنی ، بعد انتظار داری درختارو را باند پیچی کنن و به امان خدا ولشون کنن... چه دل خجسته ای داری شما ...)
علی ایحال ضمن تقدیر و تشکر از دوستانی که با دقت نظر فراوان مراقبت از اشجار را به عهده گرفته اند به عرض می رساند فقط کمی هم به فکر آبروی افراد باشید:
- نامزدت چه کاره ست؟
- تو شهر داری کار می کنه.
- چه کار می کنه ؟
- درخت باند پیچی می کنه!
از قدیم و ندیم گفته اند : کار امروز را به فردا میفکن. چه عجله ایه. بنداز برای هفته بعد یا ماه بعد . مگر نشنیده اید عجله کار شیطان است. آزمایش خون که نیست یک روزه آماده شود ، 300 تن گوشت است. کدام گوشت ؟ شما مثل اینکه اصلاً با جراید حال نمی کنید و زبانم لال فقط شبکه های آن ور جوب را ملاحظه می کنید. نظر علی حاجی پاشا ، مدیر کل تعزیرات حکومتی اعلام کرده است: « یک محموله 300 تنی گوشت در هفته های اخیر توقیف شد که تا کنون 15 تن گوشت از این محموله معدوم شده است. در خصوص مابقی گوشت ها نیز منتظر جواب آزمایشگاه هستیم! اگر قابلیت مصرف انسانی داشته باشد ، در شبکه توزیع می شود ؛ اگر مشمول تخلف احتکار باشد ، در تعزیرات بررسی خواهد شد و اگر فاسد باشد ، پرونده در دادگاه رسیدگی خواهد شد.» ( اطلاعات – 26 فروردین 91)
اما از آنجا که عده ای مغرض که هنوز به آلودگی هوا خو نگرفته اند ، قصد تعمیم آلودگی به گوشت های وادراتی را دارند و درمجامع عمومی و خصوصی ، داخل مترو یا اتوبوس ، حتی حمام و آرایشگاه ، از گوشت های آلوده سخن به زبان می آوردند و ذهنیت مردم را نسبت به گوشت های وارداتی مسموم می کنند به نحوی که با این برچسب های سم زدایی هم کاری از پیش نمی رود! غافل از اینکه سیستم نظارت بر گوشت های وارداتی به قدری پیچیده و مخوف است که هیچ گوشت آلوده ای « ز هر گوشت از مرغ و از چارپای» جرات ورود به این شبکه را ندارد و اگر کسی هم لابلای این 300 تن گوشت وارداتی ، 15 تن گوشت ناجور جاساز کرده باشد در آزمایشگاه شناسایی و بدون تعارف معدوم می شود.
و اما تکلیف گوشت های فاسد... شما فکر می کنید که با گوشت های فاسد هم مثل پرتقال وارداتی با مهربانی برخورد می شود و همچنان که پرتقال های وارداتی درِ پیت را به گاوداری بردند ، گوشت های ناجور را هم به باغ وحش می برند تا جک و جانور هایی که از سیبری آورده اند را سیر کنند! نه خیر برادر من ... خود غلط بود آنچه می پنداشتید ... این طور نیست. چرا که اولاً این حیوانات وارداتی همین طوری از درد لاعلاج مشمشه در حال تلفات دادن هستند.
