طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

واردات پسته!

با توجه به وعده های زمستانی وزیر آموزش و پرورش در خصوص پرداخت به موقع عیدی و حقوق فرهنگیان دیروز در مدرسه بین همکاران بحث اقتصادی شدیدی در گرفته بود که اگر عمو سیفی نبود ، کار بیخ پیدا می کرد. عده ای موافق کاهش ارزش پول ملی و عده ای مخالف بودند. ما هم که طبق معمول میانه راه سرگردان! این ماجرای واردات و صادرات هم برای خودش عالمی دارد. دولت قیمت کالا ها را بالا می برد ، کالا از خارج به داخل قاچاق می شود. قیمت را پائین می آورد ، کالا از داخل به خارج قاچاق می شود! همکاران ما بر این باورند که در شرایط تورم دو رقمی ، نرخ ارز باید مانند سایر کالا ها رشد داشته باشد تا به « کاهش ارزش پول ملی» یا همان «Devaluation» برسیم چرا که با کاهش ارزش پول ملی صادرات افزایش پیدا خواهد کرد. اما عمو سیفی که در این راه استخوان ترکانده است معتقد است این ایده زمانی مصداق دارد که کالاهای صادراتی کشور ، اولاً خود در داخل دچار کمیابی نشده و در ثانی قیمت آنها به طور سرسام آوری افزایش پیدا نکند! مثلاً قیمت هر کیلو پسته ایرانی در بازار جهانی 5/8 دلار است ولی این محصول در کشور ما کیلویی 44 هزار تومان ( البته تا زمان نگارش این مطلب) فروخته می شود! در ضمن کشور هایی تلاش می کنند که ارزش پول ملی خود را پائین نگه دارند که اولاً توان صادراتی بالا داشته باشند ، در ثانی صادرات شان از واردات بیشتر باشد ، مانند چین و برزیل. بنابراین در کشور ما که واردات کالاهای ضروری و غیر ضروری از صادرات بیشتر است ، پائین بودن ارزش پول ملی جز تورم و تعطیلی واحد های تولیدی ماحصلی نخواهد داشت. چرا که واحد های تولیدی باید مواد اولیه را با دلار خریداری کنند ولی باید با ریال در کشور عرضه کنند. بنابراین به جرات می توان گفت کلیه محصولات غیر نفتی صادراتی ایران از پسته و فندق و بادام گرفته تا محصولات پتروشیمی و ... در کشور نایاب و گران است ولی صادر می شوند. در صورتی که در کشور های پیشرفته اولاً کالای مرغوب در داخل کشور مصرف می شود و از طرفی صادرات کالا بر گرانی کالای صادر شده در داخل تاثیری ندارد. عجالتاً اگر ریا نباشد امسال ما به همراه عمو سیفی تصمیم داریم آجیل شب عید را از همین کشور های دور و بر خریداری کنیم!

سوزاندن دل بدهکاران بانکی!

