طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com
طنز نوشته های اجتماعی

طنز نوشته های اجتماعی

ارسال فایل نشریه به ایمیل بنده مستدعیست. با تشکر hajsaeidi@gmail.com

ژن احساس تکلیف و گوشت بنیادی

ژن احساس تکلیف!
یکی از واژه هایی که در سال های اخیر از حالت محض در آمده و کاربردی شده ، واژه « احساس تکلیف » است. این واژه در گذشته کل کاربردش به عباراتی نظیر تکلیف مدرسه ، تکلیف ما را روشن کن ، تکلیف چیه ، سن تکلیف و بلاتکلیفی ختم می شد. به صورت مجزا هم گاهی اوقات در حمام به معنای یک لیف کاربرد داشت!
اما امروزه دیگر تکلیف یک واژه نیست و یک هنر است. سن و سال و جا و مکان هم نمی شناسد و هر وقت فرد احساس تکلیف کند و پای عشق به خدمت به میان آمد باید به وظیفه اش عمل کند. حالا اگر در 20 سالگی مدیریت یک شرکت تولیدی یا خودرو سازی با بیست هزار کارگر را به او تعارف کردند پای تکلیف که به میان آمد دیگر درنگ جایز نیست و یا اگر می بینید فردی در سن 90 سالگی پیشنهاد پذیرفتن ریاست فدراسیون فوتبال را رد نمی کند ، همان بحث تکلیف است. در ضمن  از قدیم گفتنه اند: «آرزو بر بازنشستگان عیب نیست.»
در تعریف « احساس تکلیف » نیز بین علما اختلاف نظر وجود دارد. عده ای آن را « اثر بصری یک علت نامرئی که در سطح واقعیت عمیق تر از ظاهر عمل می کند» ، می دانند و عده ای دیگر آن را « یک عارضه جانبی از یک تمایل طبیعی افراد به سمت عشق به خدمت» عنوان می کنند.
احساس تکلیف در افراد مختلف در شرایط خاصی بروز می کند: گاهی اوقات با به منصب رسیدن یا انتخاب یکی از آشنایان به عنوان نماینده شهر ، ژن تکلیف پذیری فرد از خواب بیدار می شود و فرد ناگهان احساس می کند که مثلاً توان اداره یک شهر یا استان را دارد. در مواقعی نیز طی مدارج علمی باعث تحریک ژن احساس تکلیف در فرد می شود آن هم  بعد از 17 ترم که از دانشگاه پیام نور موفق به اخذ دانشنامه لیسانس می شود!
البته عوامل دیگری هم در جنبش پذیری این ژن موثر هستند که پرداختن به همه آنها از حوصله این مقال خارج است.
در خصوص وجود ژن احساس تکلیف در همه افراد نیز فرضیه های زیادی وجود دارد و عده ای آن را ذاتی و برخی آن را اکتسابی می پندارند. پاره ای از علما نیز بر این باورند که ژن احساس تکلیف در فرد به وجود نمی آید ، از بین هم نمی رود؛ بلکه از فردی به فرد دیگر منتقل می شود!
علی ایحال چیزی که مهم است این است که این پدیده یا فرآیند زمینه به منصه ظهور رسیدن استعداد بسیاری از افراد را فراهم می کند و با بروز این عارضه ، زمینه خدمت رسانی آنها و مستفیذ شدن سایرین از علم ،  توانایی ، هنر و مدیریت آنها فراهم می شود!


قرعه کشی بانک !

آخرین روز مدرسه ( که به سفارش مدیر از ذکر روز آن معذوریم! ) در دفتر نشسته بودیم که گوشی عمو سیف ا.. سرایدار مدرسه زنگ خورد. بعد با عجله کلاه کاسکت سرش گذاشت و در حین بیرون رفتن گفت : آقا بالاخره اسم ما در اومد. من رفتم بانک ... .
بعد هم با موتور قراضه اش مثل قرقی ناپدید شد. مدیر گفت: چه شانسی داره ، معلوم نیست چقدر برنده شده که این طوری خوشحالی می کنه.
نیم ساعت بعد آقا رسول با چند تیکه کاغذ ( حواله) بانکی برگشت. مدیر پرسید : این دیگه چه جور جایزه ای است؟
آقا رسول گفت : جایزه کجا بود مرد حسابی ، 8 میلیون پول سپرده گذاشته بودم موسسه  ... بعد از یک سال این کاغذ پاره ها رو دادن که طی 4 ماه تسویه کنن!
مدیر گفت : خدا رو شکر کن ، همین کاغذ پاره ها رو هم بهت دادن. برو دعا به جون آقا بهمنی کن که جلوی فعالیت این موسسات بی در و پیکر را گرفت. این موسسات پارسال 850 هزار میلیارد تومن پول مردم را جذب کرده بودن و داشتن واسه خودش کیف می کردن که دولت جلوی فعالیت شون رو گرفت و در عوض بانک های خصوصی فعال شدند.
عمو سیف ا.. گفت: فکر کنم تو هم مثل این دوستمون که نه ماهواره داره نه تلویزیون دیجیتال ، 15 دقیقه از زندگی عقبی؛ مرد حسابی ، بانک های خصوصی که رمقی واسشون نمونده ، بانک مجازی آرین که درش تخته شد ، مجوز بانک تات هم لغو شد و قرار با یه بانک دیگه ادغام بشه. از حسابشون هم شبانه پول برداشته می کنن !کجای کاری؟
مدیر گفت : من این حرفها حالیم نیست ، این موسسات جلوی دست و پای بانک ها را گرفته بودن ، دولت هم همشون رو یک کاسه کرد. بابا ؛ طرف رئیس بانک بود ، خونه شو فروخته بود ، تو این موسسات سپرده گذاری کرده بود.
عمو سیف ا.. گفت: من نمی گم فعالیت و توسعه این موسسات خوب بود. ولی این طوری هم فایده نداره که یک بانک خصوصی با 20 میلیارد شروع کنه و بعد از سه سال با سودی که مردم بابت وام های 27 درصد میدن سرمایه اش به 550 میلیارد برسه و به عنوان شرکت تجاری برتر ازش تجلیل بشه.
درسته دولت باید بخش خصوصی رو تقویت کنه ، ولی این نباید باعث بشه که فشار به گُرده مردم بیاد. کار باید رو حساب و کتاب باشه.

کارمند نخبه یا نخبه کارمند!

این که آدم کارمند نخبه باشد خیلی بهتر از این است که نخبه کارمند باشد. چرا که بر اساس دستور هیئت وزیران به تمامی دستگاههای دولتی ابلاغ شده، جذب ، نگهداری ( تعمیر ، تعویض و خدمات پس از فروش!) کارمندان نخبه و استعدادهای برتر در ادارات تسهیل شده و این افراد در بدو استخدام در دولت، در یک رتبه بالاتر از جایگاه مشخص شده بر اساس تجربه و مدرک قرار می گیرند. همچنین ساعت کار این نخبگان شناور خواهد بود. ( به نقل از جراید)
گل بود به سبزه نیز آراسته شد. تا دیروز مشکل دانش آموختگان بیکار مطرح بود از حالا غصه استخدام و مسکن نخبگان بیکار هم برای دولت غوز بالا غوز می شود . با اجازت از حضرت حافظ!  « نخبه بیکار و بی مسکن که دید     این چنین نخبه خدا کی آفرید »
نخبه ای که نتواند برای خودش کار پیدا کند چه جور نخبه ای است. اخیراً معاون علمی و فناوری رئیس‌جمهور نیز گفته : «ما انتظار داریم نخبگان علاوه بر اینکه برای خودشان زمینه اشتغال ایجاد می‌کنند برای دیگران هم زمینه اشتغال فراهم کنند ؛ البته درباره جذب نخبگان در مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی هم تعاملاتی با وزارت علوم آغاز شده است.»
ظاهراً معاون رئیس جمهور هم متوجه شده که محتویات ساندویچ مغز برخی از دوستان نخبه ، فقط برای انجام تحقیقات نوشتاری ، چاپ مقالات متعدد در نشریات معتبر علمی مناسب است و به درد پر کردن قفسه های کتابخانه ها و موسسات دانش بنیان از نوشته های قلنبه سلنبه می خورد. به قول عمو سیف ا.. ( سرایدار مدرسه مان که در نخبه بودن ایشان هم تشکیک است) توجه به علوم محض و بنیادی و نظریه‌پردازی باعث کمرنگ شدن و رنگ باختن علوم کابردی و کاربردی شدن علم در جامعه می شود و همانا علم کتابخانه ای  به درد لب کوزه ( کوزه های چینی که در لاله جین به فروش می رسند) ، می خورد. این هم از مادر عروس!
البته با عنایت به اینکه معنی و مفهوم برخی کلمات در سال های اخیر دستخوش تغیرات فراوانی شده اند ، بچه های شورای عالی انقلاب فرهنگی هم به جای تغییر در نگرش استفاده از ذهن خلاق نخبگان و ارائه راهکار های منطقی برای جلوگیری از هدر رفت پتانسیل بالقوه این دوستان ، در صدد تغییر تعریف نخبگی در سند راهبردی نخبگان بر آمدند با این رویکرد که « دیگر به کسی تا آخر عمر نخبه اطلاق نمی شود بلکه به او گفته می شود شما یک استاد برجسته یا محقق نخبه در حوزه تخصصی خودتان هستید.که متاسفانه توان ایجاد شغل برای خودت و همشهری هایت نداری و ما در تعامل با وزارت علوم هستیم تا دست شما را جایی بند کنیم.» البته این قسمت آخر را از خودمان نوشتیم!

