مدیر عامل اتحادیه مرکزی دامداران : « علوفه تولید داخل در پوشش نوشابه به کشور های حاشیه خلیج فارس قاچاق می شود.»( جوان- 7 مرداد91)
اصلاً انگار ناف عده ای را با خلاف و خلاف کاری بریده اند و همیشه دوست لقمه را از پشت سر بخورند. برادر من دولت به صادر کنندگان کالا جایزه صادراتی می دهد ، صادرات کلی ارز آوری دارد ، صادرات باعث کار آفرینی و کار آفرینی باعث اشتغال و اشتغال هم مانع از قاچاق کالا و ارز می شود. آن وقت شما علف قاچاق می کنید؟! یعنی اگر علف را از مبادی قانونی به کشور های حاشیه خلیج فارس یا حتی کشور های اروپایی صادر کنید ، کسی جلویتان را می گیرد. قاچاق چی علف بودن بهتر است یا تاجر علف بودن؟
اصلاً در گذشته تجارت علف یکی از تجارت های پرسود محسوب می شده تا جایی نظامی خدا بیامرز به دوستان و آشنایان که قصد سفر به سایر بلاد را داشتند توصیه می کرد که با خود علف ببرند ؛ « ازین جا توشه بر کانجا علف نیست» که این علوفه هم به مصرف دام و طیور خودشان که حکم وسیله نقلیه شخصی را داشتند ، می رسید و هم مابقی را تبدیل به نقدینگی می کردند و باقی داستان...
البته شاید علف هم در مملکت ما سلطان پیدا کرده که اوضاع این طوری شده است و مردم مجبورند علف را یواشکی صادر کنند. قبلاً تا تقی به توقی می خورد می گفتند این محصول یا صنعت مافیا دارد ؛ مثل مافیای فوتبال ، مافیای شکر ، مافیای خاویار ، مافیای پارچه ، مافیای آفتابه و ... که ظاهراً با توسعه دانش و تکنولوژی سیستم مافیایی به حکومت سلطانی تغییر موضع داده است.چون همان طور که در فوتبال الی ماشاالله ژنرال و سردار و سناتور و امپراطور و گروهبان و ... داریم در اقتصاد هم تا دلتان بخواهد سلطان داریم از سلطان گوشت و مرغ و شکر گرفته تا سلطان رشوه و دزدی و اختلاس و ... که البته فعلاً با احکام جدید قوه قضائیه همه شان ماست ها را کیسه کرده اند و حساب کار دستشان آمده است که قدما بی حکمت نفرموده بودند « به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد»
علی ایحال با عنایت به اینکه از قدیم گفته اند « بُز که علف میخورد از دو طرف میخورد.» ، دوستان قاچاق چی مراقب باشند که این اعراب آدم های دم بریده ای هستند و ممکن است در معامله دبه کنند و به جای پول علف ، فقط پول نوشابه ها بدهند.
در ضمن ما به حواس جمع ماموران و مسئولان گمرکات و اسکله های خودمان اطمینان داریم ولی ماموران کشور های عربی را بگو که حالیشان نیست به جای نوشابه علف وارد کشورشان می شود!
بالاخره پس از کش و قوس های فراوان که آدم یاد ژیمناست های روسی می افتد ، با ورود کشتی های حامل مرغ های برزیلی مشکل مرغ حل شد. ( نقل از جراید) البته فعل «شد» در این جمله ، فعل ماضی محقق الوقوع است ، یعنی با ورود این کشتی ها به کشور ، اگر دلالان و سلاطین دام و طیور زیاده خواهی نکنند و به همان چندر غاز حق کمیسیون قانع باشند ، اگر این کشتی ها همانند کشتی ها کنجاله ، حول و حوش بندر 7 ماه سرگردان نشوند ، اگر مثل سنوات گذشته! تمام این مرغ ها وارد سبد خانوار کارمندان نشود ، اگر وزات بهداشت و سازمان استاندارد به این مرغ های بخت برگشته گیر ندهند ، اگر این مرغ ها هم مثل مرغ های تعزیراتی سر از بازار آزاد در نیاوردند و اگر ملت کمی دندان روی جگر بگذارند و شلوغی صف را تحمل کنند ، امید به خدا مشکل مرغ با تدبیر مسئولان جهاد کشاورزی شاید هم چاره اندیشی بر و بچه های وزارت صنعت ، معدن و تجارت و دلسوزان سازمان حمایت از تولیدکنندگان و مصرف کنندگان و عزیزان سازمان تعزیرات و کلیه دست اندرکاران و عوامل پشت صحنه ، نودال ، جلوه های ویژه ، اکسسوار ، تدارکات و سایر دوستانی که ما را در ساخت مجموعه «پرنده رو بی خیال ، مرغ را به خاطر بسپار» همراهی نمودند ، مشکل مرغ حل خواهد شد.
در ضمن اینکه از قدیم می گفتند که هر چیز حکمتی دارد ، بی حکمت نبود و این ماجرا بر همگان ثابت کرد که مرغ چقدر هواخواه دارد و هر قدر هم عده ای ، اندر مزایای ماهی ،شتر مرغ ، بوقلمون ، کبک ، بلدرچین ، غاز ، تیهو ، تورنگ ، و ... قصه سرایی می کنند ، باز هم تاثیری ندارد و به قولی «پای کوبان می رویم چون عاشقان در پای صف / مست و مجنونیم ما کی مرغ ما را می کِشد»
علی ایحال با عنایت به استقبال بی شائبه و بی سابقه مردم از صنعت مرغ و طیور ضمن انتقاد از روزنامه نگارانی که در این مدت تهمت های ناروایی به جامعه محترم دلالان و سلاطین بزرگوار دان و کنجاله ، گوشت سفید و گوشت قرمز و ... وارد کرده اند ، پیشنهاد می شود در چنین مواقعی به جای پرتاب انگ های ناروا و نشانه رفتن انگشت اتهام به یکدیگر همان اول از برزیل یا چین مرغ وارد کنیم و بی خود و بی جهت ( منظور مان فیلم بی خود و بی جهت نیست) اسباب مزاحمت دوستان دلال و سلطان را فراهم نسازیم و به قول شاعر تیغ تیزی گر به دستت داد روزی روزگار / هر چه می خواهی ببر اما مبر نان کسی!
