از قدیم و ندیم گفته اند : کار امروز را به فردا میفکن. چه عجله ایه. بنداز برای هفته بعد یا ماه بعد . مگر نشنیده اید عجله کار شیطان است. آزمایش خون که نیست یک روزه آماده شود ، 300 تن گوشت است. کدام گوشت ؟ شما مثل اینکه اصلاً با جراید حال نمی کنید و زبانم لال فقط شبکه های آن ور جوب را ملاحظه می کنید. نظر علی حاجی پاشا ، مدیر کل تعزیرات حکومتی اعلام کرده است: « یک محموله 300 تنی گوشت در هفته های اخیر توقیف شد که تا کنون 15 تن گوشت از این محموله معدوم شده است. در خصوص مابقی گوشت ها نیز منتظر جواب آزمایشگاه هستیم! اگر قابلیت مصرف انسانی داشته باشد ، در شبکه توزیع می شود ؛ اگر مشمول تخلف احتکار باشد ، در تعزیرات بررسی خواهد شد و اگر فاسد باشد ، پرونده در دادگاه رسیدگی خواهد شد.» ( اطلاعات – 26 فروردین 91)
اما از آنجا که عده ای مغرض که هنوز به آلودگی هوا خو نگرفته اند ، قصد تعمیم آلودگی به گوشت های وادراتی را دارند و درمجامع عمومی و خصوصی ، داخل مترو یا اتوبوس ، حتی حمام و آرایشگاه ، از گوشت های آلوده سخن به زبان می آوردند و ذهنیت مردم را نسبت به گوشت های وارداتی مسموم می کنند به نحوی که با این برچسب های سم زدایی هم کاری از پیش نمی رود! غافل از اینکه سیستم نظارت بر گوشت های وارداتی به قدری پیچیده و مخوف است که هیچ گوشت آلوده ای « ز هر گوشت از مرغ و از چارپای» جرات ورود به این شبکه را ندارد و اگر کسی هم لابلای این 300 تن گوشت وارداتی ، 15 تن گوشت ناجور جاساز کرده باشد در آزمایشگاه شناسایی و بدون تعارف معدوم می شود.
و اما تکلیف گوشت های فاسد... شما فکر می کنید که با گوشت های فاسد هم مثل پرتقال وارداتی با مهربانی برخورد می شود و همچنان که پرتقال های وارداتی درِ پیت را به گاوداری بردند ، گوشت های ناجور را هم به باغ وحش می برند تا جک و جانور هایی که از سیبری آورده اند را سیر کنند! نه خیر برادر من ... خود غلط بود آنچه می پنداشتید ... این طور نیست. چرا که اولاً این حیوانات وارداتی همین طوری از درد لاعلاج مشمشه در حال تلفات دادن هستند.
در ثانی درست است که این حیوانات از اسب افتاده اند ، از اصل که نیفتاده اند تا جایی که یک شیر مُشمَش! ( شیر مبتلا به بیماری مشمشه) پیام داده: اگر از درد بیگوشتی بمیرم/ کلاغ از روی قبرستان نگیرم! حالا شما چطور انتظار دارید سلطان جنگل ، با آن یال و کوپال و ید و بیضاء گوشت آلوده بخورد؟ واقعاً که! حقّاک!؟
ساخت سریال و مخلّفات آن در ایران داستان با مزه ای دارد . ابتدا یک تهیه کننده با چند نفر از دوستان و هم دوره ای های قدیم خود در یک کافی شاپ نقلی و دنج قرار می گذارد و نظرشان را درباره ساخت سریال جویا می شود. دوستان هم که نمی خواهند از این خوان گسترده بی بهره بمانند ، دلشان نمی آید جواب نه به تهیه کننده معروف بدهند و با وجود مشغله کاری زیاد ، اجابت کرده و ساخت سریال از غروب همان روز کلید می خورد! ( چون این دوستان و آشنایان همگی خاک خورشان ملس است و سالها خاک صحنه خورده اند ، نیازی به کارشناسی ، مشاوره ، مطالعات اولیه ، نظر سنجی ، روم به دیوار احترام به خواست مخاطب و ... مطرح نیست و روی آنتن رفتن سریال در موعد مقرر مهمتر از هر چیزی است.) بعد از اینکه چند قسمت از اکران سریال در رسانه مِیلی! گذشت ، شبکه های مختلف به تعریف و تمجید از داستان ، محتوی ، بازیگری ، خلاقیت ، شهامت ، زاویه دید جدید و ... سریال مورد نظر می پردازند و این آیتم با چاشنی مصاحبه با مردم رضایتمند در گزارش های خبری تکمیل می شود. پس از اتمام سریال مراحل ساخت و تولید و به اصطلاح پشت صحنه آن آماده پخش می شود و مردم از نزدیک با جلوه های ویژه ، بدلکاری ها و خلاصه مرارت هایی که هنر پیشگان در یادگیری زبان ها و لهجه های مختلف متحمل شده اند و حتی آسیب های ناشی از شدت گرما و سرمای هوا در سکانس های مختلف آشنا می شوند. چند وقت بعد که ملت در حال فراموش کردن سریال مورد نظر هستند دوباره طی مراسمی با حضور مدیران و معاونین شبکه و کلی افراد دیگر که بنده آنها را نمی شناسم ، از برترین های سریال های پخش شده در بخش های مختلف هنری تجلیل به عمل می آید و یک لوح تقدیر و یک پاکت به آنها اهدا می شود. این مراسم نیز از طریق رسانه پخش می شود ولی ما هیچگاه نفهمیدم که چرا در این مراسم هیچ وقت با هنرپیشگان زن مصاحبه نمی شود و چهره آن ها از دور نشان می دهند!؟ چند وقت بعد دوباره همان کافی شاپ دنج و خلوت ، همان تهیه کننده ، همان دوستان ، طرح ساخت سریال جدید و ادامه ماجرا ...