در خبر ها آمده بود « ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت و برخی از بانکها به منظور ابطال کارت بنزین و گازوئیل برخی بدهکاران بانکی توافق کردند!» (جوان – 9 بهمن91) هر در ورای این تصمیم شجاعانه ، ساعت ها کار کارشناسی و بحث و تبادل نظر نهفته است ولی جسارتاً باید به عرض برسانم امروز دیگر خشونت و استفاده از قوه قهریه – علی الخصوص در مورد مسایل مالی – جوابگو نیست و باید برای برگشت دادن 70 هزار میلیارد تومان مطالبات معوق از روش های دیگری بهره جست. فلذا ما نیز به در ابتدا به نظرات بزرگان علوم رفتاری و تربیتی صحه گذارده ، پیشنهادات خود را منطبق با یافته های علم روانشناسی و علوم تربیتی ارائه می کنیم: الف) سوزاندن دل بدهکاران: به جای سوزاندن کارت سوخت بدهکاران بانکی – که قطع به یقین این عمل منشاء مفسده های دیگری در سطح جامعه خواهد شد – بهتر دل آنها را بسوزانیم. مثلاً به همه اقشار جامعه کارت 5/1 میلیونی خرید کالای ایرانی بدهیم ولی بدهکاران را از دریافت این کارت محروم کنیم و یا یارانه آنها را با تاخیر واریز کنیم و آن را گردن شاپرک و قاصدک بیاندازیم! ب) اخم کردن و نازک کردن پشت چشم: ضمن هماهنگی با همه روسای بانکها و سرپرستی ها از آنها بخواهیم که در صورت مواجهه با بدهکاران بانکی برای دریافت وام مجدد به آنها اخم کنند و پشت چشم خود را نازک کنند. ( البته باید مراقب باشند که این کار فقط در زمان مراجعه بدهکار برای دریافت وام مجدد صورت گیرد و برای سایر امورات بانکی یا استفاده از آبسردکن بانک و ... توصیه نمی شود.) ج) استفاده از زبان بدن: یکی دیگر از راهکار ها «نشان دادن پشت دست در موازات سینه و جلو و عقب بردن آن» است. این یکی از قدیمی ترین تاکتیک های مادران در خصوص تهدید فرزندان است که کار آیی آن در 117 کشور جهان به اثبات رسیده است! اگر بدهکار با زبان بدن آشنایی نداشته باشد می توان از پارادایم و عبارت کلیدی « همچین با پشت دست بزنم تو دهنت که خون بالا بیاری ، مگه وام های قبلی رو پرداخت کردی که بازم اومدی وام بگیری؟!» استفاده کرد. همانطور که ملاحظه فرمودید با این شیوه ها که نوعی تواتر تربیتی در آنها لحاظ شده است ، قطعاً معوقات بانکی با کاهش چشمگیری روبرو خواهند شد و نیازی به سوزاندن کارت سوخت ، کارت اعتباری مترو ، کارت تلفن و ... نیست.

پویایی در بانک مرکزی!

این طور که از شواهد و قرائن بر می آید به نظر می رسد ناف عده ای را با منفی بافی و سیاه نمایی بریده اند و روزِ این جماعت بدون اظهار نظرات مغرضانه و خصمانه شب نمی شود. این افراد از نظر ساختاری با سایر شهروندان یکسان هستند و شوربختانه در همه صنوف و سوراخ سمبه ها پیدا می شوند. از ورزش و سینمای مملکت گرفته تا اقتصاد و سیاست و ... این افراد با اهداف و اغراض ما بعد الطبیعه! شهر آورد به این قشنگی و رمانتیکی را که حتی یک شوت به سمت دروازه نداشت ، بازی بی کیفیت و خواب آور نامیدند! اینان نا آگاهانه حتی صدور بخشنامه های لایتناهی بانک مرکزی را نشانه بی ثباتی در این بانک می دانند که جای تاسف است. البته جناب محمود خان بهمنی پاسخی به غایت نیکو به این افراد داده است و فرموده: «بخشنامه های متعدد بانک مرکزی نشانه پویایی است نه بی ثباتی!»( خراسان – 9 بهمن91)
حقیقتاً دست مریزاد... این پویایی و نشاط اداری در بانک مرکزی ستودنی و مثال زدنی است. در حالی در بسیاری از ادارات هنوز به بخشنامه های 50 سال قبل استناد می کنند و خمودگی و فرسودگی اداری از در و دیوار این ادارات می بارد ، در بانک مرکزی صدور بخشنامه های خلق الساعه ، به بخشی از ساختار و نماد این سیستم تبدیل شده است و به قول مولانا از برون شیوه و غنج ، وز درون پویایی... علی ایحال این تفکر طلوع بانکداری نوینی را در عرصه های مالی نوید می دهد که جا دارد سایر ادارات و نهاد ها نیز بر این شیوه مرضیه صحه گذاشته و در راستایی پویایی نوین با بانک مرکزی همگام شوند! در همین راستا ما نیز چند پیشنهاد عملی و قابل تعمیم ارائه می دهیم باشد بخشی از این پویایی در نوشته های ما نیز تجلی پیدا کند: الف) تاسیس معاونت صدور بخشنامه: به منظور هدفمند ساختن صدور بخشنامه های جدید و خلق الساعه معاونت صدور بخشنامه تاسیس شود تا علاوه بر حفظ و گسترش پویایی در بانک مرکزی ، زمینه اشتغال عده ای نیز فراهم شود. ب) زمینه ایجاد رقابت سالم: با تعمیم این سنت نیکو و مدرن در همه ادارات و نهاد ها ، می توان درجه و رتبه سازمان ها را از روی تعداد بخشنامه های صادر شده تعین کرد و به عبارتی هر که بخشنامه اش بیشتر ، بودجه و مخلفاتش بیشتر... پویا باشید...