تا همین چند سال قبل که زندگی ها کاملاً اتوماتیک ، استریلیزه و هموژنیزه نشده بودند ، مردم برای خیلی کارها خودشان را به درد سر نمی انداختند و به اصطلاح لوس نمی کردند و طبق روال پیش می رفتند و از زمین و زمان هم به اخبار20:30 شکایت نمی کردند. یکی از مواردی که مردم خیلی راحت با آن کنار می آمدند و تفاهم اساسی داشتند ، همین داستان پیری و مردن و سفر به جهان باقی بود. هر وقت خلق الله پیر می شدن ، عین بچه آدم سرشان را روی زمین می گذاشتند و خلاص... دنبال بالون زدن و آنژیوگرافی و این قرتی بازیها هم نمی رفتند که مثلاً چهار روز دیرتر بمیرند!
اصلاً پیری و ایام پیری برای خودش کلی کلاس داشت و به قول عبدالله عمرانی «فانوس ماه را بالا بزن تا تقویم ها کهنه شوند و پیر شویم ؛ که فرزانگی در خاکستر است.» شاهد از غیب رسید. نه خیر عبدالله عمرانی نیامده است ؛ شاهد مادر بزرگ عمو سیفی است که هر وقت برای دیدار عمو سیفی به مدرسه می آید ، دو هزار بار ذکر الهی پیر شی ننه را تکرار می کند. هر چند خودش با 90 سال سن و بلند شدن بوی حلوا و شله زرد و فرنی اش باز هم معتقد است « پیری آن نیست که در سر بدود موی سفید ...»
متاسفانه امروزِ روز مردم لقمه را دو دور دور سرشان می چرخانند بعد حیف و میل می کنند ؛ البته بعد از افطار... یعنی می خواهند جای همه چیز را عوض کنند. «جوان را بود روز پیری امید /نگردد سیه موی گشته ، سپید» البته با این شامپوهای رنگ مو ، همه چیز امکان پذیر شده است. جالب اینکه برخی دانشمندان هم لی لی به لالای مردم می گذارند و برای دو مثقال شهرت بیشتر ، با اختراعات و اکتشافات عجیب و غریب ، خود شیرینی می کنند. نمونه اش اختراع قرص ضد پیری! خبرش را کجا خواندیم؟ خیلی ببخشیدا... همین پائین روزنامه خودمان دست راست را ملاحظه بفرمائید که چه اخباری چاپ می شود. از شلوار خنک کننده گرفته تا ماسک خواب آور! ؛ قرص ضد پیری که جای خود دارد.
علی ایحال با عنایت به اینکه ممکن است این قرص تحت پوشش خدمات بیمه ای قرار نگیرد ، توصیه می شود ... بله ، چی شده؟ همین الان عمو سیفی خبری را در روزنامه همشهری خواند مبنی بر اینکه «رئیس سازمان غذا و دارو وزارت بهداشت اعلام کرده است که بعد از استقرار نظام ارجاع و اجرایی شدن طرح پزشک خانواده ، داروخانه ها نباید بابت ارائه دارو ، پولی از بیمار دریافت کنند.» گل بود به سبزه نیز آراسته شد. حالا می توانید مفت و مجانی جلوی پیری را بگیرید و حالش را ببرید. به قول مولوی علیه الرحمه «در دل ما لالهزار و گلشنیست / پیری و پژمردگی را راه نیست... » الهی پیر شی ننه با این اختراعت!
یکی از مسائلی که همواره باعث مناقشات دامنه دار و اساسی بین «کالا» و «نرخ» می شود و باعث می شود این دو عین سگ و گربه به هم بپرند ، مسئله نحوه محاسبه قیمت کالا ها می باشد. اما چند روز قبل آقا بهمنی آب پاکی را روی دست هر دو ریخت و قال قضیه را کند.
رئیس کل بانک مرکزی در این خصوص فرمودند: «تغییرات نرخ سکه و ارز غیر واقعی است و مردم باید در خرید سکه و ارز قیمت را بر اساس قیمت جهانی طلا و ارزش ذاتی سکه و ارز محاسبه کنند. وقتی قیمت ها در بازار داخلی برعکس قیمت ها در بازار جهانی بالا می رود ، واقعی نیست و مردم می توانند خود قیمت را تعیین کنند! در ضمن قیمت ذاتی هر کالایی ، قیمت اصلی را تعیین می کند ؛ بنابراین نباید مسائل سیاسی یا روانی بر قیمت سکه و ارز تاثیر گذار باشد و مردم باید این مسائل را در نظر بگیرند.» ( ایران – 26 تیر ماه 91)
این فرمایشات آدم را یاد مستاجر عمو سیفی می اندازد. ( شایان ذکر است عمو سیفی سه دستگاه آپارتمان دارد و هر سه را با قیمت مصوب اجاره داده و مالیات و عوارض آنها را نیز پرداخت می کند و ممنوع الخروج هم نیست.) یک روز سگ این بنده خدا را گاز می گیرد. وقتی به مطب دکتر می رسد ، دکتر در حال بستن مطب بود و با ناراحتی گفت : «شما مگر نمی دانید که من ساعت 7 مطب را تعطیل می کنم.» مستاجر عمو سیفی هم گفت: « چرا آقای دکتر من می دانم ، ولی این سگ نمی دانست و مرا ساعت 6 و 55 دقیقه گاز گرفت!»
در مورد اظهارات سرور ارجمند جناب بهمنی ، حیف که نوسانات قیمت سکه و طلا ما را از نوشتن با آب طلا محروم کرده و با خودکار هم به زور می نویسیم ؛ وگرنه باید گفت: « جانا سخن از زبان ما می گویی / ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار!»