برگرفته از کتاب از ماچین تا ایران در 80 روز
نوشته : پطروس ماچینیان
دوستانی که اهل مطالعه و قلم هستند می دانند که اکثر ایرانی ها برای خودشان یک پا دکتر ، مهندس ، ادیب ، کارشناس و ... هستند و شما کمتر کسی را پیدا می کنید که از علوم ماوراء الطبیعه بی بهره باشد و جالب اینکه قاطبه مردم برای اکتساب این علوم هم نیازی به رفتن به دانشگاه یا روم به دیوار مطالعه و تحقیق نمی بینند و بلانسبت شما مادر زاد خبره به دنیا می آیند و نیازی به توضیح و تفسیر نیست ، اما گاهی اوقات مجبور به نوشتن پیش در آمد می شویم که هیچ ربطی به حقوق و در آمد ماهیانه ما ندارد!
در دوران دبیرستان ما افتخار آشنایی با یک فعل به نام «ماضی محقق الوقوع » را داشتیم. خاصیت این فعل به گونه ای است که به لحاظ قریب الوقوع بودن عملیاتی شدن آن ، گوینده علی رغم اجرا نشدن آن ، خبر از اجرای آن را می دهد. ما در آن سالها خیلی تلاش کردیم مصداق و کاربردی برای این فعل پیدا کنیم ، ولی میسر نشد. تا اینکه استفاده از این فعل در سال های اخیر رایج شد و خیال ما از بابت انقراض نسل این فعل در حال نابودی تا حدود زیادی راحت شد تا جایی که زاد و ولد و تکثیر بیش از حد این فعل نگرانی هایی را نیز برای مسئولین محیط زیست رقم زده است!
یکی از مصادیق بارز ( مقصودمان لاستیک نیست) کاربرد این فعل نادر و کمیاب در خصوص تعرفه خدمات پرستاری است. خدمات پرستاری یک چیزی است که خدا وکیلی ما هم نمی دانیم که چیست وگرنه حتماً شما را مطلع می کردیم ولی این چیز آن قدر خوب و پر ملات است که در برخی کشور های اروپایی پزشکان عمومی کار پرستاری را به کار طبابت ترجیح می دهند ، چرا که با اجرای این طرح به کلیه خدمات پرستاری یک تعرفه جداگانه تعلق می گیرد و بابت هر فعل دستمزد جداگانه ای به پرستار پرداخت می شود. این ماجرا در سال 1384 کلید خورد ( هنوز هم این کلید از گلویش خارج نشده است) و قانون تعرفه گذاری خدمات پرستاری و تعدیل کارانه های پرستاری طی یک جلسه علنی در تاریخ ۶ تیر ماه سال ۱۳۸۶ با حدود ۱۹۴ رای مثبت و بدون رای مخالف به تصویب مجلس رسید و علی رغم تاکید بزرگان پرستاری مملکت و مسئولین در اجرا شدن آن و دست به دست شدن آن به صورت: هدیه روز پرستار ، خبر خوش برای پرستاری ، پرداخت سهم پرستاران از درآمدهای بیمارستانی متناسب با زحماتی که انجام می دهند ، اجرای آزمایشی و پایلوت ، و ... هنوز که هنوز است در عمل اجرا نشده و پرستاران دیناری بیشتر از حقوق مصوب خود دریافت نمی کنند. تا اینکه چند روز قبل باز هم وزیر محترم بهداشت برای چندمین بار از اجرای قریب الوقوع این طرح در دو بیمارستان تهران به صورت آزمایشی خبر داد و « پرستاران ز او چون این شنیدند / ز حیرت جمله انگشتان گزیدند » که این طرح بالاخره کی از حالت آزمایشگاهی خارج و به مرحله تولید انبوه خواهد رسید؟ کامروا و شکیبا باشید!
