طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

طلاق مضاعف

ازدواج کاربراتوری و طلاق مضاعف !

هر چند تعطیلات نوروز و سه ماه تابستان باعث می شوند ما چند صباحی از شر اباطیل و لاطائلات عمو سیفی( سرایدار مفخم مدرسه) خلاص شویم و از شر مهمل بافی و پرشان گویی جناب مسطتاب شان در امان باشیم ولی با این وجود گاهی اوقات دلمان برای مشارالیه تنگ شده و جویای احوالش می شویم. چند روز که که به نیت احوالپرسی به مدرسه رفتیم دیدیم طبق معمول سیف الله در حال سخنرانی است و با مشاور مدرسه در حال گفتمان در خصوص معضل اجتماعی طلاق و حواشی آن است. هر چند ظاهراً مقرر شده از این پس مثل داستان فیش های حقوقی کسی در مورد آمار های طلاق حرفی به میان نیاورد و آمار طلاق هم مثل آمار معتادان متجاهر  و ایدزی های غیر متجاهر و برخی آمار های دیگر مخفی بماند، ولی این دردمندانه این تشت وقتی می افتد ...  بگذریم.

عمو سیفی علت طلاق های آسان امروزی  را تفاوت در نوع نگاه نسل جدید به مقوله ازدواج و طلاق می داند و معتقد است: جوانان امروزی ازدواج را یک اتفاق ساده و طلاق را یک اتفاق ساده تر تلقی می کنند. در واقع آنها ازدواج را در حد یافتن یک دوست و شریک اجتماعی در یک مهمانی یا کافی شاپ می دانند که بعد از صرف یک شام یا یک پیاله قهوه به طرف پیشنهاد ازدواج می دهند. قطعاً صدای پای طلاق را می توان قبل از چنین ازدواج های کاربراتوری و کم چرب شنید. ثمره این قبیل ازدواج ها هم چیزی طلاق توافقی و جشن طلاق و طلاق در دوران عقد نخواهد بود. این رویکرد و ازدواج هایی از این دست ذهنیت ازدواج آسان و طلاق آسان تر را در ذهن متبادر می سازد و فرد به همسر خود فقط به دید یک شریک اجتماعی ساده می نگرد که با ازدست دادن او می تواند به سادگی شریک دیگری پیدا کند. البته این ابتدای داستان است. چرا که این گونه ازدواج در کشور های غربی رواج دارد و با فرهنگ ما هم پوشانی ندارد. علی رغم فراگیر شدن و آسان شدن طلاق در کشور ما در سال های اخیر، باز هم افراد به دلیل بافت اجتماعی خاص و احساسات منحصر به فرد، دچار سرخوردگی و انزوا می شوند. بنابراین چاره را در ازدواج مجدد و فرار از داستان تنهایی می بینند که این نوع ازدواج هم مثل ازدواج قبلی دوام و قوام چندانی ندارد و طلاق بعدی را در پی دارد که این گونه طلاق ها، طلاق مضاعف دارند و این چرخه باطل ممکن است تا چند بار ادامه پیدا کند!  مثل همین علیرضا پسر خاک بر سر همسایه ما که تا کنون چند طلاق موفق در کارنامه داشته و خودم در همه طلاق هایش به عنوان شاهد طلاق حضور مستمر داشتم! امروز هم نوبت دفتر خانه دارد.

مشاور که نمی خواست در مقابل عمو سیفی کم بیاورد گفت: البته همه ازدواج ها و طلاق ها به این که شما می فرمائید نیستند و مسائل اجتماعی مختلف مثل بیکاری، اعتیاد، چشم و هم چشمی، عدم توجه به سطوح اجتماعی، برنامه های تخریبی ماهواره ها و شبکه های اجتماعی و .. در طلاق های امروزی نقش موثری دارند. سیف الله گفت: بله صد در صد. ولی وقتی قبح چیزی در جامعه می شکند هر عمل بیرونی دیگری در روند اجرای آن پدیده تاثیر بیشتری می گذارد و آمار ها نیز حاکی از همین مسئله هستند. البته در برخی خانواده ها داستان به طلاق ختم نمی شود و بعد از طلاق تازه سریال چند قسمتی شروع می شود. چرا که این نسل جدید نه راه و رسم اشنایی را بلد و نه شیوه خدا حافظی و همانطور که راه و رسم انتخاب کردن صحیح شریک زندگی و زیستن در کنارش را نمی دانسته اند و به همین خاطر  بعد از طلاق طوری کینه یکدیگر را به دل می گیرند که آدم در دلش به شتر و نوع کینه مخصوصش غبطه می خورد. علیه هم قشون کشی می کنند، بستگان شان را تحریک می کنند، برای یکدیگر خط و نشان می کشند، به املاک و اموال یکدیگر رحم نمی کنند، عکس های خوصی یکدیگر را منتشر می کنند، رازهای دوران زناشویی و کمبود های هم را لو می دهند، دوستان شان را وادار می کنند میان خودشان یا طرف مقابل یکی را برای ادامه ارتباط صمیمانه انتخاب کنند و وای به روزی که فرزندانی داشته باشند چون بچه ها بهترین اسباب بازی ها برای انتقام جویی والدین ناشایست از هم، پس از طلاق هستند.