جایگاه خنده در فوتبال!

خنده در فرهنگ ما معانی و مفاهیم زیادی دارد و برای نشان دادن شادی ، رضایت ، تمایل ، تمسخر و سایر حالت های روانی و فیزیکی به کار می رود. حتی وزرات بهداشت و درمان از آن به عنوان یکی از پروسیجر های عمومی و ارزان قیمت یاد می کند و بر این باور است که « خنده بر هر درد بی درمان دواست.»
اما ورود دیر هنگام خنده به فدراسیون فوتبال تقریباً از چهار سال قبل کلید خورد ؛ هر چند خنده در کمیته ملی المپیک سال ها قبل رخنه پیدا کرده بود ولی باید بپذیرم که فدراسیون فوتبال رسانه ای تر و همه گیر است و مسئولین خیلی دیر به این نتیجه رسیدند که خنده درمانی یکی از راهکار های اساسی در حل مشکلات فوتبال می باشد. چرا که عدم کشف حتی یک مورد تخلف در زمینه ثبت قرار داد ها ، ماستمالی دوپینگ بازیکنان سرخابی ، اخراج هنر مندان سناریوی رشت از پرسپولیس و بازی بازگشت پیرزو مندانه شان به مستطیل شرم ، نادیده گرفتن منشور اخلاقی ، توسط صاحب منشور در زمان انتخابات فدراسیون و ... واقعاً خنده دار است.
آقای خنده بعد از ورود به فدراسیون « از سر تحقیر، زد لبخنده‌ای » و کار خود را با خنده آغاز کرد و فوتبال ما را به جایگاه واقعی اش رساند و رسماً ثابت کرد ما آقای فوتبال آسیا نیستیم! عین سرکار خانم خودشیفته فراهانی که برای تائید صحت حرف های اکبر سلحشور ، دست به خودکشی هنری زد!
البته در طول این چهار سال تمام فوتبالی های مملکت علیه آقا کفاشیان ، شمشیر از رو بسته بودند و در آستانه انتخابات همگی متفق القول بودند « که شد تیره این تخت کفاشیان » ولی در مجمع فدراسیون برای اینکه دور هم بخندند ، باز هم به کفاشیان رای دادند و کلی هم خندیدند!
اما از آنجایی که برخی مسئولین از خنده بازار! دل خوشی ندارند خیلی سریع موضع گرفتند و اَنگ بازنشستگی به جناب کفاشیان زده و از ایشان خواستند « لبخند کن معاوضه با جان شهریار » که تا امروز ایشان باز هم جواب همه را با لبخند داده و حق هم همین است. البته الان آقا کفاشیان به یک بمب متحرک تبدیل شده و معتقد است اگر نباید به او کاری داشته باشند ، جیز است و اگر ضامن او را بکشند ممکن فوتبال ایران تعلیق شود. البته فوتبالی که در آن چندین هزار نفر مشغول معلق بازی هستند ، آنهم جلوی قاضی ( بازیکن تیم ذوب آهن ) ، خودش یک پا سوسپانسیون است و نیاز به تعلیق ندارد!
علی ایحال از آنجایی که ما شخصاً عاشق خنده و افراد خنده رو هستیم معتقدیم که ایشان هیچ قصوری در انجام وظایف محوله نداشته و فی الواقع « کفاشیان را به حشر هیچ نباشد عذاب » ، چرا که به قول برنامه خنده بازار « فوتبال ما همینه !؟...»

موریانه‌های چغازنبیل‌خور

شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید قدیمی ترین تصفیه خانه جهان در زیگورات دورانتاش یا همان چغازنبیل خودمان قرار دارد. در این معبد یک سازه آبی وجود دارد که طبق فرضیه جناب آقای رومن گریشمن باستان شناس فرانسوی آب رود خانه کرخه توسط یک کانال 45 کیلومتری به این معبد هدایت و توسط حوض تصفیه خانه و 9 آبراه طراحی شده ، این آب تصفیه می شد. البته ظاهراً فضای داخلی این بنای تاریخی یک مکمل مغذی برای موریانه ها نیز محسوب می شود و همه ساله پذیرای هزاران موریانه در قالب تور های گردشگری از سراسر کشورمی باشد! خوشبختانه مدیر داخلی پایگاه جهانی چغازنبیل و هفت‌تپه چندی قبل از طرح « موریانه کُشون » در این معبد خبر داد و گفت : میزان آلودگی معبد چغازنبیل (دوراونتاش) به موریانه از چهل ـ پنجاه درصد به دو دهم درصد رسیده است و پیش‌بینی می‌شود این آلودگی در چندماه آینده به صفر برسد.

عبدالرحیم بنا ( راستش ما نمی دانیم این بابا فامیلش بنا است یا شغلش هم بنایی است!) به تکنیک به کار گرفته برای موریانه زدایی با عنوان طعمه‌گذاری یا «تِله‌طُعمه» اشاره کرد و گفت : در این روش موریانه ها با خوردن این طعمه های سمی، آن را به دیگر اعضای گروه منتقل می‌کنند و سبب عقیم شدن موریانه‌ها و مانع تکثیر آن‌ها می‌شود!

هنوز شیرینی و حلاوت این خبر مسرت بخش را به طور کامل درک نکرده بودیم که امروز در جراید خواندیم ، فرضیه جناب آقای گریشمن در خصوص معبد اشتباه است و عده ای از باستان شناسان معتقدند این سازه تصفیه خانه نیست ؛ چرا که اصلاً اثری از این کانال 45 کیلومتری پیدا نشده است!

ضمن خسته نباشید به بر و بچه های باستان شناس عرض کنم که از قدیم گفته اند : عاقبت جوینده یابنده بود. اگر برایتان زحمتی نیست ، یکبار دیگر آن اطراف را قشنگ بگردید ، حتماً کانال را پیدا می کنید. حالا ما گفتیم موریانه ها چغازنبیل می خوردند ، اما نه چهل و پنج کیلومتر کانال آب را! در ثانی گیریم کانالی در کار نباشد ، چرا کل معبد را زیر سوال می برید و تصفیه خانه بودنش را منکر می شوید؟ شاید با قاطر یا شتر آب می آوردند. شاید چاه غیر مجاز حفر کرده بودند و بعد ها از ترس جریمه چاه را پر کرده باشند.

علی ایحال ضمن قدردانی از تلاش های مجدانه بچه های باستانشانی ، خواهشاً فقط مواظب باشید یک وقت برای پیدا کردن کانال ، کل معبد را درب و داغون نکنید و گروه بعدی بگوید اصلاً معبدی در کار نیست و چغازنبیل کارگاه خشت زنی بوده است!

مشکل ترافیک در پابان سال!خدا رو شکر ، کاندیدای ما رای آورد! اعلا

تحقیق کبری!
این که از قدیم گفته اند کار را باید به دست کاردان سپرد ( البته منظور داریوش کاردان نیست) ، سخن گزافه ای نیست و قطع به یقین در ورای این جمله حکیمانه ، کلی مطالعات اولیه و دقت نظر نهفته است! سالهاست که طلاق یکی از معضلات بزرگ اجتماعی جامعه ما محسوب می شود و به قولی این بلا را صد بلا اندر پی است. برای حل این مشکل خانمان برانداز و دلایل بروز آن نیز ، بی شمار کارشناس و محقق و روان شناس سخن ها به میان آوردند و راهکارهای سوفسطائی و غیر سوفسطایی ارائه کردند. عده ای نیز با صرف بودجه های میلیاردی دولتی ، همایش و سمینار و سمیناهار برگزار کردند و گروهی نیز بر حسب تکلیف و وظیفه ، فیلم و سریال و هزار راه رفته و نرفته را تولید و باز تولید کردند ؛ ولی آمار طلاق پائین که نیامد بالاتر هم رفت و اگر قرار بود نرخ رشد طلاق هم حبابی حساب شود ، با سوزن که چه عرض کنم این حباب با جوالدوز هم ترکیدنی نبود. طبق آخرین آمار ها هم فعلاً میزان طلاق شش به یک به نفع سر دفتر داران می باشد تا ببینیم در نیمه مربیان چه گلی به سر ملت می زنند!
علی ابحال اگر از همان ابتدا برنامه ریزی اصولی صورت می گرفت ، کار بیخ پیدا نمی کرد و نیاز به صرف هزینه های نجومی هم نبود. دلیل این مدعا نیز اظهارات «رئیس شورای فرهنگی اجتماعی زنان» سرکار خانم کبری خزعلی است که در این خصوص فرموده اند: مستندات 300 تحقیق دانشگاهی نشان می‌دهد که «تهاجم فرهنگی» و «جنگ نرم» مهم ترین عوامل افزایش «طلاق» هستند.
ملاحظه فرمودید. به همین سادگی ؛ به قول شاعر « آب در پیش ما و ما چنین تشنه...»  وقتی با انجام 300 تحقیق تمام رمز و رموز طلاق روی دایره است ، چرا لقمه را از پشت سر حیف و میل کنیم. هزینه تهیه هر تحقیق از دفاتر فنی – مهندسی! را با نرخ رسمی دلار ، به علاوه هزینه تایپ و جلد گالینگور می شود به عبارت 500 هزار تومان که سر جمع 300 تحقیق چیزی کمتر از دستمزد یک فوتبالیست لیگ دو است که قابل قیاس با هزینه های میلیاردی گذشتگان و درگذشتگان نیست.
حالا این کارشناسانی که بیکاری ، فقر ، نا امنی اقتصادی ، سوء زن و بدبینی ، رفیق ناباب ، برند ذغال ، فندک منبت کاری شده ، چشم و هم چشمی ، عدم تفاهم ، دخالت های نابجای والدین و اطرافیان در زندگی زوج های جوان ، داشتن دست بزن ، دو تا شدن پیژامه ،عدم توافق در انتخاب محل زندگی و ... را از عوامل اصلی بروز طلاق عنوان می کردند بیایند و جواب نادر و سیمین را بدهند! در ضمن از قدیم گفته اند : « آدم باید جایی جیک‌جیک بکند که بلبل نباشد.» شما که هنوز ... اصلاً ولش کن. بر گذشته حسرت آوردن خطاست. خواهشاً تکرار نشود.