رئیس سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان گفت: « این سازمان در سیاستهای کنترل بازار خود شیوه تغییر پلکانی قیمتها را اعمال میکند و معتقد است تثبیت و فریز کردن قیمتها تولید را دچار مشکل میکند!»( به نقل از اکونیوز)
راستش را بخواهید بعد از دیدن این خبر ما یاد مرحوم عمه تُکَز ، عمه ی عمو سیف ا... ( سرایدار مدرسه) افتادیم. این خدا بیامرز آلزایمر داشت. هر وقت از پله های منزلشان بالا می رفت و به پاگرد می رسید ، همانجا می نشست و چند لحظه ای استراحت می کرد. اما وقتی بلند می شد فراموش می کرد که در حال بالا رفتن از پله ها بود یا پائین آمدن !
ظاهراً جناب آقای نکویی مهر و سایر بَر و بچه های سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان هم بعد از استراحت روی پلکان قیمت ها ، فقط حرکت رو به جلو در خاطرشان می ماند و آن شرکت هایی که با پلکان اضطراری قیمت ها را سر خود و دور از چشم ماموران آتش نشانی بالا بردند ، از تیر رس شان مخفی می مانند. هر چند مردم به هیچ عنوان راضی به ضرر تولید کنندگان نیستند و خدا وکیلی اگر بتوانند حاضرند اجناس را به چند برابر قیمت خریداری کنند و نگذارند قند در دل تولید کنندگان آب شود ؛ ولی چه کنند که نمی توانند و خدای ناکرده قصد تمارض یا کم کاری ندارند!
البته این داستان افزایش قیمت ها قصه جدیدی نیست و در زمان مولوی هم بوده و گاهی اوقات خود مشتری باعث افزایش قیمت است چنانکه مولانا می فرماید : « چون مشتری تو بودی قیمت گرفت کالا!» وگرنه داستان پلکان و فریز کردن یا پاستوریزه کردن قیمت ها در اصل ماجرا تاثیری ندارند و شرکت هایی که قیمت ها را تصاعدی بالا می برند هم به هیچ عنوان مقصر نیستند!
هر چند معاون وزیر صنعت، معدن و تجارت نیز بر برخورد قاطع با متخلفین تاکید کرده و اعلام نموده است: « کالاهای دارای قیمت باید با همان قیمت به مصرفکننده برسد و خلاف این تخلف محض و قابل پیگیری است.» اما چه کنیم که قیمت اکثر کالاهای موجود در بازار دائم در حال تغییر است و مصرف کننده نیز از قیمت واقعی کالا بی خبر است و به قول شاعر «کاشکی قیمت اجناس بدانندی خلق!»
علی ایحال ضمن تقدیر و تشکر از بچه های سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان بابت جلوگیری از فریز کردن و انجماد قیمت ها خواهشاً در پلکانی کردن قیمت ها به توان فیزیکی مردم هم توجه داشته باشند که متناسب با شیب پله باشد چون پله ای شما برای مردم طراحی کرده اید « یک پله به مَه ماند و یک پله به ناهید!»
ژن احساس تکلیف!
یکی از واژه هایی که در سال های اخیر از حالت محض در آمده و کاربردی شده ، واژه « احساس تکلیف » است. این واژه در گذشته کل کاربردش به عباراتی نظیر تکلیف مدرسه ، تکلیف ما را روشن کن ، تکلیف چیه ، سن تکلیف و بلاتکلیفی ختم می شد. به صورت مجزا هم گاهی اوقات در حمام به معنای یک لیف کاربرد داشت!
اما امروزه دیگر تکلیف یک واژه نیست و یک هنر است. سن و سال و جا و مکان هم نمی شناسد و هر وقت فرد احساس تکلیف کند و پای عشق به خدمت به میان آمد باید به وظیفه اش عمل کند. حالا اگر در 20 سالگی مدیریت یک شرکت تولیدی یا خودرو سازی با بیست هزار کارگر را به او تعارف کردند پای تکلیف که به میان آمد دیگر درنگ جایز نیست و یا اگر می بینید فردی در سن 90 سالگی پیشنهاد پذیرفتن ریاست فدراسیون فوتبال را رد نمی کند ، همان بحث تکلیف است. در ضمن از قدیم گفتنه اند: «آرزو بر بازنشستگان عیب نیست.»