بچه ها خیلی وقت ها در جریان طلاق قربانی می شوند، والدین گاهی گروکشی شان می کنند یا آزارشان می دهند تا طرف مقابل را آزرده کنند یا هر یک می کوشند تصویری ناخوش و حقیر از دیگری را در ذهن کودک شان نهادینه کنند و از یاد می برند که نیمی از هویت فرزندشان با پدر و نیمی با مادر تعریف می شود و آسیب زدن به تصویر ذهنی کودک از آنها، هویتش را مخدوش می کند و سلامت روانش را به خطر می اندازد.

در همین حال گوشی سیف الله زنگ خورد و گفت: اومدم. اومدم ده دقیه دیگه جلوی دفتر خونه هستم. پرسیدم : کیه . کیه؟! معلومه دیگه علیرضا خان. زن قبلیشو به خاطر جهیزنه چینی طلاق داد ولی این زنش به خاطر دماغ کوفته ای علیرضا می خواد ازش جدا شه! هوای سماورو داشته باشین تا من بیام...

بنر

باسمه تعالی

بنرها پدیدار کن نو به نو!

در عصر کنونی که عده ای به شوخی از آن به عنوان هزاره سوم یا دهکده کوچک جهانی و یا عصر انفجار اطلاعات یاد می کنند و هر روز چندین ایده و استارت آپ جدید ، اختراعات و ابداعات نوین به جهانیان عرضه می شوند در ولایت ما هر روز شاهد رشد و شکوفایی انواع و اقسام بنر ها در طرح ها و رنگ های مختلف هستیم. از بنر تبریک بابت کندن حصار و نرده و کسب رتبه در مسابقات چرتکه گرفته تا شاد باش به مناسبت کسب ادامه فعالیت یک موسسه مالی و ...! تا جایی که زمزمه تاسیس رشته بنر آرایی و طراحی بنر در دانشگاه آزاد هم به گوش می رسد و شاید بزودی ثبت نام بدون آزمون در هشتاد رشته به هشتاد و یک رشته و بیشتر هم برسد! البته برگزاری سمینار و همایش با رویکرد «بنرسیم» هم دور از ذهن نیست. به هر حال مقوله بنر در حال تبدیل شدن به یک رویکرد ملی و حتی فرا ملی است و جا دارد ابعاد و زوایای مختلف آن توسط کارشناسان و طراحان مورد بحث و تبادل نظر قرار گیرد و حسابی آچار کشی شود. هر چند پدیده بنریسم در ولایت ما چندان نوظهور نیست و سالهاست بنرهای رنگارنگ با موضوعات و مضامین مختلف از چهار گوشه شهر آویزان می شوند و اگر کسی از دیار ما عبور کند « بنر ها ز دیدار او بگذرد» ولی در مراسم رو نمایی از آخرین ورژن از بنر های درون شهری شاهد بنر منحصر به فردی بودیم که شرح اقدامات و فعالیت های انجام شده یک اداره از سوی شهروندان بر روی بنر درج شده بود و به شهروندان بابت این اقدامات تبریک گفته شده بود و در انتهای بنر هم قید شده بود جمعی از شهروندان! ما بالاخره داستان را کامل متوجه نشدیم که اگر این اقدامات در راستای وظایف محوله به کارمندان این نهاد است و بابت آن حقوق و مزایای غیر نجومی دریافت می کنند، دیگر چه نیازی به تبریک و شاد باش و نصب بنر! اگر هم اتفاق غیر منتظره ای افتاده و اقدام برجسته و خاصی در این نهاد صورت گرفته شهروندان علی الاصول باید به رئیس و کارکنان آن نهاد تبریک بگویند نه به خودشان!

در ضمن یک سوال هم چند وقتی است ذهن حقیر را درگیر کرده که این اهالی یا شهروندان که گاهی اوقات در انتهای بنر ها از آنها به عنوان اهالی محترم(!) نیز یاد می شود و در مناسبت ها و موضوعات گوناگون به افراد مختلف تبریک و شاد باش عرض می نمایند، چه کسانی هستند و چرا این شهروندان از جوانان و نوجوانان شهر که در مسابقات مختلف ورزشی، علمی و فرهنگی مقام کسب می کنند، تجلیل نمی کنند و محتویات و مندرجات بنر های آنها فقط سمت و سوی دولتی دارند!؟ 

کادوی جشن تولد برجام!