کمیته مُزد !
بعد از شروع جنبش یک در صدی های آمریکا در اطراف وال استریت ، ژن جنبش پذیری خارجی ها به جای جهش ، حسابی جفتک چار کش می اندازد و جنبش های مختلف سرتاسر دنیا را فرا گرفته است و به فرموده فردوسی « جهان شد پر از جنبش و گفت و گوی »
این جنبش ها دارای اشکال ، اهداف و مضامین متفاوتی هستند. مثلاً « جنبش تسخیر دستشویی مردانه» در چین که توسط دختران 20 ساله چینی راه اندازی شد و خواستار تفکیک سرویس های بهداشتی مردان از زنان در چین هستند ؛ زیرا معتقدند زنان و دختران در حال نمی توانند به راحتی از سرویس های بهداشتی موجود که مختلط هستند استفاده کنند! یا « جنبش سبیل در آمریکا» ! که گردانندگان این جنبش بر این باورند که مردان سبیل دار در آمریکا همواره زیر فشار روحی -  روانی بوده اند؛ چرا که از سال 1913 ، پس از اتمام ریاست جمهوری «ولیام تافت» هیچ رییس جمهور سبیل داری در آمریکا به قدرت نرسیده است. این شهروندان در بیانیه خود از «باراک اوباما» رییس جمهور آمریکا نیز خواستند که سبیل بگذارد! تا این کار فشار علیه شهروندان سبیل دار را کم کند.( سایت تابناک)
اما در کشور ما جنبش چندان به مذاق جناح های سیاسی خوش نمی آید مخصوصاً اگر موزون باشد ، البته مولوی هم این داستان را پیش بینی کرده بود : چپ و راست جنبش نداند همی!
در عوض ما در کشورمان تا دلتان بخواهد کمیته داریم. از کمیته انضباطی و استیناف گرفته تا کمیته شیر و سر شیر!  این کمیته ها در عمدتاً در سه ژانر « بررسی» ، « تعیین» و « نظارت » مشغول فعالیت هستند که مطالعات اولیه و دقت نظر ، دو مولفه مهم و اصلی در ساختار این کمیته ها می باشند.  مثلاً « کمیته مُزد » که همین دیروز خط فقر شدید را 575 هزار و 400 تومان اعلام کرد! ( مردم سالاری – 15 اسفند) خدا وکیلی شما تا بحال از وجود این کمیته خبر داشتید؟ اصلاً زیر نظر کدام وزراتخانه یا سازمان فعالیت می کند و برای چه کسانی مزد یا دستمزد تعیین می کند؟ تازه این مشتی از خروار است ، چرا که علاوه بر این کمیته های موجود ، کمیته های پیگیری فعالیت های کمیته های صدر الارشاره نیز وجود دارد که مثل عقاب ، فعالیت های آنها را رصد می کنند و ماحصل این پیگیری و نظارت ، ارائه اعداد و ارقام دقیق در باب موضوعات مختلف است که موی لای درزش نمی رود!
اعلام عدد دقیق رشد اقتصادی سال 87!
بانک مرکزی رقم دقیق رشد اقتصادی سال 87 را اعلام کرد. پیشتر بانک مرکزی از اعلام عدد دقیق رشد اقتصادی خودداری کرده و فقط به کلمه « اندک » بسنده کرده بود. ولی در گزارش تحولات اقتصادی ایران در بخش واقعی! عدد دقیق رشد تولید ناخالص داخلی به قیمت پایه برای سال 87 معادل 8/0 درصد و رشد تولید ناخالص داخلی بدون نفت 2/1 درصد اعلام شد.( اطلاعات- 16 اسفند90)
بابا دست مریزاد. انصافاً ما را خجالت زده کردید. خجالت دادن هم حدی دارد. ما که خدا وکیلی راضی به این همه زحمت و دقت نظر نبودیم و به اعلام رشد اقتصادی با واژه « اندک » راضی بودیم ولی دوستان زحمت کشیده و با اعلام عدد دقیق رشد اقتصادی ، خیال ملت را راحت کردند. حقیقتاً دم عیدی ملت را خوشحال کردید. اعلام این خبر که قدر مسلم حاصل تلاش و کوشش طاقت فرسای عزیزان بانک مرکزی می باشد آن هم در این روز های پایانی سال که گرفتاری و مشغله دوستان دو صد چندان است ، نشان دهنده پشتکار دوستان و توجه به رسالت اطلاع رسانی شفاف دقیق است که جای بسی مسرت و خوشنودی است.
شاید دوستانی که کار بانکی انجام نمی دهند از میزان و حجم کار بانکها در پایان سال مطلع نباشند ولی ذکر این نکته ضروری است که کار بانک در روز های پایانی سال به اوج سختی خود می رسد. تازه در خبر ها آمده بود که اختیارات جدیدی نیز به آقای بهمنی تفویض شده و از این به بعد نظارت روی سایر بانکها و موسسات مالی ، تعیین میزان سود و نرخ باز پرداخت سود ، صدور مجوز جهت تاسیس بانک خصوصی ، و ... مستقیماً توسط بانک مرکزی انجام می شود! به قول عمو سیف ا...( سرایدار مدرسه مان ) مگه تا بحال اداره حمل و نقل و پایانه های کشور این کار را انجام می داده که حالا به بانک مرکزی محول شده است. بگذریم. به هر حال یکبار دیگر ضمن تشکر از اعضای کمیسیون در تعیین عدد دقیق رشد اقتصادی و سایر دوستان ، آرزوی توفیق برای کلیه بچه های سختکوش بانک مرکزی داریم.
فقط یک نکته مبهم ( البته برای من سراپا تقصیر ) هنوز لاینحل باقی مانده که آن هم عبارت « در بخش واقعی » می باشد که در اصل خبر دیده می شود. مگر خدای ناکرده بقیه قسمت های گزارش مشقی یا پلاستیکی هستند و فقط این بخش واقعی است. اگر این ابهام هم برطرف شود ، ما این آخر سالی با خیال راحت به تعطیلات فکر می کنیم. عزت زیاد...


خدا رو شکر ، کاندیدای ما رای آورد!
در سال های اخیر سیستم انجام برخی امور دچار تحولات اساسی شده و مثل سابق نیست و افراط و تفریط در حال کورس گذاشتن با هم هستند. مثلاً در گذشته  اگر کارگردان یک سریال سعی داشت سریالش اندکی حزن انگیز و غمبار باشد از هنر پیشه می خواست ، سرجمع به اندازه یک قاشق غذا خوری سر پر گریه کند نه مثل خانم ستایش که در دو سریال اخیر فکر کنم به اندازه سد کبود وال در استان گلستان گریه کرد!
انتخابات ما هم در سال های اخیر از این ماجرا عقب نمانده و خودش را به روز نگه داشته است. از وعده های خارق العاده تعدادی از کاندیدا ها گرفته تا ترفند های برخی اطرافیان به منظور رسیدن به اهداف و منافع شخصی.
راستش را بخواهید چند سال قبل که ما در اداره مان  یک دربان به نام مش صادق داشتیم که خیلی ناقلا بود. مش صادق صبح روز بعد از اعلام نتایج انتخابات شورا ها ، مجلس و یا ریاست جمهوری ، وارد اداره که می شد با صدای بلند می گفت: « خدا رو شکر ، کاندیدای ما هم که رای آورد!» حتی گاهی اوقات شاید اسم کاندیدا یا کاندیدا های پیروز را هم نمی دانست ولی باز هم خود را به جناح ایشان منتسب می دانست و از پیروزی بزرگ سخن می گفت. بعد از هر داربی هم ، فارغ از نتیجه که کدام تیم برنده شده ، یک آفتابه آبی یا قرمز ، عقب موتور یاماهای قراضه اش می بست و دنبال کاروان شادی طرفداران تیم پیروز ، گاز می داد و شادی می کرد. البته هنر مندی های مش صادق به اینجا ختم نمی شد چرا که اوج هنر ایشان در مراسمات ختم و عزا به منصه ظهور می رسید. هر وقت که یکی از اقوام یا آشنایان ایشان فوت می کرد ، شیر خام خورده ساعت 11 از درب پشتی وارد مسجد می شد. سپس آستین ها را بالا می زد ، دست وصورتش را می شست ، موها و لباس هایش را نا مرتب می کرد و مستقیم نزد صاحب عزا می رفت و با چهره ای خسته به صاحب عزا می گفت: « آقا برنامه ناهار ردیفه ، همه چیز رو آماده کردیم!» صاحب عزا هم در آن وضعیت غمبار ، فرصت استعلام این موضوع را نداشت ، فکر می کرد که مش صادق از صبح در آشپزخانه مشغول کمک رسانی بوده و حسابی شرمنده می شد و کلی از ایشان تشکر می کرد!
در مورد انتخابات اخیر هم باید به عرض برسانیم که هر چند کاندیداهای پیروز در انتخابات این دوره ، به اندازه کافی روی اطرافیان خود شناخت دارند و ان شاء ا... خودشان را کاندیدای همه مردم شهرشان می دانند ، ولی این نکته را نیز فراموش نکنند که «مش صادق های زیادی» دور و بر آنها کمین کرده اند که اگر حواسشان جمع نباشد ، از آب گل آلود کره هلندی می گیرند!