استاد ؛ بزرگوار ؛ ما هم می دانیم که قیمت ها غیر واقعی ، حبابی ، غیر حقیقی ، شکننده ، روی گسل یا هر اسم دیگری که بفرمائید هستند ، ولی عنایت داشته باشید که قیمت ها ترمز بریده اند و افسارشان هم دست مردم نیست و گرنه اجناس را کمی پائین تر حساب می کردند تا ما هم مشتری شویم. علی ایحال این هم پیشنهاد بدی نیست. سنگ مفت ، گنجشک مفت. امتحانش ضرری ندارد. مردم می توانند از فروشندگان بخواهند مسائل روانی و سیاسی را در تعیین قیمت کالا دخالت ندهند. مثلاً به فروشنده بگویند : « آقا بی زحمت یک مرغ فارغ از مسائل روانی و سیاسی بدهید! یا مثلاً لطفاً دو کیلو برنج بدهید با قیمت ذاتی! »
فقط این داستان ممکن است باعث سردر گمی فروشنده ها و چند نرخی شدن اجناس بشود و مردم کمی بیشتر در صف معطل شوند ولی همین که می توانند کالاها را با قیمت ذاتی بخرند ، باز هم ارزش دارد! ذات عالی متعالی!
اینکه ایرانی ها در زمینه عکسبرداری و هنر عکاسی ید طولایی دارند بر همگان آشکار است و به گواهی تاریخ ، این هنر ریشه در ته اعصار و قرون گذشته دارد. تا جایی که قدما وقتی به باغ می رفتند گویی به نگارخانه فرمانیه رفته اند و معتقد بودند « در باغ به جز عکس رخ دوست نبینیم » و یا «ز عکس رخ آن یار در این گلشن و گلزار...» و قس علی هذا القیاس...
در سنوات گذشته هم عکس کابردهای فراوانی داشت که یکی از آنها اصل «عکس بده ، جنازه تحویل بگیر» بود و تحقیقاً این موضوع در ید دوستان شَرخَر بوده و اطلاعات ما در این خصوص فقط در حد شنیده ها است و استثنائاً در این خصوص علاقه ای به تعبیر« شنیدن کی بود مانند دیدن» نداریم و در بست می پذیریم ، مگر آنکه خلافش ثابت شود. اما اینکه فکر کنید عکس فقط برای سوار شدن به قطار کاغذی خاطرات یا قرار دادن در کیف پول و جنازه تحویل گرفتن است زهی خیال باطل چرا که به زودی می توانید عکس تخلفات رانندگی را تحویل دهید ، تا برایشان برگه جریمه صادر شود!
رئیس مرکز فاوا پلیس راهور ناجا ( خدایی خودمان هم نمی دانیم فاوا مخفف چیست. گیر ندهید؛ ولی هر چه هست به محصولات فافا ربطی ندارد!) از آغاز به کار بخش گزارشات مردم از تخلفات رانندگان پر خطر خبر داد. در این طرح مردم می توانند از تخلفات رانندگان عکس برداری نموده و آن را به سایت پلیس راهور ارسال نموده تا با متخلفین برخورد شود.( همشهری – 1 مرداد 91)
شکی نیست که با این شیوه برخی رانندگان متخلف ماست خود را کیسه می کنند ، ولی من فکر کنم افرادی مثل باجناق عمو سیفی که آبشان با سایر باجناق ها توی یک جوب نمی رود هم ، باید فکری به حال خودشان کنند. چون از وقتی که عمو سیفی این خبر را شنیده دنبال یک دوربین 10 مگا پیکسل مَشتی می گردد و یک بسته نرم افزاری آموزش فتو شاپ هم خریده تا راه به راه ، از پراید های سفید متخلف عکسبرداری کند و با تغییر شماره پلاک با فتو شاپ ، پلاک ماشین باجناقش را به ناجا ارسال کند. به قول ایشان هم فال است هم تماشا! عمو سیفی معتقد است اگر سالار را جریمه هم نکنند ، همین که هفته ای سه چهار بار باید به کلانتری برود و اعلام بی گناهی کند ، کفایت است!
ذکر این نکته هم ضروری است که عمو سیفی پی همه چیز را به تنش مالیده است و به اصطلاح گرگ باران دیده است. ولی شما اگر قصد دارید از خودرو های متخلف عکسبرداری کنید تا حال راننده را بگیرید ، قبل از ارج نهادن به هنر عکاسی ، به سایز گردن و قطر سبیل راننده هم نیم نگاهی بیندازید. چون ممکن است به جرم ایجاد مزاحمت و عکس برداری از محیط شخصی خودرو ، حال شما گرفته شود. از ما گفتن بود!
برخی از ایام سال همواره برای مردم دارای برکت و نعمت هستند. ماه مبارک رمضان از همین ایامی هستند که همه با علاقه برای رسیدن آن لحظه شماری می کنند. البته در این بین کارمندان بیش از سایرین کیفور می شوند چرا که علاوه بر کاهش ساعات کاری شان در ماه مبارک رمضان ، از سبد کالای 150 هزار تومانی هم بهره مند می شوند و دیگر نیازی به ایستادن در صف های طویل مرغ ندارند.
«طبق سند کالایی مصوب قرار است چهار قلم کالای اساسی شامل 20 کیلو گرم برنج اعلای خارجی ، 5 کیلو مرغ ، 5 کیلو شکر و 5 کیلو روغن به صورت رایگان به هر کارمند ارائه شود. البته علی پور کاوه مدیر کل تامین و توزیع کالای وزارت صنعت ، معدن و تجارت میزان مرغ اعطایی را 10 کیلو عنوان کرده است.» ( همشهری 28 تیر 91)
در این زمینه تعاونی اسکاد اقدام به واردات مرغ از لهستان و ترکیه نموده است. اسکاد چیه!؟ آدم یاد اسکادران عشق می افتد مگه نه ؟ اسکاد همان « اتحادیه سراسری تعاونی های مصرف کارکنان دولت» است که همه ساله زحمت تهیه خبر و تنظیم اسناد مربوط به سبد کالا را به خبرگزاری ها ارسال می کند ولی به دلایل جزیی و پیش پا افتاده نظیر نبود اعتبار ، نبود هماهنگی میان دستگاه های دولتی و وزارت صنعت ، معدن و تجارت این سبد ها به دست کارمندان نمی رسد ولی شور و نشاط حاصل از آن در بین جامعه مانع از این می شود که این داستان جمع شود و نمایشنامه سبد کالا همه ساله اجرا می شود.