واردات بازیکن از شنقیط!

اندر خواص و مزایای پول حرف و حدیث زیاد است تا جایی که عده ای آن را حلال همه مشکلات می دانند ، بنابراین جای تعجب ندارد که برخی افراد در سال 1013 هنوز پول میلیونی بابت فالگیری ، بخت گشایی ، رمالی ، کف بینی و ... می دهند؛ بالاخره پول که مفت باشد خرج کردن آن هم نیاز به حساب و کتاب ندارد. اما اینکه در فوتبال ما با این مدیران توانمند و صاحب سبک(!)پول های زبان بسته حیف و میل می شوند جای تعجب است. اشتباه نکنید مدیران باشگاه ها دنبال رمال و کف بین و جادو گر نیستند بلکه عده ای هنر مند تر از رمال و جادو گر ، هر کس را در تیم گل کوچک محله شان بازی می کرده به عنوان آقای گل یا بازیکن حرفه ای کشور های دیگر به باشگاه های ما قالب می کنند و کم مانده از شنقیط (ناحیه ای در جنوب بلاد مغرب) بازیکن وارد کشور شود. بعد از ماجرای انتقال دی کارموی پرنده فروش برزیلی به پرسپولیس به اسم برترین گلزن لیگ برتر برزیل - که بنده خدا راه رفتن معمولی هم بلد نبود و از زدن یک گل ساده هم عاجز بود - حالا نوبت به یک بازیکن آفریقایی جدید رسیده است. «یکی از تیم های لیگ دسته اول در صدد بستن قرارداد با فردی است که نه تنها سابقه بازی در سطح اول هیچ کدام از کشور های آفریقایی را ندارد ، بلکه شغل اصلی او کارگری در یکی از کارخانجات حومه یکی از پایتخت های آفریقایی است و فوتبال برای او به عنوان یک تفریح و شغل دوم محسوب می شود.»( ایران – 19 دی ماه 91)
هر چند بریز و بپاش در فوتبال برای اعتلای فوتبال مملکت امری طبیعی است ، علی ایحال به منظور ساماندهی این اعتلاء چند پیشنهاد ارائه می شود:
الف) فوتبال بازی کردن با لگد زدن به توپ تفاوت ماهوی دارد ، همچنان که شنا کردن در دریا با آبتنی در وان حمام!
ب) قبل از بستن قرار داد اگر حتی شمای مدیر عامل و سرپرست تیم با بازیکن مورد نظر یک دست گل کوچیک بزنید ، معلوم می شود این بابا چند مَرده حلاج است.
ج) در ضمن هر کس که سیاهپوست است و موهای مجعد دارد ، لزوماً فوتبالیست نیست. ( البته استثنائاً در این یک مورد تقصیری متوجه مدیران باشگاه ها نیست ، چرا که چندی قبل تماشاگران پرسپولیس هم یک کارگر ساختمانی سیه چرده را با تیاگو اشتباه گرفتند و 45 دقیقه او را در خیابان تشویق کردند!)

!

ما تار نداریم و غم تار نداریم!