مشکل ترافیک در پابان سال!
راستش را بخواهید ما زیاد دل خوشی از تهران نداریم . چرا که هر وقت هم که به تهران می آئیم چشممان می سوزد و سرفه می کنیم. ظاهراً این چند سالی هم که ما تهران سفر نکردیم ، جمعیت خودروئی تهران چند برابر استاندارد بین المللی شده که باعث اختلال در ترافیک شهر شده است. هر چند معضلات تهران به مثابه کلاف سر در گم شده و به این راحتی قابل حل نیستند ولیکن رضایت مردم برای ما از هر چیزی مهم تر است و مجبوریم در خصوص روان سازی ترافیک آن هم در روز ها و شب های پایانی سال تلاش کنیم.
در ابتدا باید به عرض برسانم ماندن در ترافیک فی نفسه بد نیست. انسان را سحر خیز می کند ؛ انسان هم که سحر خیز شد کامروا می شود.  فرصت مطالعاتی پشت رل ایجاد می کند ،  از بروز سکته جلو گیری می کند (چون اخیرا دانشمندان کشف کرده اند افراد منضبط و عجول که سعی می کنند تمام کار ها را به سرعت و منظم انجام دهند زود تر سکته می کنند!) ،  اقتصاد چراغ قرمزی با فروش گل ، باتری ، جوراب ، اسکاچ ، فال حافظ و ... شکوفا می شود و قس علی هذا القیاس...
با این وجود مردم دل خوشی از ترافیک ندارند و خواستار روان تر شدن عبور و مرور هستند. یکی از اصول روانسازی ترافیک استفاده کمتر از وسیله نقلیه شخصی و استفاده از وسایط نقلیه عمومی است که این کار مستلزم تمهیداتی است: 
الف) افزایش ظرفیت: اگر خاطر مبارکتان باشد چندی قبل یکی از مسئولین شرکت واحد فرموده بودند اگر به جای 30 نفر ، 50 نفر سوار اتوبوس شوند ، مشکل اتوبوس های تهران حل خواهد شد! عنایت داشته باشید همواره برای حل مشکلات نیاز نیست روی مشکل تمرکز کنید ، گاهی اوقات روی راه حل تمرکز کنید!
ب) استفاده از مترو: ظاهراً به دلیل تجملاتی بودن و راحت بودن بیش از حد صندلی های مترو و از طرفی خلوت بودن تونل های زیر زمینی مترو ، مردم تمایلی به استفاده از مترو ندارند و با همان دود افزای های قدیمی بیشتر حال می کنند ! علی ایحال ضرورت ایجاب می کند تا با تغییر ذائقه ترافیکی مردم ، آنها را مجاب به استفاده از مترو کنیم و با ساخت تیزر های تبلیغاتی و نصب بنر در سطح شهر ، مزایای استفاده از مترو اطلاع رسانی شود.
ج) طرح زوج و فرد افراد : همان طور که طرح زوج و فرد در مورد خودرو های شخصی جواب داد و هیچ مقاومتی از سوی صاحبان خودرو دیده نشد ، پیشنهاد می شود مردم هم از روی کد ملی به دو دسته زوج و فرد تقسیم و فقط در روزهای مقرر از منزل خارج شوند.


تاسیس شرکت هواپیمائی با چهار طیاره!
ما بالاخره متوجه نشدیم چرا برخی از منتقدین اقتصادی دائم در باب موضوع کلیشه ای و نخ نمای بیکاری سخن سرایی می کنند و هیچ وقت هم خسته نمی شوند. برادر من اگر وقت برای شما بی اهمیت است ، ملت برای وقت شان ارزش قائل هستند. ما قبلاً هم در مورد کار و ارتباط آن با میزان حال و حوصله مطالبی به عرض رسانده بودیم و در تائید عرایض خودمان و با پا فشاری بر مواضع قبلی اعلام می کنیم کار هست ، حال و حوصله نیست. برخی افراد فکر می کنند تاسیس یک شرکت هواپیمایی دنگ و فنگ دارد و کار هر کس نیست در صورتی که تاسیس یک شرکت هواپیمایی از تاسیس یک آژانس تلفنی آسان تر است.دلیل این مدعا نیز اظهارات وزیر محترم راه و شهر سازی می باشد: « راه اندازی شرکت های هواپیمایی انحصاری نیست و هر کس تمایل داشته باشد می تواند در خواست خود را ارائه کند. به کسانی که بتوانند حداقل چهار فروند هواپیمای مورد تائید فراهم کنند ، مجوز AOC ارائه می شود.» ( روزنامه جوان - شماره 3620)
حالا خودتان یک حساب سر انگشتی بفرمائید که با تاسیس یک شرکت هواپیمایی چند نفر مشغول به کار خواهند شد. از خلبان و مهندس پرواز و مهماندار گرفته تا کارمندان امور دفتری و خدماتی و ... تمام این داستان فقط با داشتن چهار فروند هواپیما به واقعیت خواهد پیوست. هر چند برخی شرکت های هواپیمایی با یک هواپیما هم راه اندازی شده اند مثل شرکت هواپیمایی مال « ملکی ایر لاین» با مدیریت فتحعلی اویسی! در ضمن ممکن است در روز های اول کار نتوانید با شرکت های بزرگ رقابت کنید و به قول مولوی « این عرصه کجا شاید پرواز همایی را » ولی راه هر قدر هم طولانی باشد ، باید قدم اول را برداشت.
در ضمن نگران تهیه و نوع هواپیما هم نباشید ؛ چرا که اولاً به شما وام های کم بهره با اقساط بلند مدت دو سه ساله داده خواهد شد ، در ثانی با بالا رفتن کلاس مردم و افزایش روز افزون علاقه مردم به هوا فضا ، زیاد هم نگران مدل و تاریخ تولید و انقضای هواپیمایی که به هوا می فرستید نباشید چرا در دوره نظامی « عنان خود به مرکب باز دادند /  سرانجام اسب را پرواز دادند » این که  توپولف است و روزگاری برای خودش برو و بیایی داشت. مهم اشتغال زائی و کار آفرینی است و توصیه می شود زیاد به حواشی فکر نکنید!

اعلام عدد دقیق رشد اقتصادی سال 87!

بانک مرکزی رقم دقیق رشد اقتصادی سال 87 را اعلام کرد. پیشتر بانک مرکزی از اعلام عدد دقیق رشد اقتصادی خودداری کرده و فقط به کلمه « اندک » بسنده کرده بود. ولی در گزارش تحولات اقتصادی ایران در بخش واقعی! عدد دقیق رشد تولید ناخالص داخلی به قیمت پایه برای سال 87 معادل 8/0 درصد و رشد تولید ناخالص داخلی بدون نفت 2/1 درصد اعلام شد.( اطلاعات- 16 اسفند90)
بابا دست مریزاد. انصافاً ما را خجالت زده کردید. خجالت دادن هم حدی دارد. ما که خدا وکیلی راضی به این همه زحمت و دقت نظر نبودیم و به اعلام رشد اقتصادی با واژه « اندک » راضی بودیم ولی دوستان زحمت کشیده و با اعلام عدد دقیق رشد اقتصادی ، خیال ملت را راحت کردند. حقیقتاً دم عیدی ملت را خوشحال کردید. اعلام این خبر که قدر مسلم حاصل تلاش و کوشش طاقت فرسای عزیزان بانک مرکزی می باشد آن هم در این روز های پایانی سال که گرفتاری و مشغله دوستان دو صد چندان است ، نشان دهنده پشتکار دوستان و توجه به رسالت اطلاع رسانی شفاف دقیق است که جای بسی مسرت و خوشنودی است.
شاید دوستانی که کار بانکی انجام نمی دهند از میزان و حجم کار بانکها در پایان سال مطلع نباشند ولی ذکر این نکته ضروری است که کار بانک در روز های پایانی سال به اوج سختی خود می رسد. تازه در خبر ها آمده بود که اختیارات جدیدی نیز به آقای بهمنی تفویض شده و از این به بعد نظارت روی سایر بانکها و موسسات مالی ، تعیین میزان سود و نرخ باز پرداخت سود ، صدور مجوز جهت تاسیس بانک خصوصی ، و ... مستقیماً توسط بانک مرکزی انجام می شود! به قول عمو سیف ا...( سرایدار مدرسه مان ) مگه تا بحال اداره حمل و نقل و پایانه های کشور این کار را انجام می داده که حالا به بانک مرکزی محول شده است. بگذریم. به هر حال یکبار دیگر ضمن تشکر از اعضای کمیسیون در تعیین عدد دقیق رشد اقتصادی و سایر دوستان ، آرزوی توفیق برای کلیه بچه های سختکوش بانک مرکزی داریم.
فقط یک نکته مبهم ( البته برای من سراپا تقصیر ) هنوز لاینحل باقی مانده که آن هم عبارت « در بخش واقعی » می باشد که در اصل خبر دیده می شود. مگر خدای ناکرده بقیه قسمت های گزارش مشقی یا پلاستیکی هستند و فقط این بخش واقعی است. اگر این ابهام هم برطرف شود ، ما این آخر سالی با خیال راحت به تعطیلات فکر می کنیم. عزت زیاد...