 

کادوی جشن تولد برجام!

خدا رو صد هزار بار شکر ... خدایا کرور کرور شکر ... بالاخره ما نمردیم و یک سالگی برجام را هم دیدیم.  از الان به بعد باید منتظر تاتی تاتی و قان و قون کردن برجام باشیم. هرچند اثرات برجام هم مثل کاهش تورم و موضوع برکناری مدیران مفت خور و چند صد میلیونی چندان قابل لمس نیست ولی همین که یک عده لوس بازی در نیاوردند و در سالگرد یک سالگی برجام، به خیابان ها نریختند و کیک چند طبقه و شمع تدارک ندیدند جای شکرش باقی است!  راستش را بخواهید امروز قصد داریم نگاه اقتصادی متفاوتی به برجام داشته باشیم  و در سالروز برجام - سوای لوس بازی های رایج - به شما یک کادوی اقتصادی هدیه بدهیم. باور کنید یک عده در این مملکت افاضات ما را به مثابه رانت اطلاعاتی تلقی می کنند و با رهنمود های درخشان ما بار خودشان را بسته اند و برای خودشان کسی شده اند! هر چند عضو ارشد تیم هسته ای فرمودند نگاه اقتصادی به برجام نداشته باشید ولی شما زیاد جدی نگیرید. فلذا در راستای ارائه پیشنهادات مدبرانه و تراریخته ای که افاضه می کنیم، به عزیزانی که دست شان به دهان شان میرسد و مثل ما منتظر شب عزای دولت و واریز یارانه 45 هزار تومانی نیستند توصیه می کنیم تا درِ برجام باز است از برکات آن استفاده کنند و یکی دو دستگاه هواپیما خریداری کنند و یک گوشه ای بگذارند برای روز مبادا... باور بفرمائید الان سود در آسمان است و دور دور هواپیما و خرید هواپیما و پرواز است. اصلاٌ هم نگران ادا و اصول های کنگره و شل کن سفت کن ایرباس و بوئینگ نباشید. اولاٌ اوباما خودش گفته مثل شیر مراقب روح برجام است تا اگر کسی قانونی بر ضد برجام تصویب کرد یک تنه گازش بگیرد و آن قانون را وتو کند! در ثانی خرید هواپیما  مثل ماشین نیست که انحصاری باشد و حتماً از ساپیا و ایران خودرو بخرید. ایرباس و بوئینگ نشد از میتسو بیشی، میتوبیشی پا نداد و از عمو سام ترسید از امبرائر برزیل خرید می کنیم یا از شرکت بمباردیر کانادا و ....

الان هم مسئولان خودمان وقتی دیدند دم ایرباس به بوئینگ وصل است و دم بوئینگ به کنگره و ... بی خیال خانه کدخدا شدند و در حال مذاکره با ژاپن هستند.

پایگاه خبری نیکی ژاپن در گزارشی از مذاکرات شرکت هواپیماسازی میتسوبیشی برای فروش هواپیمای مسافربری به ایران خبر دادند. بر اساس این گزارش، واحد صنایع سنگین میتسوبیشی، سپتامبر گذشته، 4 ماه پیش از برداشته شدن تحریم‌ها، مطالعه در مورد بازار ایران را آغاز کرد. شرکت میتسوبیشی و شرکت‌های هواپیمایی ایران در حاشیه نمایشگاه هوانوردی فانبورگ در حومه لندن که از روز دوشنبه آغاز شده است، در مورد سفارش‌های خرید هواپیما در حال مذاکره هستند. ایران‌ایر در حال بررسی خرید 80 فروند جت‌های منطقه‌ای 70 صندلی‌ای میتسوبیشی است تا از آنها برای مسیرهای داخلی استفاده کند. ( به نقل از جراید)

ملاحظه فرمودید که ما پر بیراه و بی حساب و کتاب نگفتیم. فقط دوستان هنگام ثبت سفارش مراقب وجهه جهانی ما هم باشند و از گذاشتن کامنت های نافرم برای شرکت های هواپیما سازی خود داری کنند. مستحضر هستید چند وقت یکی از هموطنان برای ناسا کامنت گذاشته بود:« :« داداش یه فضاپیمای دست دوم تمیز، بی رنگ، مدل 88- 89   سراغ نداری؟!» شما هم خواهشاً قید هواپیمای دست دوم را بزنید و کلاس جهانی ما را حفظ کنید. دم همه شما گرم... سفر بی خطر...