در تعریف « احساس تکلیف » نیز بین علما اختلاف نظر وجود دارد. عده ای آن را « اثر بصری یک علت نامرئی که در سطح واقعیت عمیق تر از ظاهر عمل می کند» ، می دانند و عده ای دیگر آن را « یک عارضه جانبی از یک تمایل طبیعی افراد به سمت عشق به خدمت» عنوان می کنند.
احساس تکلیف در افراد مختلف در شرایط خاصی بروز می کند: گاهی اوقات با به منصب رسیدن یا انتخاب یکی از آشنایان به عنوان نماینده شهر ، ژن تکلیف پذیری فرد از خواب بیدار می شود و فرد ناگهان احساس می کند که مثلاً توان اداره یک شهر یا استان را دارد. در مواقعی نیز طی مدارج علمی باعث تحریک ژن احساس تکلیف در فرد می شود آن هم بعد از 17 ترم که از دانشگاه پیام نور موفق به اخذ دانشنامه لیسانس می شود!
البته عوامل دیگری هم در جنبش پذیری این ژن موثر هستند که پرداختن به همه آنها از حوصله این مقال خارج است.
در خصوص وجود ژن احساس تکلیف در همه افراد نیز فرضیه های زیادی وجود دارد و عده ای آن را ذاتی و برخی آن را اکتسابی می پندارند. پاره ای از علما نیز بر این باورند که ژن احساس تکلیف در فرد به وجود نمی آید ، از بین هم نمی رود؛ بلکه از فردی به فرد دیگر منتقل می شود!
علی ایحال چیزی که مهم است این است که این پدیده یا فرآیند زمینه به منصه ظهور رسیدن استعداد بسیاری از افراد را فراهم می کند و با بروز این عارضه ، زمینه خدمت رسانی آنها و مستفیذ شدن سایرین از علم ، توانایی ، هنر و مدیریت آنها فراهم می شود!
آخرین روز مدرسه ( که به سفارش مدیر از ذکر روز آن معذوریم! ) در دفتر نشسته بودیم که گوشی عمو سیف ا.. سرایدار مدرسه زنگ خورد. بعد با عجله کلاه کاسکت سرش گذاشت و در حین بیرون رفتن گفت : آقا بالاخره اسم ما در اومد. من رفتم بانک ... .
بعد هم با موتور قراضه اش مثل قرقی ناپدید شد. مدیر گفت: چه شانسی داره ، معلوم نیست چقدر برنده شده که این طوری خوشحالی می کنه.
نیم ساعت بعد آقا رسول با چند تیکه کاغذ ( حواله) بانکی برگشت. مدیر پرسید : این دیگه چه جور جایزه ای است؟
آقا رسول گفت : جایزه کجا بود مرد حسابی ، 8 میلیون پول سپرده گذاشته بودم موسسه ... بعد از یک سال این کاغذ پاره ها رو دادن که طی 4 ماه تسویه کنن!
مدیر گفت : خدا رو شکر کن ، همین کاغذ پاره ها رو هم بهت دادن. برو دعا به جون آقا بهمنی کن که جلوی فعالیت این موسسات بی در و پیکر را گرفت. این موسسات پارسال 850 هزار میلیارد تومن پول مردم را جذب کرده بودن و داشتن واسه خودش کیف می کردن که دولت جلوی فعالیت شون رو گرفت و در عوض بانک های خصوصی فعال شدند.
عمو سیف ا.. گفت: فکر کنم تو هم مثل این دوستمون که نه ماهواره داره نه تلویزیون دیجیتال ، 15 دقیقه از زندگی عقبی؛ مرد حسابی ، بانک های خصوصی که رمقی واسشون نمونده ، بانک مجازی آرین که درش تخته شد ، مجوز بانک تات هم لغو شد و قرار با یه بانک دیگه ادغام بشه. از حسابشون هم شبانه پول برداشته می کنن !کجای کاری؟
مدیر گفت : من این حرفها حالیم نیست ، این موسسات جلوی دست و پای بانک ها را گرفته بودن ، دولت هم همشون رو یک کاسه کرد. بابا ؛ طرف رئیس بانک بود ، خونه شو فروخته بود ، تو این موسسات سپرده گذاری کرده بود.
عمو سیف ا.. گفت: من نمی گم فعالیت و توسعه این موسسات خوب بود. ولی این طوری هم فایده نداره که یک بانک خصوصی با 20 میلیارد شروع کنه و بعد از سه سال با سودی که مردم بابت وام های 27 درصد میدن سرمایه اش به 550 میلیارد برسه و به عنوان شرکت تجاری برتر ازش تجلیل بشه.
درسته دولت باید بخش خصوصی رو تقویت کنه ، ولی این نباید باعث بشه که فشار به گُرده مردم بیاد. کار باید رو حساب و کتاب باشه.