تاسیس شرکت هواپیمائی با چهار طیاره!

ما بالاخره متوجه نشدیم چرا برخی از منتقدین دائم در باب موضوع کلیشه ای و نخ نمای بیکاری سخن سرایی می کنند و دست از از سر بیکاری بر نمی دارند. برادر من شما اگر وقت برایتان بی اهمیت است ملت برای وقت شان ارزش قائل هستند. ما قبلاً هم در مورد کار و ارتباط آن با میزان حال و حوصله مطالبی به عرض رسانده بودیم و در تائید عرایض خودمان و با پا فشاری بر مواضع قبلی اعلام می کنیم ومعتقدیم بین کار و حال و حوصله رابطه مستقیم است. دلیل این مدعا نیز اظهارات وزیر محترم راه و شهر سازی می باشد: « راه اندازی شرکت های هواپیمایی انحصاری نیست و هر کس تمایل داشته باشد می تواند در خواست خود را ارائه کند. به کسانی که بتوانند حداقل چهار فروند هواپیمای مورد تائید فراهم کنند ، مجوز AOC ارائه می شود.» ( روزنامه جوان - شماره 3620)

حالا خودتان یک حساب سر انگشتی بفرمائید که با تاسیس یک شرکت هواپیمایی چند نفر مشغول به کار خواهند شد. از خلبان و مهندس پرواز و مهماندار گرفته تا کارمندان امور دفتری  و خدماتی ... تمام این داستان فقط با داشتن چهار تا هواپیما به واقعیت خواهد پیوست. هر چند برخی شرکت های هواپیمایی با یک هواپیما هم راه اندازی شده اند مثل شرکت هواپیمایی مال « ملکی ایر لاین» با مدیریت فتحعلی اویسی! در ضمن ممکن است در روز های اول کار نتوانید با شرکت های بزرگ رقابت کنید و به قول مولوی « این عرصه کجا شاید پرواز همایی را » ولی بالاخره باید قدم اول را برداشت.

در ضمن نگران تهیه و نوع هواپیما هم نباشید ؛ چرا که اولاً به شما وام های کم بهره با اقساط بلند مدت دو سه ساله داده خواهد شد ، در ثانی با بالا رفتن کلاس مردم زیاد هم نگران مدل و تاریخ تولید و انقضای هواپیمایی که به هوا می فرستید نباشید چرا در دوره نظامی « عنان خود به مرکب باز دادند /  سرانجام اسب را پرواز دادند » این که دیگر توپولف و است و زمانی برای خوش بروبیایی داشت.اشتغال زائی و کار آفرینی اصل است و زیاد به حواشی فکر نکنید !

شیشه و افراد نا آگاه!

شیشه و افراد نا آگاه! یک ضرب المثل ماچینی می گوید: « کلمات را خالقی هست ، آنها به دنیا می آیند ، می زیند و بالاخره می میرند!» اما برخی کلمات ظاهراً بی پدر و مادر هستند ؛ بی انصافها همه جا کاربرد دارند و انگارحالا حالا ها قصد مردن هم ندارند! یکی از این کلمات چند شغله و پوست کلفت ، کلمه شیشه می باشد که حتی خرده آن هم دردساز است و افراد مجردی که کمی شیشه خرده دارند نگران تست شیشه هستند که قرار است قبل از ازدواج انجام شود! این واژه منحوس در زمان خدا بیامرز حافظ و سعدی هم دارای چند معنی بود و روم به دیوار هم در ژانر عیش و نوش و هم در امور پاتولوژی کاربرد داشت : «آن که مدام شیشه‌ام از پی عیش داده است / شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان!» ملاحظه فرمودید. البته به جز موارد صدر الاشاره ، شیشه در کار عشق و عاشقی و ساخت و ساز هم کاربرد داشت. « شیشه دل چو بشکنی ، سود نداردت رفو » یا « می خوام یه قصری بسازم که شیشه هاش آبی باشه» و الی آخر ... پس از گذار از دنیای شعر و شاعری و ورود به دنیای مدرنیته در می یابیم که شیشه کارش خیلی بیخ پیدا کرده تا جایی که رییس سازمان پزشکی قانونی کشور با تاکید بر این که شیوع و گسترش شدید سوءمصرف موادمخدر صنعتی به ویژه شیشه در کشور، زنگ خطر را برای خانواده‌ها و دستگاه‌های ذی‌ربط به صدا درآورده است ، اظهارکرد: «شایعه اعتیادآور نبودن مصرف شیشه موجب جذب حداکثری بازار مصرف شده و بسیاری از افراد ناآگاه وبی تجربه! گرایش به سوءمصرف این ماده مهلک و خطرناک پیدا کرده‌اند. »( به نقل از جراید) البته رئیس این افراد نا آگاه و بی تجربه را خوب اومد. نه اینکه تلویزیون و جراید تا بحال درباره مضرات شیشه و خطرات مصرف آن حتی برای یکبار ، هیچ برنامه و گزارشی تهیه نکرده اند ، این افراد ناآگاه و بی تجربه شیشه را با گل گاو زبان اشتباه می گیرند و از این ماده برای لاغری ، شب زنده داری در شب های امتحان ، جلوگیری از ریزش مو ، رفع افسردگی و ... استفاده می کنند که ناخواسته معتاد می شوند که جای بسی دلسوزی و همدردی است! علی ایحال با توجه به اینکه در گسترش و شیوع این ماده عوامل انسانی بی تقصیرند و به قول ملا نصرالدین « پس می فرمائید دزد بی تقصیر است» ، احتمال دارد این واژه فلان فلان شده در سایر امورات هم دخالت کند و دردساز شود؛ لذا پیشنهاد می شود بر و بچه های فرهنگستان ادب و پارسی دست بجنبانند و یک واژه متین و با اصل و نسب ، معادل شیشه اختراع کنند و قبل از اینکه شیشه گند دیگری بزند و خسارت دیگری به افراد نا آگاه و بی تجربه وارد کند ، بی سر و صدا آن را از فرهنگ لغت حذف و شرش را از سر همه کم کنند!

خدا رو شکر ، کاندیدای ما رای آورد!

خدا رو شکر ، کاندیدای ما رای آورد!

در سال های اخیر سیستم انجام برخی امور دچار تحولات اساسی شده و مثل سابق نیست و افراط و تفریط در حال کورس گذاشتن با هم هستند. مثلاً در گذشته  اگر کارگردان یک سریال سعی داشت سریالش اندکی حزن انگیز و غمبار باشد از هنر پیشه می خواست ، سرجمع به اندازه یک قاشق غذا خوری سر پر گریه کند نه مثل خانم ستایش که در دو سریال اخیر فکر کنم به اندازه سد کبود وال در استان گلستان گریه کرد!

انتخابات ما هم در سال های اخیر از این ماجرا عقب نمانده و خودش را به روز نگه داشته است. از وعده های خارق العاده تعدادی از کاندیدا ها گرفته تا ترفند های برخی اطرافیان به منظور رسیدن به اهداف و منافع شخصی.

راستش را بخواهید چند سال قبل که ما در اداره مان  یک دربان به نام مش صادق داشتیم که خیلی ناقلا بود. مش صادق صبح روز بعد از اعلام نتایج انتخابات شورا ها ، مجلس و یا ریاست جمهوری ، وارد اداره که می شد با صدای بلند می گفت: « خدا رو شکر ، کاندیدای ما هم که رای آورد!» حتی گاهی اوقات شاید اسم کاندیدا یا کاندیدا های پیروز را هم نمی دانست ولی باز هم خود را به جناح ایشان منتسب می دانست و از پیروزی بزرگ سخن می گفت. بعد از هر داربی هم ، فارغ از نتیجه که کدام تیم برنده شده ، یک آفتابه آبی یا قرمز ، عقب موتور یاماهای قراضه اش می بست و دنبال کاروان شادی طرفداران تیم پیروز ، گاز می داد و شادی می کرد. البته هنر مندی های مش صادق به اینجا ختم نمی شد چرا که اوج هنر ایشان در مراسمات ختم و عزا به منصه ظهور می رسید. هر وقت که یکی از اقوام یا آشنایان ایشان فوت می کرد ، شیر خام خورده ساعت 11 از درب پشتی وارد مسجد می شد. سپس آستین ها را بالا می زد ، دست وصورتش را می شست ، موها و لباس هایش را نا مرتب می کرد و مستقیم نزد صاحب عزا می رفت و با چهره ای خسته به صاحب عزا می گفت: « آقا برنامه ناهار ردیفه ، همه چیز رو آماده کردیم!» صاحب عزا هم در آن وضعیت غمبار ، فرصت استعلام این موضوع را نداشت ، فکر می کرد که مش صادق از صبح در آشپزخانه مشغول کمک رسانی بوده و حسابی شرمنده می شد و کلی از ایشان تشکر می کرد!

در مورد انتخابات اخیر هم باید به عرض برسانیم که هر چند کاندیداهای پیروز در انتخابات این دوره ، به اندازه کافی روی اطرافیان خود شناخت دارند و ان شاء ا... خودشان را کاندیدای همه مردم شهرشان می دانند ، ولی این نکته را نیز فراموش نکنند که «مش صادق های زیادی» دور و بر آنها کمین کرده اند که اگر حواسشان جمع نباشد ، از آب گل آلود کره هلندی می گیرند!

گدایان صاحب منال!رابطه سرفه و انحلال خانه سینما!