 

بر تو نویسند زبان بسته‌دار!

باسمه تعالی

بر تو نویسند زبان بسته‌دار!

راستش را بخواهید ما یک رفیقی داریم که طول قامت ایشان با احتساب پاشنه کفش و موهای سرش سر جمع به یک متر و 50 سانت هم نمی رسد. وزن این شازده هم با ظرف و استخوان با دو کیلو ارفاق به زور به 50 کیلوگرم می رسد اما اگر هر روز پاچه چند نفر را نگیرد و دست به یقه نشود روزش شب نمی شود! یعنی شانس آوردیم که این بابا هیکلی ندارد و کتک خورش هم ملس است وگرنه در شبانه روز با نصف جماعت شهر از همسایه طبقه بالا و پائین آپارتمان، کسبه محل، عزیزان راننده تاکسی گرفته تا پارک بان، پلیس راهنمایی و رانندگی، همکاران اداری و ... هم مشت و لگد می شد. البته این خصلت پرخاشگری و تند خویی مختص این رفیق گردن شکسته ما نیست و اسم این بنده خدا بد در رفته است. متاسفانه بیشتر مردم در سال های اخیر به نوعی کم صبری و عدم خویشتنداری دچار شده اند که به هیچ عنوان قادر به تصمیم گیری منطقی و عقلانی نیستند در مواقع بحرانی - حتی شرایط عادی نیستند. افزایش آمار درگیری ها و نزاع های فیزیکی نیز حاکی از همین  موضوع است. البته داستان تنها به دعواهای فیزیکی و کلامی در سطح خیابان های شهر محدود نمی شود و گستره این بی اخلاقی در فضاهای مجازی ( حتی در بین افراد به اصطلاح تحصیلکرده و صاحب نام و نشان) به مراتب بیشتر و وسیع تر از کوچه و بازار و کوی و برزن است. بعد از فراگیر شدن استفاده از فن آوری های نوین و امکان ورود به فضای مجازی توسط همه اقشار جامعه، موجی از بی بند باری کلامی و هجمه گفتاری در سطح جامعه راه افتاد که در حال در نوردیدن پرده ها و سد های عفاف و حیای کلامی می باشد. در واقع اگر افراد تا دیروز به سبب برخی ملاحظات جنسیتی، سنی، قومیتی و ... در مواجهه با افراد حرمت ها را حفظ می کردند و پرده دری نمی کردند، امروزه با پر رنگ تر شدن نقش فضای مجازی در زندگی افراد رعایت آداب ادب رنگ باخت و ظاهراً دیگر « ادب آداب ندارد» و افراد در مناقشات و حتی بحث های شغلی، اعتقادی ، هنری و ... به هیچ عنوان از دایره ادب و نزاکت خارج شده و در پرده دری، گوی را از یکدیگر می ربایند. دردمندانه بعد از گسترش فضای مجازی تعداد این دعواهای مجازی و بگومگو های گاهاً فاقد محتوی و ارزش به شدت افزایش پیدا کرده است. در حقیقت اینچنین به نظر می رسد افرادی که تا دیروز توان یا قدرت انجام دعوای فیزیکی و در سطح رسانه هم قلم قابل اعتنایی نداشته و ندارند، موقعیت مناسبی برای عرض اندام پیدا کرده اند و سعی می کنند با یافتن سوژه های آبکی، بزرگنمایی آنها و توجه به فرع و حاشیه، اصل داستان را زیر سوال ببرند و دعوای قومیتی، مذهبی، شغلی و ... راه بیندازند. صدا و سیما را در مقابل قوم لر و ترک قرار دهند و پزشکان را در مقابل پرستاران و یا هنرمندان ، فرهنگیان را با سایر کارمندان مقایسه کنند و سه ماه تعطیلی آنان را دستاویزی برای جنجال، یک روز بحث عرب و عجم را علم کنند و روز دیگر دعوای رسانه ای دو ورزشکار یا هنر پیشه را ناخن بزنند و قس علی هذا...

در این وادی نیز افرادی که به هیچ عنوان صلاحیت، مطالعه و آشنایی با مبحث مورد مناقشه ندارند وارد گود شده و با اظهار نظرات پوچ و فاقد ارزش محتوایی آتش این منازعات را باد زده و باعث به بیراه رفتن بحث و خلط مطلب شده و ماحصل این دعواهای کودکانه، بی اخلاقی و ولنگاری فرهنگی خواهد بود بی آنکه نتیجه ای عاید گروهی شود. شاید اگر وقت می کردیم و به جای پناه بردن به پست ها و مطالب بی شماری که در فضای مجازی پراکنده می شود چهار صفحه کتاب سودمند می خواندیم و لابلای این کتابها به این بیت نظامی می رسیدیم که : بد مشنو وقت گران گوشی است / زشت مگو نوبت خاموشی است      چند نویسی قلم آهسته‌دار/ بر تو نویسند زبان بسته‌دار   امروز در هر مناقشه فرهنگی یا سیاسی و یا شغلی نظر نمی دادیم و دخالت نمی کردیم. البته شاید...