در ثانی درست است که این حیوانات از اسب افتاده اند ، از اصل که نیفتاده اند تا جایی که یک شیر مُشمَش! ( شیر مبتلا به بیماری مشمشه) پیام داده: اگر از درد بیگوشتی بمیرم/ کلاغ از روی قبرستان نگیرم! حالا شما چطور انتظار دارید سلطان جنگل ، با آن یال و کوپال و ید و بیضاء گوشت آلوده بخورد؟ واقعاً که! حقّاک!؟
ساخت سریال و مخلّفات آن در ایران داستان با مزه ای دارد . ابتدا یک تهیه کننده با چند نفر از دوستان و هم دوره ای های قدیم خود در یک کافی شاپ نقلی و دنج قرار می گذارد و نظرشان را درباره ساخت سریال جویا می شود. دوستان هم که نمی خواهند از این خوان گسترده بی بهره بمانند ، دلشان نمی آید جواب نه به تهیه کننده معروف بدهند و با وجود مشغله کاری زیاد ، اجابت کرده و ساخت سریال از غروب همان روز کلید می خورد! ( چون این دوستان و آشنایان همگی خاک خورشان ملس است و سالها خاک صحنه خورده اند ، نیازی به کارشناسی ، مشاوره ، مطالعات اولیه ، نظر سنجی ، روم به دیوار احترام به خواست مخاطب و ... مطرح نیست و روی آنتن رفتن سریال در موعد مقرر مهمتر از هر چیزی است.) بعد از اینکه چند قسمت از اکران سریال در رسانه مِیلی! گذشت ، شبکه های مختلف به تعریف و تمجید از داستان ، محتوی ، بازیگری ، خلاقیت ، شهامت ، زاویه دید جدید و ... سریال مورد نظر می پردازند و این آیتم با چاشنی مصاحبه با مردم رضایتمند در گزارش های خبری تکمیل می شود. پس از اتمام سریال مراحل ساخت و تولید و به اصطلاح پشت صحنه آن آماده پخش می شود و مردم از نزدیک با جلوه های ویژه ، بدلکاری ها و خلاصه مرارت هایی که هنر پیشگان در یادگیری زبان ها و لهجه های مختلف متحمل شده اند و حتی آسیب های ناشی از شدت گرما و سرمای هوا در سکانس های مختلف آشنا می شوند. چند وقت بعد که ملت در حال فراموش کردن سریال مورد نظر هستند دوباره طی مراسمی با حضور مدیران و معاونین شبکه و کلی افراد دیگر که بنده آنها را نمی شناسم ، از برترین های سریال های پخش شده در بخش های مختلف هنری تجلیل به عمل می آید و یک لوح تقدیر و یک پاکت به آنها اهدا می شود. این مراسم نیز از طریق رسانه پخش می شود ولی ما هیچگاه نفهمیدم که چرا در این مراسم هیچ وقت با هنرپیشگان زن مصاحبه نمی شود و چهره آن ها از دور نشان می دهند!؟ چند وقت بعد دوباره همان کافی شاپ دنج و خلوت ، همان تهیه کننده ، همان دوستان ، طرح ساخت سریال جدید و ادامه ماجرا ...
برگرفته از کتاب از ماچین تا ایران در 80 روز
نوشته : پطروس ماچینیان
دوستانی که اهل مطالعه و قلم هستند می دانند که اکثر ایرانی ها برای خودشان یک پا دکتر ، مهندس ، ادیب ، کارشناس و ... هستند و شما کمتر کسی را پیدا می کنید که از علوم ماوراء الطبیعه بی بهره باشد و جالب اینکه قاطبه مردم برای اکتساب این علوم هم نیازی به رفتن به دانشگاه یا روم به دیوار مطالعه و تحقیق نمی بینند و بلانسبت شما مادر زاد خبره به دنیا می آیند و نیازی به توضیح و تفسیر نیست ، اما گاهی اوقات مجبور به نوشتن پیش در آمد می شویم که هیچ ربطی به حقوق و در آمد ماهیانه ما ندارد!
در دوران دبیرستان ما افتخار آشنایی با یک فعل به نام «ماضی محقق الوقوع » را داشتیم. خاصیت این فعل به گونه ای است که به لحاظ قریب الوقوع بودن عملیاتی شدن آن ، گوینده علی رغم اجرا نشدن آن ، خبر از اجرای آن را می دهد. ما در آن سالها خیلی تلاش کردیم مصداق و کاربردی برای این فعل پیدا کنیم ، ولی میسر نشد. تا اینکه استفاده از این فعل در سال های اخیر رایج شد و خیال ما از بابت انقراض نسل این فعل در حال نابودی تا حدود زیادی راحت شد تا جایی که زاد و ولد و تکثیر بیش از حد این فعل نگرانی هایی را نیز برای مسئولین محیط زیست رقم زده است!