در ضمن این ماجرای حاتم بخشی آقای علی پور کاوه ، آدم را یاد پسر آقای «خ-خ» می اندازد که یک روز با خوشحالی به خانه آمد و گفت:« بابا امروز به جای سوار شدن اتوبوس ، دنبال اتوبوس دویدم و 200 تومان صرفه جویی کردم!» آقای «خ-خ» هم محکم پس کله پسرش زد و گفت: « آخه .... ، تو که می خواستی صرفه جویی کنی ، لااقل دنبال تاکسی می دویدی که 500 تومان جلو بیفتی!» حالا وقتی قرار نیست این سبد بین کارمندان توزیع شود ، چرا 10 کیلو ، چرا 20 کیلو نباشه ، اصلاً 50 کیلو خیرش را ببینید. کی به کیه ؟!
علی ایحال ضمن تقدیر و تشکر از اعضای ستاد اسکاد و اسکادران که همان مسئول ستاد باشد ، چند پیشنهاد دوستانه ارائه می کنیم:
الف) یک بار هم که شده دوستان جای بوق و کرنا کردن اخبار سبد کالا و توزیع آن را عوض کنند ؛ زیاد هم هزینه ندارد فقط به جای فعل توزیع می شود ، فعل توزیع شد به کار می رود.
ب) از آنجا که اهداف این برنامه طی سال های اخیر به طور کامل محقق شده است ، پیشنهاد می شود این سبد بین کارگران هم توزیع شود! زیاده جسارت است!
امروزه کوچک کردن اعضای بدن برای عده ای از نان شب هم واجب تر شده و از حالت مُد و چشم هم چشمی خارج و به یک ضرورت تبدیل شده است ؛ از کوچک کردن بینی و شکم گرفته تا بدنه دولت! در مورد اعضا و جوارح بدن ما به شخصه اطلاعات چندانی نداریم و قرار شده پایمان را به اندازه حدود و ثغور معلوماتمان دراز کنیم ؛ ولی در مورد بدنه دولت عمو سیفی معتقد است یکی از راهکار های کوچک کردن بدنه دولت و تعدیل اقتصادی ، واگذاری بخشی از امورات دولتی به بخش خصوصی می باشد. این موضوع چند سالی است که از سوی دولت در مورد ورزش حرفه ای و باشگاه های دولتی با جدیت! دنبال می شود و از سال 84 دولت سعی دارد تیم های فوتبالی را که آویزان بیت المال هستند به بخش خصوصی واگذار کند. از جمله سریال های تکراری سازمان تربیت بدنی هم در ابتدای هر سال ، ضایعه یا شایعه واگذاری استقلال و پرسپولیس به بخش خصوصی و سپس تامین هزینه های این دو تیم از منابع دولتی در آغاز لیگ می باشد. البته پیش خودمان بماند که مسئولین فدراسیون به بچه های فیفا گفته اند این دو تیم به بخش خصوصی واگذار شده اند و مدارکش نیز موجود است. در ولایت ما هم یک کفش فروشی هست که الان دقیقاً 13 ساله نزدیکای عید کاغذ و پارچه می چسباند که « حراج واقعی به علت تغییر شغل!»
البته سوای داستان واگذاری تیم های دولتی به بخش خصوصی ، سازمان لیگ هر ساله طی بخشنامه ای اسامی تیم های بدهکار را اعلام می کند و با قاطعیت اعلام می کند که تیم های بدهکار حق برگزاری مسابقه ندارند که این قصه مثل هر سال ، درست در هفته آخر با یک تعهد کتبی و ریش گرو گذاشتن عده ای که اصلاً ریش هم ندارند ختم به خیر می شود و همه تیم ها وارد گود می شوند. فقط یک نکته برای ما لاینحل باقی مانده که این تیم هایی که نه در آمد دارند ، نه سود و نه زمین برای تمرین ؛ کلی هم به در و همسایه بدهکار هستند ، چطور قرار است به بخش خصوصی واگذار شوند و اصولاً کدام شیر پاک خورده ای حاضر است بابت این دو تیم پر مدعا و کم مدعی ، چهل ، پنجاه میلیارد پول زبان بسته را حیف و میل کند؟ گفته اند پول علف خرس است ولی هنوز اینقدر هم بی مقدار نشده که یک آدم عاقل چند میلیارد هزینه بازیکنانی کند که بسته پیشنهادی برخی از آنها برای عقد قرارداد از بسته های پیشنهادی خانم اشتون و گروه 1 +5 هم پیچیده تر و پُر و پیمان تر است!
راستش را بخواهید ما هر قدر تحمل کردیم و دست نگه داشتیم تا با واردات دو سه تا کشتی مرغ چینی غائله مرغ و افزایش قیمت آن در کشور بخوابد ، نشد که نشد و قیمت این دم بریده پائین نیامد و به قول شاعر «اشتری در مرغزاری رفت، رفت!»
البته قیمت مرغ نسبت به قیمت جهانی چندان هم گران نیست و فقط 150 درصد گران تر از قیمت جهانی! به فروش می رسد چرا که متوسط قیمت جهانی مرغ هر کیلو گرم 2 دلار است. اظهار نظر برخی مسئولین نیز در این ماجرا از نظرات کارشناسی ما هم سوفسطایی تر است تا جایی که یک از مسئولین علت افزایش مرغ را تعطیلی چند روزه کشتارگاه ها در چند روز اول عید! اعلام کرد که ضمن خدا قوت ، آرزوی توفیق و سربلندی برای ایشان و صبر جزیل برای بازماندگان داریم. برخی از کارشناسان نظیر عمو سیفی( سرایدار مدرسه) هم معتقدند ماجرای افزایش تخم مرغ در اواخر سال گذشته و چشم هم چشمی های این دو فرآورده در افزایش قیمت مرغ بی تاثیر نبوده است. بالاخره نوبتی هم باشد نوبت مرغ است.