 

گاز سوز کردن هواپیما!

باسمه تعالی

گاز سوز کردن هواپیما!

حقیقت امر این است که ما خودمان مطالبی را که برای جراید می فرستیم دسته بندی و جناج بندی نمی کنیم. بلکه آنها را به صورت درهم و فله ای برای نشریه می فرستیم و دوستان در  واحد تحریریه علی رغم میل باطنی حقیر به نوشته های ما انگ طنز چسبانده و در این ستون به عنوان مطالب طنز به ملت شریف و همیشه در صحنه ارائه می کنند. غافل از اینکه برخی از مطالب و پیشنهادات ما در حد تئوری ها و نظریات اقتصادی جان مینارد کینز و سایر اساتید بزرگ اقتصادی دنیا قابل تعمیم در بسیاری از امورات رایج مملکت است و چه بسا می توانند مانع از هدر رفت میلیارد ها دلار سرمایه مملکت در سال شوند و یک شوک اساسی به اقتصاد منطقه و حتی خاور میانه وارد کنند. اما چه کنیم که دست ما کوتاه و چیپس خرما بر نخیل و هیچکس برای پیشنهادات ما گشنیز هم خرد نمی کند چه رسد به تره! یعنی اگر ما پیشنهاد می دادیم به منظور حل معضل پرداخت هزینه سوخت ایرلاین ها و شرکت فراورده های سوختی هر هواپیما دارای یک عابر بانک باشد، می شد طنز و در همین ستون خار های پیشنهاد ما به سخره گرفته می شد حالا که این طرح از سوی شرکت پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی مطرح شده است شده عین صلاح و تدبیر و بیگ لایگ و قس علی ...!

حتماً در جریان هستید که بدهی ایرلاین‌ها به شرکت ملی پخش بابت سوخت مصرفی به نزدیک هزار میلیارد تومان رسیده و در مواقعی منجر به قطع سوخت‌رسانی به ایرلاین‌ها شده است. سال گذشته بود که وزارت نفت دستور قطع سوخت‌رسانی را صادر کرد و پروازهای داخلی و خارجی با تأخیر‌های چند ساعته مواجه شدند. در نهایت مقرر شد شرکت‌های هواپیمایی پول سوخت خود را مانند اتومبیل‌ها پرداخت کنند و به آینده موکول نکنند. با توجه به کمبود نقدینگی ایرلاین‌ها برای پرداخت پول سوخت بسیاری از شرکت‌های هواپیمایی در پرداخت پول ناگزیر به ارتباط و توافقنامه‌ها شدند اما بازهم مشکل را برطرف نکرد و نهایت کار به اولتیماتوم‌ها رسید.به تازگی هم شرکت پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی بدون مشورت با ایرلاین‌ها مهلت زمانی برای کارتی کردن بهای سوخت هواپیما هنگام سوخت‌گیری و پرداخت لحظه‌ای تعیین کرده است.( روزنامه جوان)

هر چند با این رویه و حرمت نگه نداشتن افاضات ما در سطح کلان علی الاصول حقیر باید عطای نوشتن را در این ستون را به لقای آن می بخشیدیم اما چه کنیم که وظیفه شناسی مانع از نیکی کردن و در دجله انداختن نمی شود و کما فی السابق به ارائه رهنمود های مدبرانه ادامه می دهیم. یکی از معضلات و گرفتاری های صنعت هواپیمایی مشکل سوخت و آلودگی هوا است. ما قصد داریم با حلمه توامان به این دو گرفتاری هر دو را با هم حل و فصل کنیم. به منظور جلوگیری از هدر رفت انرژی و کمک به داشتن هوای پاک و سالم  پیشنهاد می شود تعدادی از هواپیما های کشور را گاز سوز کنیم . خرجش چهار تا مخزن است که در قسمت بار جا ساز می کنیم و از مسافران می خواهیم بار بیشتری با خود به داخل هواپیما ببرند و زیر پایشان بگذارند. در صورتی که طرح خوب جواب دادیم به میتسوبیشی، بمابرد ایر، بوئینگ، ایرباس و سایر شرکت های هواپیما سازی هم سفارش می کنیم هواپیما های ما را پایه گاز سوز طراحی کنند. با این رویکرد هم مشکل هزینه سوخت حل می شود؛ هم آلودگی هوا و هم ممکن  است در قیمت بلیط ها تغییری حاصل شود. فقط دوستان خلبان عنایت داشته باشند موقع استارت، تیک آف و لندینگ سیستم روی بنزین باشد و در زمان سوئیچ کردن از گاز به بنزین و بالعکس حتماً پایشان را روی کلاچ نگه دارند تا هواپیما لرزش اضافی پیدا نکند! در ضمن کمک خلبانان محترم به خاطر داشته بانشد که موتور گاز سوز از موتور بنزینی داغ تر است. بنابراین موقع تعویض آب رادیات هواپیما بیشتر مراقب باشند! سفر بی خطر...