گدایان صاحب منال!
به حق چیز های ندیده و نشنیده؛ مافیای گدایی! دیگر بعضی ها شورش را در آورده اند. من فکر کنم اگر خدا نیامرز سالواتوره لو پیکولو مخترع مافیا در جهنم بشنود که چه بلایی بر سر مافیا آمده و هر ننه قمری کلمه مافیا را لقلقه زبان کرده ، و این اسم را که زمانی برای خودش ابهتی داشت لجن مال کرده ، استخوان هایش در گور بلرزد. در این چند سال اخیر همه رقم مافیا دیده بودیم ، از مافیای فوتبال گرفته تا مافیای خیار شور و آفتابه! الا « مافیای گدایی و تکدی گری.»  چندی قبل آقای مرتضی تمدن استاندار تهران از وجود باندهای مافیایی متکدیان خبر داد و گفت : « مافیای تکدی گری در تهران ، برخی از اتباع بیگانه را که نقص عضو داشته و یا وضعیت ظاهری مفلوک دارند گزینش کرده و پس از دوره های آموزشی به خیابان ها می فرستند!»
در ضمن ایشان فرموده فقط بیست درصد از گدایان تهران نیازمند هستند. حالا چطور این بیست در صد نظر سنجی شدند ، و کجا فرم پر کردند ، الله و اعلم...
والله ما دبیرستان که درس می خواندیم ، درس خواندن که چه عرض کنم ، دبیرستان می رفتیم ، استادی داشتیم که توفیق مسافرت به کشور اشباح سرگردان ، افغانستان خودمان را داشت. ایشان می گفت: در بدو ورود گدای خردسالی به سمت ما آمد و در خواست کمک کرد. دوستش با عصبانیت به او گفت : « شرمت باد ، از بیگانه دریوزه می کنی!» منتهی قضیه الان دریوزه از بیگانه به یک صنعت تجاری بین المللی تبدیل شده و برای خودش کُلی هم کلاس دارد.
قدیمی ها می گفتند: « آدمِ گدا ،این همه ادا؟ » که ظاهراً این بار دیگر ادا و اطوار در کار نیست و گدایان جدید به صورت مادر زاد دارای آپشن های خاص گدایی هستند و مربوط به میمیک صورت شان می باشد و نباید به گیرنده ها دست زد. بنابراین دیگر از این انگ ها به این گدایان وارداتی نمی چسبد.
نکته بعد اینکه « اگر ریگ بیابان دُر شود/ چشم گدایان پر نشود » و علی رغم وجود در آمد چند میلیون تومانی برخی از این گدایان صاحب منال ، ( طبق آمار منتشره در جراید ) باز هم به حرفه شریف گدایی اشتغال داشته و اساساً « از گدا چه یک نان بگیرند و چه یک نان بدهند یکسان است.»
در خاتمه خاطر نشان می سازیم که گدایی یک صنعت نو پدید و نو ظهور نیست و ریشه در ته اعماق اعصار و قرون گذشته دارد و مبارزه با آن به سادگی مبارزه با پولشویی ، قاچاق کالا و ارز ، مکاتب جدید اعتیاد و تخلفات رانندگی نیست! و کمی دنگ و فنگ دارد!
رابطه سرفه و انحلال خانه سینما!
راستش را بخواهید ما شخصاً از سینما خوشمان می آید و از بچگی عاشق سینما بودیم. هنوز بعد از 30 سال صحنه های فیلم بینوایان ، اولین فیلمی را که در سینما دیدیم مو به مو در خاطرمان مانده است. اینکه چطور ژان وال ژان ارابه را از روی پای کشیش بلند کرد و ایشان هم آینه شمعدان عروسی اش را به ژان وال ژان هدیه داد! در مورد انحلال خانه سینما هم باید به عرض برسانم اساساً خانه را منحل نمی کنند ، بلکه خراب می کنند تا چند واحدی بسازند. حالا اینکه چرا یا چطور خانه سینما را منحل کردند ، بنده زیاد اطلاعات ندارم. فقط این نکته را اشاره کنم که در سینما به علت تاریکی بیش از حد ، بعضی ها زیر آبی می روند و کار های نا شایست انجام می دهند. دبیرستان که بودیم یک روز با بچه ها به سینما رفتیم و یکی از بچه های بد به دوستمان بهروز سیگار تعارف کرد. بهروز اولین پک را که زد ، عین خر شروع کرد به سرفه کردن که خدا بیامرز مصیب سبیل هم گوشش را گرفت و با اردنگی از سینما بیرون انداخت. بنابراین آقای سلحشور پر بیراه صحبت نمی کند و اینکه برخی از هنر پیشگان زن ایرانی که به جهت حفظ آبرو! از ذکر نامشان هم خود داری می کنیم ، اجازه می دهند که روی جلد مجلات خارجی ، عکس های خاک بر سری شان چاپ شود و از فرنگی مآبی فقط همین کار را آموخته اند ، ریشه در همین تاریکی سینما دارد.
چندی قبل هم بیانیه ای خطاب به نخبگان ، مسئولان و مردم ایران با عنوان « مخالفت 2 هزار نفر از سینما گران ایران با انحلال خانه سینما » در برخی سایت های ضد انقلاب منتشر شد که در میان اسامی ارائه شده افرادی دیده می شدند که سال های پیش از دنیا رفته اند مثل مرحوم علی قربان ترابی ، برخی سالهاست در خارج از کشور زندگی می کنند و برخی نیز امضای بیانیه مذکور را تکذیب کرده اند. » ( روزنامه جوان- 11 بهمن 90)
عرض نکردم علت برخی گرفتاری های موجود در سینما ، تاریکی بیش از حد است. تازه این نکته را روزنامه جوان از قلم انداخته است که تعدادی از این دو هزار نفر هم سینما گر بودنشان ، مثل فوتبال بازی کردن آقا رسول است و از قاطرچی گری فقط کفر گفتنش را یاد گرفته اند!

رابطه نرخ سود سپرده ها و قند خون!شرکت تجاری برتر یا بدتر ؟!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پنج مطلب

شرکت تجاری برتر یا بدتر ؟!
در روز های اخیر که همه ملت حتی آقای علم تاج هم حسابی سرگرم سکه و دلار و ارز و ... بودند ، اتفاقات ریز و درشتی اتفاق افتاد. پیراهن و کفش زاید حماسه ساز داربی 74 را به مزایده گذاشتند ، یک شیر دریایی به نامزد پیکه بازیکن بارسلونا حمله کرد ، با وجود گذشت چند ماه از رکورد شکنی بهداد سلیمی صداو سیما باز هم تصاویر رضازاده را در کلیپ ها پخش می کرد و قس علی هذا القیاس...
اما رویداد مهم دیگری که رخ داد برگزاری همایشی جهت تجلیل از 400 شرکت تجاری موفق بود که طبق معمول ایران خودرو برای دومین سال متوالی اول شد.
این شرکت در بخش میزان فروش با مبلغ 136 هزار و 875 میلیارد در سال 89 در رتبه نخست قرار گرفت. از قدیم گفته اند ، هر که بامش بیش ، پول آسفالتش بیشتر ... ما که حسود نیستیم.
البته در حاشیه همین مراسم جناب غضنفری وزیر صنعت ، معدن و تجارت از افزایش خودسرانه قیمت برخی خودرو های داخلی خبر داد. چند وقت پیش هم دو شرکت بزرگ خودروسازی کشور به دلیل افزایش قیمت بدون دریافت مجوز از کمیته خودرو و سازمان حمایت و عرضه خودرو بالاتر از سود محاسبه شده ، جریمه شده بودند!
خیلی جالب است ؛ در ایران شرکتهای خودرو سازی بدون مجوز قیمت ها را بالا و پائین می کنند ، روی هر ماشینی که صلاح بدانند ، کیسه هوا و ترمز ضد قفل نصب می کنند ، برای بقیه خودرو ها هم تقاضای مهلت می کنند که این مهلت چند بار هم به سلامتی تمدید می شود. در نهایت هم از جای دیگر می زنند و کیسه هوا و ترمز ضد قفل نصب می کنند. در واقع سلامتی و امنیت مردم در آپشن های این دو شرکت جایی ندارند. اما در زمینه اقلام دیگر، غیراستاندارد بودن و گرانفروشی، علاوه بر معرفی شرکت های متخلف ، جریمه‌های پیش‌بینی شده تا دینار آخر دریافت می شود.
یعنی مردم مثلا حق دارند بدانند کدام سوسیس و کالباس یا خیار شور را با چه قیمتی نباید می‌خریده‌اند، اما در مورد خودرو داستان فرق می کند و هر سازی که این دو شرکت بزنند ، ملت باید خودشان را با آنها هماهنگ کنند!
برگرفته از کتاب از ماچین تا ایران در 80 روز
نوشته: پطروس ماچینیان