علی ایحال از آنجا مرغ در سبد خانوار اقشار مختلف جایگاه خاصی دارد و برخی بدون مرغ غذا از گلویشان پائین نمی رود و به قولی «بی مرغ نفس کشیدنم دشوار است» ؛ بر حسب وظیفه چند پیشنهاد به منظور کنترل بازار مرغ ارائه می شود:
الف) توزیع مرغ به صورت عددی: از آنجایی که مافیای گرانی مرغ هر روز قیمت مرغ را به صورت کیلویی بالا می برند ، اگر مرغ به صورت عددی به فروش برسد دیگر امکان بالابردن قیمت نخواهد بود چرا که قیمت هر مرغ با دیگری تفاوت دارد.
ب) جنون مرغی: اگر خاطر مبارکتان باشد چند وقت قبل با گسترش شایعه وجود نیترات در آب تهران ، آب معدنی طلا شد ، یا شایعه آلوده بودن سیگار های وارداتی به پلونیوم میزان خرید آنها را کاهش داد ؛ الان هم می توان با اعلام وجود «جنون مرغی» ، میزان تقاضای مرغ را در جامعه کاهش داد و قیمت را کنترل کرد.
ج) توزیع گسترده مرغ سیاه بی نفس: در برخی از بازار های میوه و تره بار ، بادمجان با عنوان مرغ سیاه بی نفس به فروش می رسد. اگر در برنامه های آشپزی بیشتر از بادمجان استفاده شود و از آن با نام مرغ سیاه بی نفس یاد شود ؛ یا همایش هایی در خصوص مزایای بادمجان برگزار شود ، استقبال عمومی مردم به این نوع مرغ افزایش پیدا می کنند و خود به خود قیمت «مرغ سفید با نفس» کاهش پیدا می کند! شکیبا باشید!
ما گاهی اوقات که با خودمان خلوت می کنیم ، یواشکی و دور از چشم بچه ها و عیال ، افسوس می خوریم که چرا با این همه دانش و سواد و معلومات! ، یک پست مدیریتی ، مدیر عاملی ، ریاستی ( بخش خصوصی و دولتی آن هم زیاد مهم نیست ) به ما پیشنهاد نمی شود تا بتوانیم منشاء اثرات خیر در جامعه شویم و خلق الله از نظرات و ایده های سوفسطایی و محیر العقول ما بهره مند شوند و خلاصه یک گوشه کار را هم ما بگیریم و گره از کار خلق بگشائیم. ولی چه کنیم که نه مدرک تحصیلی ما اجازه حضور در عرصه های انتخاباتی را می دهد و نه بند های ارتباطاتی قوی داریم تا در عرصه های انتصاباتی پیروز شویم. چند روز قبل دوباره این تفکرات مسموم و مخرب به ذهن مشوش ما راه پیدا کرده بودند و یواشکی داشتیم افسوس می خوردیم که ناگهان خبری در جریده ای توجه ما را به خود جلب کرد و پس از آن به خود نهیب زده و گریبان چاک داده که توقع بیجایی است توقع ما از رسیدن به پست و مقام و مسئولیت ... زهی خیال باطل چرا که اصلاً مدیریت و حساب کتاب در عصر جدید همان جمله عقب مینی بوس عباس حسن قُراب است که «دو دو تا می شه 8 تا کی به کیه!» و ما را چه به این ... و امّا خبر مذکور ...
یوسف آرمودلی مدیر عامل سازمان انرژی های نو در نخستین همایش بومی سازی فناوری های نوین انرژی فرمودند:« خانوار های ایرانی می توانند با نصب 5/1 کیلو وات پنل خورشیدی به شبکه برق روی بام ها ، مصرف برق خود را 100 کیلو وات در ماه کاهش دهند که با قیمت کنونی 130 تومان به ازای هر کیلو وات در پایان ماه 13 هزار تومان صرفه جویی خواهند کرد. هزینه نصب این پنل ها بین 5 تا 6 میلیون تومان است! که بیش از دو برابر این هزینه ظرف بیست سال به خانواده ها بر می گردد!» ( روزنامه جوان – 23 خرداد 91)
حقیقتاً با وجود چنین دوستانی در سازمان انرژی های نو با این تفکرات نو و بدیع ، دیگر جایی برای عرض اندام انرژی های فسیلی و برگشت ناپذیر نمی ماند و الحق «دوش چه شب بود که در نیم شب / برق ز افکار تو جستن گرفت!» من فکر کنم این شیئی نورانی هم چند شب قبل در اقصی نقاط کشور به صورت اظهر من الشمس روئیدن گرفت برق افکار آقا یوسف بود. در واقع با اجرای این طرح تیر خلاصی بر پیکر نگرانی های دولت در خصوص کمبود برق در فصول گرم سال زده خواهد شد. البته ما که به حساب و کتاب جناب آرمودلی اطمینان داریم ولی عمو سیفی معتقد است بازگشت اصل سرمایه در صرفه جویی 13 هزار تومانی در ماه طی 40 سال رخ می دهد و برگشت دو برابر سرمایه طبعاً نیاز به 80 سال زمان دارد! درضمن حقیر اگر 6 میلیون پول داشتم به جای گذاشتن روی پشت بام آن را روی رهن خانه می گذاشتم تا با اجاره خانه ای بزرگتر یک مکان دنج برای افسوس خوردن دست و پا کنم که مجبور نباشم داخل کمد یا روی تراس افسوس بخورم! شاد باشید...
از چند سال قبل که فرهنگستان لغت اختراع شد و گوش ما به جمال برخی لغات خلق الساعه مفتخر شد ، هر کس که قصد اشتغالزایی یا چشم هم چشمی دارد ، با تولید یک لغت جدید هم درد سر برای سایرین ایجاد می کند که بروند دنبال معنای لغت تازه به دوران رسیده حضرت آقا بگردند ، هم برای صاحب مسند شغل جدید گرفتاری می کنند که چطور خودش را به دیگران معرفی کند. یکی از این لغات با مسمی «داد پزشک!» می باشد که اخیراً در پزشکی قانونی پای به عرصه هستی نهاده است. قدم نورسیده مبارک... البته ما قبلاً کلماتی که با داد و بیداد همراه بودند زیاد شنیده بودیم مثل «دادشاه» که اتفاقاً نقشش را هم سعید راد بازی کرده بود! اما دادپزشک نوبر است. و امّا داد پزشک ...