یکی از مصادیق بارز ( مقصودمان لاستیک نیست) کاربرد این فعل نادر و کمیاب در خصوص تعرفه خدمات پرستاری است. خدمات پرستاری یک چیزی است که خدا وکیلی ما هم نمی دانیم که چیست وگرنه حتماً شما را مطلع می کردیم ولی این چیز آن قدر خوب و پر ملات است که در برخی کشور های اروپایی پزشکان عمومی کار پرستاری را به کار طبابت ترجیح می دهند ، چرا که با اجرای این طرح به کلیه خدمات پرستاری یک تعرفه جداگانه تعلق می گیرد و بابت هر فعل دستمزد جداگانه ای به پرستار پرداخت می شود. این ماجرا در سال 1384 کلید خورد ( هنوز هم این کلید از گلویش خارج نشده است) و قانون تعرفه گذاری خدمات پرستاری و تعدیل کارانه های پرستاری طی یک جلسه علنی در تاریخ ۶ تیر ماه سال ۱۳۸۶ با حدود ۱۹۴ رای مثبت و بدون رای مخالف به تصویب مجلس رسید و علی رغم تاکید بزرگان پرستاری مملکت و مسئولین در اجرا شدن آن و دست به دست شدن آن به صورت: هدیه روز پرستار ، خبر خوش برای پرستاری ، پرداخت سهم پرستاران از درآمدهای بیمارستانی متناسب با زحماتی که انجام می دهند ، اجرای آزمایشی و پایلوت ، و ... هنوز که هنوز است در عمل اجرا نشده و پرستاران دیناری بیشتر از حقوق مصوب خود دریافت نمی کنند. تا اینکه چند روز قبل باز هم وزیر محترم بهداشت برای چندمین بار از اجرای قریب الوقوع این طرح در دو بیمارستان تهران به صورت آزمایشی خبر داد و « پرستاران ز او چون این شنیدند / ز حیرت جمله انگشتان گزیدند » که این طرح بالاخره کی از حالت آزمایشگاهی خارج و به مرحله تولید انبوه خواهد رسید؟ کامروا و شکیبا باشید!
رئیس سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان گفت: « این سازمان در سیاستهای کنترل بازار خود شیوه تغییر پلکانی قیمتها را اعمال میکند و معتقد است تثبیت و فریز کردن قیمتها تولید را دچار مشکل میکند!»( به نقل از اکونیوز)
راستش را بخواهید بعد از دیدن این خبر ما یاد مرحوم عمه تُکَز ، عمه ی عمو سیف ا... ( سرایدار مدرسه) افتادیم. این خدا بیامرز آلزایمر داشت. هر وقت از پله های منزلشان بالا می رفت و به پاگرد می رسید ، همانجا می نشست و چند لحظه ای استراحت می کرد. اما وقتی بلند می شد فراموش می کرد که در حال بالا رفتن از پله ها بود یا پائین آمدن !
ظاهراً جناب آقای نکویی مهر و سایر بَر و بچه های سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان هم بعد از استراحت روی پلکان قیمت ها ، فقط حرکت رو به جلو در خاطرشان می ماند و آن شرکت هایی که با پلکان اضطراری قیمت ها را سر خود و دور از چشم ماموران آتش نشانی بالا بردند ، از تیر رس شان مخفی می مانند. هر چند مردم به هیچ عنوان راضی به ضرر تولید کنندگان نیستند و خدا وکیلی اگر بتوانند حاضرند اجناس را به چند برابر قیمت خریداری کنند و نگذارند قند در دل تولید کنندگان آب شود ؛ ولی چه کنند که نمی توانند و خدای ناکرده قصد تمارض یا کم کاری ندارند!
البته این داستان افزایش قیمت ها قصه جدیدی نیست و در زمان مولوی هم بوده و گاهی اوقات خود مشتری باعث افزایش قیمت است چنانکه مولانا می فرماید : « چون مشتری تو بودی قیمت گرفت کالا!» وگرنه داستان پلکان و فریز کردن یا پاستوریزه کردن قیمت ها در اصل ماجرا تاثیری ندارند و شرکت هایی که قیمت ها را تصاعدی بالا می برند هم به هیچ عنوان مقصر نیستند!
هر چند معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت نیز بر برخورد قاطع با متخلفین تاکید کرده و اعلام نموده است: « کالاهای دارای قیمت باید با همان قیمت به مصرفکننده برسد و خلاف این تخلف محض و قابل پیگیری است.» اما چه کنیم که قیمت اکثر کالاهای موجود در بازار دائم در حال تغییر است و مصرف کننده نیز از قیمت واقعی کالا بی خبر است و به قول شاعر «کاشکی قیمت اجناس بدانندی خلق!»
علی ایحال ضمن تقدیر و تشکر از بچه های سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان بابت جلوگیری از فریز کردن و انجماد قیمت ها خواهشاً در پلکانی کردن قیمت ها به توان فیزیکی مردم هم توجه داشته باشند که متناسب با شیب پله باشد چون پله ای شما برای مردم طراحی کرده اید « یک پله به مَه ماند و یک پله به ناهید!»