آقا جان ما ده ها بار اعلام کردیم ، یک بار دیگر به ضرس قاطع اعلام می کنیم که چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید. اصلاً چشم ها را باید ضد عفونی کرد. وقتی نگاه به موضوعات خوشبینانه و مثبت باشد ، بسیاری از مناقشات ، سوتفاهمات و ذهنیت های منفی خود به خود پاک می شوند. آلودگی هوای تهران نیست که درمان نداشته باشد سوء تفاهم است. چندی قبل که مسئولان فرهنگی کشور همسایه (همین آذربایجان خودمان) با اسناد و مدارک متقن(!) ساخت ، نوازندگی و خلاصه سند شش دانگ «تار ایرانی» را به صورت محضری به نام خودشان زدند ، عده ای در کشور جار و جنجال به پا کردند که چه نشسته اید که فرهنگ و هنر ما را به تاراج بردند و به نام خودشان زدند و قس علی هذالقیاس... غافل از اینکه مسئولان فرهنگی وزارت ارشاد چونان شیر مراقب اوضاع هستند!
معاون میراث فرهنگی کشور در هفتمین اجلاس سراسری ثبت، بر اندیشه‌های فرازمینی و فرامکانی تأکید کرد و گفت: تار ایرانی(!) توانسته یک گستره بزرگ جغرافیایی را در بربگیرد. اگر تار به نام آذربایجان ثبت شده، در واقع ایجاد قرابت بین‌المللی شکل گرفته است! مسعود علویان صدر گفت: وقتی از تار ایرانی صحبت می‌شود با اینکه لغتی فارسی(!) است اما توانسته گستره بزرگ جغرافیایی را به‌خود اختصاص و شکل‌های مختلف فرهنگی را در خود جای دهد. این منشا را باید با عشق پذیرفت! ما باید میلیاردها پول بدهیم تا آثار و مفاخر ما را معرفی کنند، ولی ثبت (البته به نام سایر کشورها!)گام اساسی این ظرفیت ناملموس به شمار می‌رود.( نقل از جراید)
یعنی فرآیند نگاه کردن به نیمه پر لیوان و تغییر نگرش در فرمایشات حاج مسعود موج می زند ، اصلاً در حال چکیدن و سر ریز شدن است. هر چند ثبت آثار و هنر ایرانی به نام سایر کشور ها صرفه جویی میلیاردی ارزی برای کشور به همراه دارد ولی باید بپذیریم برای جهانی شدن هنوز راه درازی در پیش داریم. کشتی ، چوگان ، کلی شاعر پارسی گوی ، فرش بافی و بیش از صد ها هنر و صنایع دستی دیگر از جمله مفاخر و شاهکارهایی هستند که با جهانی شدن آنها علاوه بر ایجاد قرابت بین المللی ، زمینه حل معضل بیکاری برخی کشور های توسعه یافته و حتی اعزام نیروی کار به این کشور ها نیز فراهم می شود! جهانی باشید

توقعات بیجا از عابر بانک!

در هیچ کشوری شما مجبور نیستید هنگام استفاده از خود پرداز خودتان را مثل مربای آلو روی صفحه دستگاه پهن کنید تا اطرافیان رمز عبور شما را نبینند یا در هیچ جای دنیا فروشنده کارت شما نمی گیرد تا در دستگاه قرار دهد و بعد رمزتان را از شما بپرسد و شما هم مجبور باشید در حضور سایر مشتریان با صدای بلند رمزتان را حداقل دو بار تکرار کنید! از سوی دیگر پیشرفت تکنولوژی و فن آوری نیز، شگرد ها و شیوه های دزدان و سارقان را نیز تغییر داده است. مخصوصاً از زمانی که حکم اعدام زورگیران خیابانی اجرا شد ، دوستان خفت گیر و قلدر نیز ترجیح می دهند در خفا به جیب مردم دستبرد بزنند. البته فن آوری این اجازه را به سارقان و کلاهبرداران می دهد که حتی در زندان هم بیکار نباشند و با تلفن کارتی زندان کاسبی کنند! نه آقا جان فروش یا اجاره کارت تلفن در زندان که کلاهبرداری نیست. الان سرکیسه کردن مردم تنها به «مثلث کلاهبرداری» شامل یک عدد کلاهبردار ، یک خط تلفن و یک دستگاه خودپرداز نیاز دارد. در این شیوه کلاهبردار بعد از تماس با فرد نگون بخت به انحای مختلف نظیر پرداخت وجه بابت خرید کالا ، برنده شدن در قرعه کشی و ... او را پای دستگاه عابر بانک می کشاند و با اعلام اینکه قصد دارد وجه را به صورت ارزی به حساب ایشان منتقل کند ، از او می خواهد که گزینه انگلیسی دستگاه را انتخاب کند و اینجاست که مبلغ مورد نظر به طرفه العینی ( همان سیستم شتاب) به حساب کلاهبردار منتقل می شود. هر چند مدیرکل فناوری اطلاعات بانک مرکزی با بیان این مطلب که متاسفانه استفاده از سرویسهای جدید و فناوری با مخاطرات و تهدیدهایی همراه است و مردم باید اطلاعات و آگاهی خود در این زمینه افزایش دهند تا فریب برخی سوءاستفاده کننده ها را نخورند ولی ما هم نباید از وظیفه خودمان غافل شویم و چند پیشنهاد ارائه می کنیم: الف) به ملت آگاهی رسانی کنیم که درست است این دستگاه ها هوشمند هستند ولی هنوز آنقدر هوشمند نشده اند که فرق کلاهبرداری را از انتقال وجه تشخیص دهند و مردم باید بیشتر حواسشان را جمع کنند. ب) بانکها و موسسات به جای تبلیغات شبانه روزی و پاتیناژ رفتن روی اعصاب مردم ، چهار تا کلیپ و تیزر هم در خصوص این قبیل کلاهبرداری ها بسازند تا افرادی که با زبان انگلیسی آشنایی ندارند ، سر کیسه نشوند!