احمد شجاعی رئیس پزشکی قانونی کشور: «داد پزشک به پزشکی اطلاق می شود که آموزش دیده و می داند که در چه مواردی گواهی فوت صادر کند و در چه مواردی کالبد شکافی نیاز است!» ( جام جم – 11 خرداد 91)
البته گمان نکنید ایجاد این سمت بابت تحولات مدرن و پسامدرن هزاره سوم به وجود آمده است ؛ نه آقا جان تمام این گرفتاری ها زیر سر بیمه است و این آتش از گور بیمه زبانه می کشد! چرا که پرداخت بیمه عمر مشروط به صدور گواهی فوت مستند است.( به گواهی فوت تخیلی ، 8 میلی متری و داستانی چیزی تعلق نمی گیرد ؛ حتماً باید مستند باشد!) عنایت داشته باشید که طبق قانون بیمه باید مردنتان هماهنگ با بیمه باشد تا بازماندگان از مزایای بی شمار بیمه بهره مند شوند.
«در مواردی مانند فوت بیمه شده در اثر خودکشی با مواد غیر مجاز ، شرکت در مسابقه سرعت ، پرواز های اکتشافی و آکروباتیک و هر نوع تمرین هوایی ، بیمه عمر پرداخت نخواهد شد ، لذا برخی از بیمه شدگان ( البته منظور نویسنده بازماندگان بیمه شدگان است ، چون کسی که از ارتفاع 30 هزار پایی سقوط کند ، علی الاصول توان رفتن به اداراه بیمه را ندارد!) برای دور زدن قانون به راه های دیگری از جمله پرداخت رشوه و استفاده از پزشکان بی تجربه استفاده می کنند.»( جام جم- 11 خرداد 91)
در همین راستا هم پزشکی قانونی تصمیم گرفته تا با آموزش برخی پزشکان به نام دادپزشک مانع از ضرر ادارات محترم بیمه شوند.
البته پیشنهاد می شود اداره بیمه به جای تهمت زدن به پزشکان و چسباندن انگ نچسب و چینی «دریافت رشوه و بی تجربگی» ، سوراخ سمبه های ادارات بیمه را بتونه کاری کند تا چندغاز اختلاسی! که در برخی شعب رخ می دهد ، مانع از ماجرا جویی و اکتشافات هوایی نشود! شب به خیر!
از قدیم گفته اند گرهی که با دست باز می شود را با دندان باز نمی کنند. این ضرب المثل امروزه هم مصدایق بی شماری در جامعه دارد که متاسفانه برخی از افراد در حال کشتی گرفتن با این گره ها هستند و حتی تلاشی هم برای استفاده از دستشان نمی کنند. منظورمان کدام گره است؟ گره ریز گرد ها ، آلودگی هوای تهران ، تخلفات رانندگی ، کاوش در حوزه باستان شناسی و قس علی هذا...
صحبت از باستان شناسی و حفاری غیر مجاز شد ، یاد فرمایشات جناب محمد رضا مرتضایی – عضو هیات علمی پژوهشگران باستان شناسی کشور- افتادیم که افاضات نموده اند:«حجم آثار تاریخی مدفون شده در کشور به قدری زیاد است که برای کنترل مناطق تاریخی با کمبود نیروی انسانی مواجه شده ایم و افراد سود جو و نا اهل با حفاری های غیر مجاز اشیا تاریخی را به خارج از کشور منتقل می کنند. در ضمن نباید به خاطر عدم حفاری و کاوش از یک منطقه ، حفاری های غیر مجاز انجام شود و بهترین راه برای حفاظت از این مناطق فرهنگسازی است!» ( همشهری – 17 خرداد 91)
ملاحظه فرمودید وقتی با کار فرهنگی می توان جلوی حفاری غیر مجاز عده ای سود جو و به زعم ایشان نا اهل را گرفت ، چرا غفلت کنیم و گره را با دندان باز کنیم. بهتر است با فرهنگ سازی جلوی حفاری های غیر مجاز را بگیریم و دوستان باستان شناس با مطالعات دقیق ، طی چندین هزار سال به مرور و یواش یواش ( طوری که به اشیاء آسیب نرسد) آنها را از زیر خاک خارج کنند! ما که قرار شد پایمان را به اندازه موکت حدود و ثغور معلوماتمان دراز کنیم ولی عمو سیفی ( سرایدار مدرسه) پیشنهاد می کند بهتر نیست در مناطقی که احتمال وجود اشیاء باستانی وجود دارد ، ستادی متشکل از دو باستان شناس ، نماینده دولت و جوانان علاقه مند و جویای کار تشکیل بدهیم تا زود تر این اشیاء را از زیر زمین خارج کنیم. وقتی چهار نفر نا اهل! با یک چراغ قوه و یک فلز یاب و یک بیل دسته کوتاه قادرند ، اشیاء عتیقه را از دل خاک خارج کنند ، به نظر شما یک گروه متخصص تازه تشکیل شده و کم تجربه نمی تواند این کار را در روز روشن انجام دهد و حتماً باید کار با رعایت تمام جوانب صورت گیرد.حتی ایشان معتقد است می توان از باستان شناسان خارجی هم در این امر کمک گرفت تا آثاری که سابقه و قدمت طولانی چند هزارر ساله دارند بیش از این در معرض خطرات طبیعی و انسانی نمانند. در ضمن همین که جلوی افزایش مصرف دخانیات ، قلیان ، مصرف بهینه سوخت و دارو و رفتار های پر خطر رانندگی را با کار فرهنگی گرفتید ، کفایت است خواهشاً در محافظت از آثار باستانی دور «فرهنگ و کار فرهنگی» را قلم بگیرید! شب خوش!