 

 



2

باسمه تعالی

گاز سوز کردن هواپیما ها!

حقیقت امر این است که برخی از مطالب و پیشنهادات ما در حد تئوری ها و نظریات اقتصادی جان مینارد کینز و سایر اساتید بزرگ اقتصادی دنیا قابل تعمیم در بسیاری از امورات رایج مملکت است و چه بسا می توانند مانع از هدر رفت میلیارد ها دلار سرمایه مملکت در سال شوند و یک شوک اساسی به اقتصاد منطقه و حتی خاور میانه وارد کنند. اما چه کنیم که دست ما کوتاه و چیپس خرما بر نخیل و هیچکس برای پیشنهادات ما گشنیز هم خرد نمی کند چه رسد به تره! یعنی اگر ما پیشنهاد می دادیم به منظور حل معضل پرداخت هزینه سوخت ایرلاین ها و شرکت فراورده های سوختی هر هواپیما دارای یک عابر بانک باشد، می شد طنز و در همین ستون خار های پیشنهاد ما به سخره گرفته می شد حالا که این طرح از سوی شرکت پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی مطرح شده است شده عین صلاح و تدبیر و بیگ لایک و قس علی ...!

حتماً در جریان هستید که بدهی ایرلاین‌ها به شرکت ملی پخش بابت سوخت مصرفی به نزدیک هزار میلیارد تومان رسیده و در مواقعی منجر به قطع سوخت‌رسانی به ایرلاین‌ها شده است. در نهایت مقرر شد شرکت‌های هواپیمایی پول سوخت خود را مانند اتومبیل‌ها پرداخت کنند و به آینده موکول نکنند. با توجه به کمبود نقدینگی ایرلاین‌ها این مشکل پا برجا ماند و نهایت کار به اولتیماتوم‌ رسید.به تازگی هم شرکت پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی بدون مشورت با ایرلاین‌ها مهلت زمانی برای کارتی کردن بهای سوخت هواپیما هنگام سوخت‌گیری و پرداخت لحظه‌ای تعیین کرده است.( روزنامه جوان)

هر چند دوستان خودشان در بریدن و دوختن و ... استاد هستند ولی چه کنیم که حقیر سراپا تقصیر اقناع ذهن جستجو گر مخاطبان را وظیفه خود می داند و کما فی السابق به ارائه رهنمود های کاربردی ادامه می دهیم. فلذا در راستای ارائه نظرات سوفسطایی و مدبرانه خودمان ، پیشنهاد می کنیم به منظور کاهش هزینه ها در ایرلاین ها و کمک به داشتن هوای پاک و سالم،  هواپیما های کشور را گاز سوز کنیم . خرجش چهار تا مخزن است که در قسمت بار جا ساز می کنیم و از مسافران می خواهیم چمدان های خود را به داخل هواپیما ببرند و زیر پایشان بگذارند. در صورتی که طرح خوب جواب دادیم به میتسوبیشی، بمابرد ایر، بوئینگ، ایرباس و سایر شرکت های هواپیما سازی هم سفارش می کنیم هواپیما های ما را «پایه گاز سوز» طراحی کنند. با این رویکرد هم مشکل هزینه سوخت حل می شود؛ هم آلودگی هوا و هم ممکن  است در قیمت بلیط ها تغییری حاصل شود. فقط دوستان خلبان عنایت داشته باشند موقع استارت، تیک آف و لندینگ سیستم روی بنزین باشد و در زمان سوئیچ کردن از گاز به بنزین و بالعکس حتماً پایشان را روی کلاچ نگه دارند تا هواپیما لرزش اضافی پیدا نکند! در ضمن کمک خلبانان محترم به خاطر داشته بانشد که موتور گاز سوز از موتور بنزینی داغ تر است. بنابراین موقع تعویض آب رادیات هواپیما بیشتر مراقب باشند! سفر بی خطر...

 

 

 

 


امنیت اجتماعی و فرهنگی حلقه مفقوده سفر های درون شهری

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فیش پاک

مگر بازیابم من آن فیش پاک!