هر 1892روز یک کتاب!
هر ایرانی در 1892 روز یک کتاب می‌خواند!( روزنامه همشهری)
یکی از دلایلی که ما شیفته آمار و بر و بچه های آمارگیر هستیم ، این صداقت و دقت نظر دوستان در ارائه آمار است. هیچ فرقی هم نمی کند که این آمار مربوط به چه مقوله ای باشد ؛ ضریب نفوذ اینترنت ، تعداد مسافران نوروزی ، تعداد تماشاگران ورزشگاه ها ، سرانه روزانه مطالعه کتاب و ... آنچه مسلم است این است که در زیر و بم این آمارها ، کرور کرور دقت نظر ،  مطالعات اولیه و نظر سنجی رویت می شود که جای بسی خرسندی است. البته ما که تا بحال موفق به زیارت کسی نشده ایم که از ایشان در خصوص موارد بالا یا مشابه سوالی شده باشد یا فرمی پرکرده باشد! حالا این آمار ها چطور با این دقت تولید می شوند ، زیاد مهم نیست ، مهم دقت نظر است که در همه آمار ها به وفور دیده می شود.
و اما کتاب ... مطالعه روزانه و خواندن کتاب یکی از رموز موفقیت انسان های فرهیخته و متمدن است. البته ما هم برای اینکه خودمان را جزو آدم های مترقی نشان دهیم و خدشه ای هم به میزان آمار مرکز ملی آمار ایران در خصوص سرانه مطالعه وارد نشود ، روزانه 17 دقیقه و 37 ثانیه و 9 صدم ثانیه مطالعه می کنیم ( سرانه مطالعه ایرانیان) که گاهی اوقات نا پرهیزی کرده ، این عدد نا خواسته تا 20 دقیقه پیش می رود که همین جا از مسئولین زحمتکش آمار به علت اعشاری شدن آمارشان عذر خواهی می کنیم! بگذریم.
با بروز و ظهور دانش ها و تفکرات نو ظهور ، چاپ و نشر کتب با قطع کبریتی با اسامی عجیب و غریب قوت گرفت. کتاب هایی نظیر « پروانه ات را قورت بده» ، « چه کسی بستنی مرا جابجا کرده ؟» ، « خب دیگه چه خبر؟» ، « من خوبم ، شما خوبی » ، « پولدار شدن در هشت دقیقه » ، « موفقیت در سه روز و نصفی» و ... بخشی از کتابهایی هستند که در سال های اخیر به وفور چاپ شده و با استقبال مردم نیز روبرو شده اند. تا جایی که آقا رسول عنوان کرده که روزی 4 تاکتاب می خواند! علی ایحال با عنایت به ابعاد کتب موجود در بازار و اهمیت آمار و سرانه مطالعه ، پیشنهاد می شود تا جای ممکن حجم کتابها را پائین بیاوریم و منبعد به جای اعلام سرانه مطالعه کتاب به صورت دقیقه ای ، مثل روزنامه  همشهری کتابی محاسبه کنیم! با این روش هم آمار فروش بالا می رود و هم سرانه مطالعه!

آئین نامه جوش !
در چند سال اخیر که ساخت و ساز و بساز بفروش حسابی رونق گرفته و نیمی از خلق الله مال الاتجاره خود ( حتی مال الاتجاره همسایه ، خویشاوندان و آشنایان ) را در این امر خجسته به کار گرفته اند ، شائبه ساخت ساختمان های بی کیفیت و به اصطلاح بساز بنداز قوت گرفته است ؛غافل از اینکه این وصله ها و اَنگ های تقلبی و چینی ، به پیمانکاران محترم نمی چسبد ؛ چرا که بر و بچه های استاندارد مثل عقاب مراقب اوضاع هستند و اجازه نمی دهند حتی یک آجر خلاف مصالح ملت روی آجر دیگری گذاشته شود. چه رسد به سایر تخلفات و مخلفات ریز و درشت که اصلاً محال است. (حالا اگر چهار تا ساختمان هم گوشه و کنار مملکت چپ می شن ، به پای همه پیمانکارها ننویسید!)
مصداق این مدعا نیز سخنان رئیس محترم سازمان ملی استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران است: « از سال آینده پایان کار ساختمان بدون برگه گواهی جوشکاری از سازمان استاندارد ، صادر نمی شود!» ( روزنامه جوان – 25 بهمن 1390)
البته آقای نظام الدین برزگری فرموده اند: این سازمان در یک ماه آینده با کمک سازمان نظام مهندسی آئین نامه جوش در ساختمان را تهیه و پس از تصویب در هیات دولت ابلاغ می کند!
بعد از اعلام این خبر در جراید کلیه جوشکاران و متولیان امر جوش و خروش در کشور موضع گرفته و اجرای این طرح را خدشه دار کردن وجهه جامعه جوشکاری کشور دانستند. اسد خال جوش با سابقه سی ساله در امر جوشکاری سازه های بالای صد متر  بعد از شنیدن این خبر گفت: « اشکال نداره. من فقط می خوام بدونم کدوم مهندس جرات داره به ارتفاع 110 متری بیاد و خال جوش هایی که به این تیر آهن ها می زنم رو بررسی کنه و نظر بده! یعنی با تصویب این آئین نامه تمام هویت و اعتبار سی ساله ما را عین چای نپتون زدن تو نفت سیاه و در آوردن!»
البته استاد اسد حق دارد ، راستش ما هم سر در نیاوردیم آیا فقط آئین نامه جوشکاری در حال تدوین است یا سایر آئین نامه ها هم در دست تدوین هستند مثل آئین نامه حفاری ، پی کنی ، آجر چینی ، سیمانکاری ، گچ کاری ، سفت کاری ، نقاشی و قس علی هذا القیاس...
اگر قرار باشد بابت هر کاری آئین نامه تصویب شود و گواهی صادر کنند فکر کنم ساخت هر ساختمان چند سالی طول بکشد ، اگر هم فقط جوشکاری ساختمان اصل است ، پس مابقی قصه را از کی بشنویم؟!  شب به خیر!

سیگار هم سیگار های قدیم!
دکتر محمد رضا معدنی دبیر اجرایی جمعیت مبارزه با استعمال مواد مخدر : بر اساس پژوهش انجام شده در یکی از کشور های پیشرفته سیگار های خارجی به ماده رادیو اکتیویته پلونیوم – 210 آلوده اند! ( روزنامه جوان)
آقای معدنی داشتیم... لوطی ... با مرام ... با همه آره با هم بله ...  بابا دستخوش ... گلی به گوشه جمالت! از شما دیگه انتظار نداشتیم دکتر جون. حالا دیگه سیگارا هم آلوده به رادیو اکتیو شدن ؛ آره...
رادیو اکتیوتو بخورم سالار! شُش طلا ، اکسیژن خالص ، ای دبه پلونیونم – 210 ، ای مبارزه کننده با دود و دم! شما دیگه چرا ؟
چند وقت قبل کار شناساتون کاشف به عمل آوردن آب تهرون آلوده ست. نمی دونم نیترات داره ، کلر داره ، جیوه داره. کم مونده بود یک آفتابه آب ده بیست هزار چوق واسمون آب بخوره با این همه مواد معدنی و آلی که می گفتن توشه!
بعد هم نوبت به این هندی های بد بخت رسید که گفتن توی برنجشون نمی دونم براده آهن داره ، فلزات سنگین داره. ولی قیمت تیر آهن بالا رفت!؟ حالا هم گیر دادین به این سیگارای خارجی! مرد حسابی اول که رو پاکتای سیگار نوشتین سرطان زاست ، توفیری نکرد ، بعد هم عکس دل و روده چار تا مفنگی رو روی پاکتا چاپ کردین تا ملت بترس ، اوضاع بدتر شد ؛ حالا دارین مردم رو با رادیو اکتیو می ترسونین. ای ول بابا دمتون گرم... واقعاً که ...
در ثانی می شه بگی این پژوهش در کدوم کشور پیشرفته انجام شده؟ اصلاً این کشور کجا هست؟ این ور جوبه یا اون ور جوب ؟ تو چی پیشرفت کرده؟ نکنه مثل افغانستان توی صنعت نئشه جات پیشرفت کرده که میگن سیگار بده؟! راستی این همه پلونیوم از کجا آوردن به سیگارا مالیدن؟
علی ایحال خدمت آقای خودم عرض کنم اینکه مردم رو بترسونیم تا طرف سیگار نرن ، جواب نمی ده برادر من. چرا که از سال 85 تا بحال مصرف سیگار از 50 میلیارد نخ در سال به 62 میلیارد نخ در سال رسیده که خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
فقط اینو گفته باشم تا بحال طرح هایی که اجرا کردین از تعداد سیگاری ها کم نکرده که بماند ، بیشتر هم شدن. فقط تو رو خدا یه کمی هم به فکر آلودگی هوا هم باشین. چرا به گفته محققین! دود سیگار برای اطرافیان از خود افراد سیگاری مضر تر است. از قدیم هم گفتن آدم سیگاری مرضش مال خودشه ، دودش واسه مردم. به فکر سیگاری ها نیستین لااقل به ما فکر ما باشین ، سیگار خوب بدین دست مشتری! از ما گفتن بود.

گدایان صاحب منال!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فروش کباب سلطانی در بانک های عامل !