مجتبی عبدالهی ، معاون خدمات شهری شهرداری تهران:« تا آخر شهریور بیش از 3 هزار سرویس بهداشتی پورتال! و ثابت در شهر تهران نصب می شود.»( همشهری – 17 خرداد 91)
در این که در تهران کار های رو بنایی و زیر بنایی فراوانی در حال انجام است ، شکی نیست بر منکرش هم لعنت... چرا که برای «ساماندهی و نو سازی دستشویی های تهران» طرحی با همکاری معاونت عمرانی و زیبا سازی شهرداری تهران در حال انجام است و بعد از شهریور روم به دیوار ، اگر شهروندان تهرانی تنگشان بگیرد دیگر با مشکل سرویس بهداشتی مواجه نخواهند شد!
این همه ساخت و ساز و طرح در تهران در حال اجراست ولی باز هم عده ای نا شکری می کنند و تحمل دو تا قاشق ریز گرد و چهار مثقال آلودگی هوا را ندارند و دم به ساعت شکوه می کنند. در ثانی از قدیم گفته اند: هر که طاووس خواهد ، ویزای هندوستان گیرد... اینطوری که نمی شود هم هوای خوب ، هم کوه و جنگل ، هم دریا و رودخانه ... را با هم داشته باشید. در تهران همه چیز در هم است. مترو با فشار ، تیم فوتبال درجه یک با حاشیه ، مربی سه جامه با پول میلیاردی ، ورزش همگانی با ریز گرد و ...
بگذریم. نکته دیگر اینکه تا جایی که ما یادمان است و سواد ناقص و تبصره ای ما نشان می دهد ، کلمه پورتال (portal ) در قدیم به معنای درگاهی بوده و در زبان رایانه هم به معنای وب سایتی که باعث ورود شما به صفحات دیگر می شود.
البته من فکر می کنم منظور آقا مجتبی از پورتال ، دستشویی های پرتابل (portable toilets) بوده که به معنای دستشویی های قابل حمل می باشد. البته شاید هم ما اشتباه می کنیم و قرار است دستشویی های اینترنتی در تهران نصب کنند! و ما خبر نداریم. وقتی قبر اینترنتی و تابوت دیجیتال ساخته شده است که با ارسال پیامک صحت مشخصات متوفی به روز و بر خط (همان آنلاین سابق) به اطلاع بازماندگان می رسد ، احتمال ساخت دستشویی اینترنتی هم دور از ذهن نیست.
علی ایحال اگر غلط املایی و نگارشی است ، چاره دارد و می توان گردن خبرنگار یا تایپیست انداخت ولی اگر واقعاً قرار است دستشویی اینترنتی در تهران راه اندازی شود ، خواهشاً زیر ساخت ها را محکم بگیرید تا شهروندانی که تنگشان گرفته و رمز و پسورد را فراموش می کنند ، ویروسی یا هک نشوند ؛ طوری که یادشان برود برای چه کاری وارد پورتال شده بودند!
راستش را بخواهید ما زیاد از علم قضاوت سر در نمی آوریم و چون قلب مان هم اندازه قلب گنجشک است ، اصلا به درد این کار هم نمی خوریم. چون ممکن است یک پرونده اختلاس با یک خروار صفر به ما بدهند و ما هم بعد از شنیدن اظهارات متهمین از سر دلسوزی کرایه برگشت هم به آنها بدهیم و همه را از بیخ آزاد کنیم! چون تا اینجای داستان سه هزار میلیارد و یک شب هیچ کس گناهکار و بدهکار نیست و همه این بزرگواران که هر کدام چند صد میلیارد پول شستشو و بخار شو و ضد عفونی کرده اند متفق القول داعیه بی گناهی و عدم آگاهی از کار و برنامه های شرکتهایی را دارند که در آن رئیس بوده اند! و تمام ال سی دی ها را سر آقای «م آ خ» شکسته اند. البته به قول عمو سیفی جهل به قانون ، رافع مسئولیت نیست و قاضی تا دینار آخر را از حلقوم شان بیرون خواهد کشید.
بماند که هنوز رفتگر های انزلی و رشت و رامسر و اهواز و ... در حال جارو زدن و جمع کردن نمکدان های شکسته در این شهر ها هستند! آن چند نفری هم که بلانسبت روم به دیوار به موضوع شک کرده بودند بدون نیاز به استخاره ، مبنا را کمک به ضعفا و مستمندان و کار های عام المنفعه نهاده بودند و بی هیچ گونه منت ردای این خیر خواهی چند میلیاردی را به تن کرده و مشقات خدمت به فقرا را با جان و دل پذیرا شدند و کیف های چاق و چله خدمت به خلق را تقبل کردند.
نکته دیگر این که بسیاری از این دوستان اصلا نسبت به کلماتی نظیر اختلاس ، پول شویی ، اختلال در نظام اقتصادی ، تحصیل مال نامشروع ، جعل امضا و ... آلرژی دارند و با شنیدن این کلمات تنشان کهیر می زند به اندازه دماع عمو سیفی! ( قصد توهین به دماغ مشار الیه را نداشتیم ولی خدا وکیلی چیز دیگری دم دستمان نبود)
علی ایحال با عنایت به اینکه برخی از متهمین حتی دیپلم هم نداشتند و با یک کپی شناسنامه و کارت ملی و با نوزده سال و مدرک دوم دبیرستان ، رئیس هیات مدیره شده بودند و 19 میلیارد تومان سهام شرکت به نامشان شده بود ، حق هم دارند که نسبت به این کلمات حساسیت داشته باشند. الغرض این دوستان اگر کمی صبر داشته باشند و به آبسرد کن های مدرن عادت کنند با کلمات دیگری نیز آشنا خواهند شد و آن وقت متوجه خواهند شد یک من ال سی چقدر کره می دهد و طناب فقط برای لباس پهن کردن و تاب بازی در جنگل نیست! ایام به کام!