گاهی اوقات از ما کارهایی سر می زند که که انگار بوی بهبود ز اوضاع جهان را قبول نداریم و فقط به آمار جیب و رنگ سفره خودمان و همسایگان نگاه می کنیم و این موضوع چندان خوشایند و زیبنده ما نیست! با این وجود امروز اگر اجازه بدهید از همین دور برگردان اولی گلوله کنیم و از اتوبان برجام برگردیم مسیر قبلی و بنزین بدون سرب لیتری هزار تومان را بیشتر از این هدر ندهیم. باور کنید این چند وقت از بس در خصوص فیش های کثیف نوشتیم و فیش فیش کردیم لارنژیت گرفتیم و حنجره مان زخم شد. حالا باید تا شب عزای دولت صبر کنیم و اگر یارانه مان مثل یارانه آن پنجاه نماینده قطع نشد، یک مبلغی هم روی یارانه بگذاریم تا بتوانیم یک اسپری ونتی لکس یا فلو هال وارادتی بخریم تا بتوانیم خاکی بر سر حنجره زخمی مان بریزیم! تا ما باشیم که اینقدر فیش فیش نکنیم!

راستش را بخواهید داستان فیش های سیاه، نجومی، هنگفت و یا هر اسم با مسمای دیگری که روی آن بگذارید برای ما تمام شده است و ما دیگر حال و حوصله دنباله گیری آن را نداریم و تا زمانی که فیش ها پاک نشوند ما بی خیال فیش ها می شویم. اصلاً بگذاریم از قِبَل این فیش ها چهار نفر دیگر نان بخورند. کاریکاتور طراحی کنند، گزارش بنویسند، تیتر بزنند، ما که هر چه طنز نوشتیم کسی نخندید! در ضمن نجومی ها ده پانزده نفر بودند که تمام شدند. وجوه اضافی را هم به خزانه بیت المال برگرداندند و عاقبت‌بخیر شدند. الان هم حتماً عضو هیات مدیره چند شرکت دیگر شده اند یا شرکت کاغذی در مناطق آزاد تاسیس کرده اند و بدون خواندن طنزنوشته های ما در حال خندیدن به ریش جو گندمی و خرمایی من و امثال من هستند که دو ماه تمام آب به آسیاب سناریوی اطاق فکر تخریب دولت تدبیر و امید ریختیم و خودمان را سبک کردیم! از ما بعید بود!  فلذا امروز قصد داریم کما فی السابق به موضوعات پربسامد و روتین قبلی برگردیم. موضوعاتی نظیر فضای پسا برجامی و پسا پسا برجامی، یارانه و حذف 24 میلیون یارانه بگیر، تورم یک رقمی، آلودگی هوا و ریز گرد ها، تحویل میوه قاچاق درب منزل، وضعیت لباس ورزشکاران المپیکی که آدم را یاد پاکن جوهری می اندازد،  هدایت تحصیلی اجباری، صنعت مفخم خودرو سازی، شورای رقابت و سازمان حمایت از مصرف کننده، داستان ریجیستری گوشی های همراه، رفت و برگشت طارمی که حتی از حذف روسیه از المپیک برای عده ای مهمتر است، بازدید وزیر ورزش از کار گذاشتن صندلی برای ورزشگاه، گرانی شکر و پرواز قیمت مرغ، مظلومیت بانکها از دید جناب جهانگیری، مبارزه با فساد که خودش فساد می آورد، زایمان کف زمین و ...

راستی صحبت از زایمان کف زمین شد یاد نکته ای افتادم. فکر اگر با همین فرمان پیش برویم دو روز دیگر حضرات اعلام کنند ملت قبل از ظهور ما در غار زندگی می کردند و با نیزه بوفالو شکار می کردند و به جای لیوان با دست آب می خوردند! اما حقیقت امر این است که گاهی اوقات خواندن کتاب های بزرگان نظیر سعدی می توانند در باب رفتار های اجتماعی و سخن گفتن یاریگر ما باشند چرا که سعدی لابلای کتاب گلستانش در باب چهارم فرموده است دو چیز طیره عقل است دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی!

پارک بازی

 

باسمه تعالی

بازی با مشاغل در پارک های شغلی!