بازی مرغ و تخم مرغ در صنعت خودرو!

چندی قبل بالاخره دانشمندان فکر هایشان را روی هم ریختند و پاسخ سوال فلسفی «اول مرغ بود یا تخم مرغ» را کشف کردند و ثابت کردند که به دلیل وجود نوعی پروتئین - مخصوص مرغ – در بافت تخم مرغ ، اول مرغ به وجود آمده است. اما با وجود حل و فصل این ماجرا ، حالا داستان دیگری در صنعت خودرو سازی مملکت حادث شده که به نظر می رسد خلق الله حالا حالا ها سرگرم باشند.
« معاون سازمان ملی استاندارد ایران در پاسخ به این ابهام که ابتدا باید سوخت متناسب با استاندارد یورو 4 توزیع شود یا آنکه خودروی یورو 4 تولید شود ، تاکید کرد: مطرح کردن چنین مباحثی مانند بازی مرغ و تخم مرغ بوده و سرانجامی نخواهد داشت!» جوان – 28 دی 1391)در این وادی خودرو سازان معتقدند که اگر خودروی یورو 4 تولید کنند ، چون بنزین استاندارد این خودرو ها هنوز تولید نشده این خودرو ها آسیب می بینند! (مستحضر هستید که خودروهای خارجی با استاندارد یورو 4 و بالاتر که وارد کشور می شوند از بنزین داخلی استفاده نمی کنند و باد هوا مصرف می کنند!) تولید کنندگان سوخت هم بر این باورند که تولید سوخت یورو 4 برای خودرو های یورو 2 توجیه منطقی ندارد.( آلودگی هوا هم ریشه چهل ساله دارد و هیچ ربطی به بنزین های کم کیفیت امروزی ندارد.) به قول قدیمی ها «جن کم بود، یکی هم از دیوار پرید.» ما به همان تولید خودرو با کیسه هوا و ترمز ABS راضی بودیم حالا گیر داده اند که باید خودرو با استاندارد یورو 4 تولید کنید! علی ایحال با عنایت به نیاز سوخت و خودوری استاندارد ، چند پیشنهاد در خصوص حل مناشقه این دوستان ارائه می شود: الف) سازمان ملی استاندارد طی مراسمی با اجرای قرعه کشی یا مسابقه طناب کشی یا سنگ کاغذ قیچی مشخص کند کدام سازمان باید در ابتدا تولید محصولاتش را با استاندارد یورو 4 آغاز کند. ب) هر چند« چشم برداشتن از سود یورو 2 صعب است» ولی اگر مجوز افزایش قیمت خودرو بابت تولید خودرو های یورو 4 توسط کمپانی های مفخم خودرو سازی صادر شود ، شبانه تولید این خودرو ها آغاز می شود! در ضمن یک ضرب المثل قدیمی می گوید: «تو دبّه‌ات را آوردی که من روغنش نکردم؟» برادر من شما ماشینت را با استاندارد و کیفیت بالا تولید کن ، بنزین استاندارد هم می رسد. دم همه تون گرم...