بانک مرکزی: «گوشت ، شیر و ماست ارزان شد! بانک مرکزی گزارش داد در هفته منتهی به پنجم خرداد ، قیمت پنیر پاستوریزه ، تخم مرغ ، پرتقال درجه دو ،گوشت مرغ و قند افزایش یافت ولی قیمت ماست ، شیر ، پرتقال درجه یک ، زرد آلو ، طالبی ، هندوانه و سبزی های برگی اندکی افزایش داشته است. در ضمن سایر اقلام میوه و سبزی که تعدادی از آنها از نظر کیفی در سطح پائینی قرار داشتند ، به نرخ مصوب در میادین تره و بار عرضه شدند!» ( روزنامه ایران – 10 خرداد 91)
راستش را بخواهید ما چند سال قبل در یک اداره ای مشغول به کار بودیم که رئیس ما ( نَشرالله افکاره!) خیلی به شنیده ها وقعی نمی نهاد و شدید الحن به اصل « شنیدن کی بود مانند دیدن» معتقد بود. تا جایی که اگر یک کامیون جنس هم وارد اداره می شد شخصاً با فاکتور های خرید مطابقت می داد و برای اظهارات مسئول واحد سفارش دهنده ، جمعدار و امین اموال و انبار دار ، تره که خوب است ، پیتزای سبزیجات هم خرد نمی کرد!
بعد از گزارش بانک مرکزی در خصوص قیمت کالاهای اساسی از جمله هندوانه و طالبی! و دقت نظر دوستان حتی در مورد کیفیت اقلام عرضه شده در میادین ، به نظر می رسد دوستان آقا بهمنی هم زیاد به گزارشات مردمی اعتقاد ندارند و تا خودشان نبینند باور نمی کنند. البته ظاهراً این داستان « 22 دقیقه کار مفید در ادارات» هم مزید بر علت شده و حسابی بچه های بانک مرکزی را قلقلک داده و تصمیم گرفته اند بعد از رتق و فتق امور مالی ، پائین کشیدن نرخ سکه ، ایجاد توان در بازار ارز ، نظارت بر امور شعب ، ساماندهی و گل گرفتن درب موسسات مالی بدون مجوز ، ثبت نام اوراق گواهی به نام پیش فروش سکه ، ادغام و تخته کردن درب برخی بانک های خصوصی ، تهیه و توزیع نرم افزار های ضد اختلاس در شعب ، تقلیل نرخ اوراق گواهی سکه به 20 درصد ، تحویل سکه های ثبت نامی ، شناسایی مسئولان دارای تابعیت های دو گانه و ... از ساعت «هشت و بیست و دو دقیقه!» به کمک بر و بچه های ستاد تنظیم بازار و بهداشت بشتابند و نگذارند کار روی زمین بماند و در تنظیم بازار و نظارت بر کیفیت کالاهای عرضه شده مشارکت داشته باشند. حقیقتاً این تشریک مساعی و خدمت به همنوع و همکار قابل تقدیر و ستودنی است. اینجاست که شاخص ( TFP ) یا همان « ارتقای بهره وری کل عوامل» قابل تحقق است و استفاده بهینه از همه ظرفیت های موجود ، نیروی فیزیکی و انرژی صورت می گیرد و بی شک روح مخترع این شاخص از این همه توجه و بهره وری به وجد می آید! دست مریزاد... بهره وری عالی مستدام...
آنهایی که فکر می کنند حل مشکلات تهران امکان پذیر نیست و تهران به آخر خط خود رسیده است و از پیری تهران سخن می گویند و می خواهند پایتخت را به شهر خودشان منتقل کنند تا به آنها هم بگویند بچه تهران! زهی خیال باطل! چرا که معاون محترم معماری و شهرسازی شهرداری تهران اعلام کرده است: « طرح تفصیلی شهرداری ، راه حل برون رفت مشکلات پایتخت است!»( اطلاعات – 6 خرداد 91)
ما تا قبل از این همیشه فکر می کردیم این تفصیلی یک نوع صفت است که فقط در درس زبان انگلیسی کاربرد دارد و برتری شخصی را از چیزی یا شخص دیگری بیان می کند ولی بعد یادمان آمد آن صفت تفضیلی( comparative ) است و این طرح تفصیلی است و خود غلط بود آنچه می پنداشتیم. راستی وقتی با طرح تفصیلی کل مشکلات تهران قابل حل شده چرا کسی زودتر به این فکر نیفتاد. به هر حال جلوی ضرر را هر وقت بگیره منفعت است و به قولی از هر چه بگذری، سخن طرح خوشتر است!
یکی از دغدغه های مسئولین تهران گسترش بی رویه و قارچ گونه تهران بود که بی شک کنترل این کلان شهر در اندردشت را سخت می کرد که با اجرای طرح تفصیلی به سلامتی مشکلات تهران حل خواهد شد چرا که در این طرح برای هر پلاک و هر متر از تهران برنامه در نظر گرفته شده است. به گفته مهندس علیرضا جاوید این طرح نه تنها محدوده شهر را گسترش نداد بلکه از 750 کیلو متر مربع به 630 کیلو متر مربع کاهش داد! ما شنیده بودیم اورست هر سال 1 سانتی متر کوتاه تر می شود ، اما اینکه جاوید خان چطور یکهو هفتاد هشتاد کیلومتر مربع از تهران را کاهش داد الله و اعلم... البته کوچک کردن در تهران مد است. دلیل این مدعا ساخت واحد های بیست و پنج متری ، اعمال جراحی برای تخریب اضافه بنای بینی ( همان دماغ سابق) ، کوچک کردن شکم و قس علی هذا القیاس... می باشد ولی در مورد کوچک کردن تهران ما شخصاً نمی توانیم اظهار نظر کنیم چون اصلاً به ما مربوط نیست و از حوزه افاضات ما خارج است.
عمو سیفی هم که هر از گاهی نظرات سوفسطایی و هرمنوتیک ساطع می کند ، اینجا حسابی گیج شده و اعتقاد دارد این مقدار زمین را زمین خواران تناول کرده اند!
علی ایحال با عنایت به اینکه آب از سر تهرانی ها گذشته و به آلودگی هوا و زمین ، ریزگرد ها ، افزایش مختصر اجاره بها! ، شلوغی و ... عادت کرده اند و به قول شاعر « از سرگذشته را، به کلاه احتیاج نیست.» باز هم پیشنهاد می شود یک متر و یک قلم کاغذ برداشته و یکبار دیگر ابعاد خانه و کوچه شان را متر کنند ، نکند دو روز دیگر مدیون کسی شوند! از ما گفتن بود.