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان بعد از فراگیر شدن زمینه تحصیل برای جوانان ایرانی و باز شدن انواع و اقسام دانشگاه در طرح ها و رنگ های مختلف و امکان رسیدن به قله های رفیع علمی و درنوردیدن مقاطع فوق لیسانس و دکتری و فوق دکتری و ...  یک سری مشاغل بی خواهان مانده اند و ملت رغبت نمی کنند مثلاً با مدرک دکتری کشاورزی و کارگری کنند یا خدای ناکرده غربیلک دستشان بگیرند و در جاده های مملکت رانندگی کنند و .... بنابراین دولت های گذشته و فعلی در صدد بر آمدند تا این مشکل را به گونه ای حل کنند. دولت های قبلی که مهلت خدمتگزاری شان تمام شده و از قدیم هم گفته اند پشت سر دولت قبلی نباید حرف زد ولی دولت فعلی با پناه به برکات و ثمرات برجام  تخت گاز در حال حل معضلات و پر نمودن چاله چوله های مملکت با مالچ تدبیر و امید است . ولی بندگان خدا هر چه زور می زنند چیزی از مواهب اقدامات شان نمود پیدا نمی کند. حالا اینکه ما قدرت درک برخی مواهب را نداریم یا مواهب قدرت نمودشان نم کشیده است؛ مشخص نیست و الله اعلم ... در راستای یکی از مواهب نوین دولت فخیمه علی ربیعی وزیر محترم تعاون، کار و رفاه اجتماعی به همه بشارت داده که از حالا به بعد از همین مقطع دبستان برای بچه‌ها کلاس می‌گذاریم تا مهارت‌آموزی کنند و فنی شوند! البته دوستان در وزرات کار تنها نیستند و امسال آموزش و پرورش هم به زور در حال گسیل دانش آموزان به رشته کار و دانش است. یعنی اصلاً چه کسی گفته سواد بیش از حد خوب است. چرا که آدم باسواد و دارای مدارج تحصیلی سطح بالا علی الاصول به دنبال مشاغلی می گردد که سطح شان بالاتر از مشاغلی مثل کارگر ساختمانی است. ولی اگر کودکان از همان اوان کودکی با مشاغل فنی و ساختمانی آشنا شوند در آینده با عشق کارگری می کنند و اگر کسی از آنها بپرسد در آینده می خواهید چکار شوید دیگر خلبان و دکتر و مهندس در زبان شان نمی چرخد! اصلاً چرا شما که ماهی 800 هزارتومان حقوق می‌گیرید و در خانه اجاره ای ساکن هستی و به قول وزیر محترم بد مسکن هستی توقع دارید فرزند تان متخصص مغز و اعصاب و یا مهندس صنایع بشود؟ اینجوری شما می‌توانید به جای اینکه فرزندانتان را به کلاس زبان و کامپیوتر و صد تا کلاس تقویتی و کنکور و .... بفرستید، آنها را به کلاس فنی و حرفه‌ای بفرستید تا روند آشنایی با مشاغل یدی، تسریع شده و گام مثبتی در جهت ایجاد اشتغال برداریم. یعنی در دنیا مشاغل را از کودکی نهادینه می کنند و ما هم همین کار را کنیم. به این می‌گویند کسب صلاحیت حرفه‌ای توسط آموزش غیر رسمی که وزارت کار متولی آن است. وی همچنین راه‌اندازی مراکز و پارک‌های آشنایی با شغل از کودکی را از دیگر برنامه‌های وزارتخانه تعاون ، کار و رفاه اجتماعی دانست و خاطر نشان کرد: در واقع تلاش می‌کنیم با راه‌اندازی این پارک‌ها و بازی‌های شغلی، بچه‌ها بتوانند از همان دوران کودکی با مشاغل مختلف آشنا شوند. این تجربه‌ای است که در برخی کشورهای توسعه یافته بسیار موفق بوده است.

وی در پایان گفت: متاسفانه بخشی از فرهنگ کار در ایران ناشی از انتظار بالای فارغ التحصیلان و فرار از برخی نام های شغلی است مثلا بسیاری از افرادی که کارگر ساختمان هستند تکنسین ساختمان محسوب می شوند (مثل همان 2 میلیون و 600 هزار تکنسین ساختمان  خارجی که در ایران کار می‌کنند و به ما گفته اند اسم کشور شان را نبریم!) اما برچسب‌هایی که ما به شغل‌ها می‌زنیم در فرار از شغل افراد موثر است. به نظر من این فرهنگ سازی باید صورت بگیرد و عناوینی که برخی شغل‌ها می‌گیرند از جذابیت لازم برخوردار باشد.

ملاحظه فرمودید . با این روش های تدبیری کودکان ما از کودکی فرا‌می‌گیرند گل شبدر چیزی از لاله قرمز کم ندارد و کارگران ساختمانی همان تکنسین‌ها و مهندسان ساختمان هستند. اصلاً چرا تکنیسین ؛ یاد می گیرند دکتر ساختمان هستند، فقط حقوق آنها کم است و قرارداد هایشان نیز موقتی و کم چرب است. کلاه ایمنی هم به تعداد همه موجود نیست و هر کس صبح زودتر بیاد کلاه به او می رسد!