به منظور کنترل بازار گوشت و جمع آوری نقدینگی سرگردان مردم در کوچه و خیابان ، بانک مرکزی طی اطلاعیه ای ، فروش ، نگهداری و تهیه هر گونه گوشت چرخ کرده را غیر قانونی اعلام کرد و متقاضیان کباب کوبیده از این پس باید برای تهیه کباب کوبیده به بانک های عامل مراجعه کنند.( به نقل از خبر گزاری چی چی نیوز)
بعد از اجرای سیاست های پولی موفق در کنترل بازار سکه و ارز، بانک مرکزی در بخشنامه ای به تمام بانک ها و موسسات اعتباری اعلام کرده است از این پس بانک ها مجاز هستند با احراز هویت و ثبت دقیق و کامل مشخصات متقاضیان به هر میزان که کباب کوبیده نیاز داشتند به منظور مصارف خوراکی با نرخ بازار فرعی گوشت عرضه کنند. در این اطلاعیه همچنین آمده است که خرید و فروش گوشت چرخ کرده بدون فاکتور جرم است و دارندگان آن به عنوان قاچاقچی محسوب می شوند و گوشت آنها مشمول گوشت های آلوده می شود.
البته به منظور جلوگیری از خرید و فروش فاکتور صوری گوشت ، حسام الدین طرطوشه مسئول نظارت بر کنترل قیمت گوشت چرخ کرده اعلام کرد: افراد دارای گوشت چرخ کرده تا آخر همین ماه فرصت دارند نسبت به سپرده گذاری گوشت یا فروش آنها در شبکه بانکی از شمول قاچاق بودن خارج شوند. وی در خصوص قیمت خرید گوشت توسط بانکها گفت: توافق شده بانک ها با نرخ شناور بازار فرعی گوشت و قصابی های معتبر گوشت افراد را خریداری کنند و یا افراد می توانند در بانک های عامل سپرده گذاری کنند. در این بخشنامه آمده است که سود متعلقه به حساب های پروتئینی در سر رسید به صورت گوشت منجمد و قبل از سر رسید به صورت کوفته قلقلی و کتلت و با نرخ بازار گذر الله پلنگ و محله سر پیر قابل پرداخت است.
البته در روز های اخیر دو مقوله نگران کننده از سوی فعالان پرو تئینی و آشپزی نیز مطرح شده است. یکی اینکه برخی از بانکها در هنگام پرداخت سپرده به جای گوشت معادل پروتئینی آن نظیر سویا و نخود و لوبیا پرداخت می کنند. مسئله دوم اینکه بانک ها سود سپرده های پروتئینی را به قیمت بازار فرعی گوشت منجمد محاسبه می کنند که در حق سپرده گذاران گوشت گرم اجحاف می شود.

حباب شکنون در بانک مرکزی!

راستش را بخواهید بعد از پایان فصل بهار و قطعی شدن کاهش نرخ سود بانکی و سرریز شدن نقدینگی به کوچه و خیابان و به تبع آن حسینقلی خانی شدن بازار ارز و سکه ، مردم همه جو گیر حباب های داستان « به رویاهات فکر نکن» شدند و هر قدر گفتیم « وین خانه را قیاس اساس از حباب کن » به خرج کسی نرفت و خرید و فروش سکه و ارز و ....  و آب گل آلود و صف های شبانه و در نهایت ماجرای حباب آغاز شد. از آنجا که بلیط ما به خرید سکه و دلار و مسکن قد نمی داد به ناچار تحقیقات میدانی راجع به حباب سکه و دلار انجام دادیم و به این نتیجه رسیدیم که در مجموع حباب خوب است و اگر برای بعضی ها آب ندارد برای خیلی ها نان دارد! و شاعر هم فرموده : همچون حباب دیده به روی قدح گشای . و اما حباب ...
حباب مشتمل بر دو نوع است : صابونی و اقتصادی. حباب صابونی پرده بسیار نازکی از ترکیب آب و صابون است، این غشاء به شکل کروی و سطح رنگین‌کمانی می‌باشد و از آن برای سرگرم کردن بچه‌ها استفاده می شود. حباب‌های صابون که تو خالی هستند، عمر چند ثانیه‌ای دارند. این نوع حباب‌ها ممکن است در اثر برخورد با اشیاء و یا به صورت خودکار بترکند.
حباب اقتصادی ، داد و ستد با نرخ بسیار گرانتر از ارزش واقعی مورد معامله است که در سطح جامعه همه‌گیر می‌شود. چون تعیین ارزش واقعی، کار دشواری است معمولا پس از افت ناگهانی قیمت و به اصطلاح ترکیدن حباب متوجه وجود حباب می‌شوند. ویژگی حباب، موقتی بودن آن است.
در این تحقیق چند نکته اساسی مورد توجه است ؛ یکی اینکه از هر دو حباب برای سرگرم کردن استفاده می شود ، دوم اینکه هر دو موقتی هستند!
در ضمن دانشمندان و پژوهشگران در حال ساخت حباب‌هایی هستند که هرگز نمی‌ترکند که اگر این حباب ها وارد اقتصاد شوند اوضاع حسابی کشمشی می شود.
علی الظاهر با تدابیر حباب شکن بانک مرکزی و افزایش نرخ سود بانکی ، مردم باز هم باید به رویا هایشان فکر کنند و همچون تماشاگران پرسپولیس با بانک ها آشتی کنند. در این بین تنها چیزی که عاید ما می شود حرص و جوش برای خلق الله است که نمی دانند پول هایشان را کجا دپو کنند وگر ما که خیالمان راحت است و غم سیلاب نداریم!

رابطه قیمت میخانه و خروج صنایع آلاینده از تهران! شربت شادی آفری

رابطه قیمت میخانه و خروج صنایع آلاینده از تهران!
بودجه دو میلیارد تومانی خروج صنایع آلاینده از تهران هنوز پرداخت نشده است! ( روزنامه جوان 22 دی 90 )
راستش را بخواهید ما ایرانی ها به ضرب المثل اعتقاد عجیبی داریم و اگر در طول روز چند تا از این ضرب المثل ها را به کار نگیریم ، ممکن است آنها از دست ما به اداره کار شکایت کنند و باقی ماجرا .... الحاصل سعی می کنیم در حد توان از آنها استفاده بهینه کنیم. در خصوص خروج صنایع آلاینده ذکر این نکته ضروری است که « عجله کار شیطان است.» این طرح خروج صنایع آلاینده و انتقال آنها به شعاع 120 کیلومتری تهران مال ده دوازده سال قبل است و هنوز خوب جا نیفتاده است چرا که ممکن است به دلیل توسعه و افزایش طول و عرض و حجم تهران این عدد اندکی بالا و پائین شود و تبعات منفی آن ، کار کارشناسی و مطالعات اولیه کارشناسان را زیر سوال ببرد! در ثانی  منبع رسمی و اصلی آلودگی هوای تهران هنوز مشخص نشده است که عده ای از هول حلیم در دیگ افتاده اند و می خواهند ، کارخانجات را از شهر بیرون ببرند و سند پاکسازی و خلاصی مردم تهران را به نام خوشان ثبت کنند. ( داداش من آدم به اندازه دوکش پنبه برمی داره ، ما هنوز نتونستیم اتوبوس هایی رو که تو ترمینال ها و ایستگاه های اتوبوس وایستادن ، خاموش کنیم ، بعد انتظار داری کارخونه ها رو ببریم بیرون تهرون سر به نیست کنیم! ای ول بابا گلی به جمالت!) اما نکته مهم تر و اصل داستان سر این بودجه 2 میلیارد تومانی است. تا قبل از ماجرای اختلاس کبیر ما فکر می کردیم 2 میلیارد تومان خیلی پول است. بعد دیدیم نه ، طرف یک قطعه جواهر برای عیالاتش خریده 6 میلیارد. قدیمی ها معتقد بودند «  آتش نفسان قیمت میخانه شناسند.» از آنجایی که ما آتش نفس نیستیم و جد اندر جد ما هم نه آتش نشان بوده اند نه کارگر حمام و کوره آجر پزی ، از قیمت و مظنه میخانه هیچ اطلاعی نداریم ولی این را می دانیم که با 2 میلیارد تومان پول در تهران یک ملک 500 متری نمی توان خرید. حالا چطور بر و بچه های سازمان صنعت ، معدن و تجارت قصد دارند با این مبلغ صنایع آلاینده را کلهم و از بیخ به خارج تهران منتقل کنند ، الله و اعلم. علی ایحال تلاش دوستان در این سازمان مورد تقدیر و تامل است و بالاخره مسیر هر قدر طولانی باشد باید اولین قدم را برداشت!
شربت شادی آفرین !
امروزه راه های رسیدن به برخی عناوین و پست ها با گذشته کاملاً تغییر کرده و به روز شده است. به عنوان مثال اگر شما یک دست کت و شلوار تمیز ( مهم نیست مال خودتان باشد یا عاریه ؛ اصل این است که تمیز و مرتب باشد) و یک لپ تاپ دو هسته ای و کمی شانس یا پارتی داشته باشید و در گفته هایتان چند اصطلاح انگلیسی به کار ببرید ، به راحتی قادر خواهید بود در رسانه ملی یا یه قول آقا رسول رسانه میلی ( میلی نه مِیلی با کسر میم و سکون ی) کارشناس شوید و اصلاً سواد و تخصّص مهم نیست. برای مثال چند وقتی است تعدادی از کارشناسان صدا و سیما عنوان می دارند ، نان را لای روزنامه نپیچند چون حروف چاپ سربی هستند و باعث مسمومیت می شوند! لازم به ذکر است که بعد از چاپ روزنامه وقایع اتفاقیه و کاغذ اخبار در حدود یک قرن پیش ، دیگر برای برای حروفچینی جراید از حروف سربی استفاده نشد و از دستگاه های افست برای چاپ روزنامه استفاده می شود که تنها فلزی که در این دستگاه ها وجود ندارد ، سرب است! بگذریم . در جراید خواندیم آذرخش مکری مجری طرح شربت تریاک گفت‌: « توزیع شربت تریاک که در گذشته با سختی‌هایی برای داشتن وضعیت استاندارد مراکز روبه‌رو بود هم‌اکنون آسان شده و مراکز توزیع‌کننده آن رو به افزایش است!» ( سایت افکار نیوز) بعد از انتشار این خبر باز هم دوستانی که سواد اطلاعاتی آنها از من کمترین هم کمتر است ، موضع گرفته و توزیع این شربت را باعث گسترش اعتیاد خفیف و بیرنگ در جامعه دانسته اند و سهل الوصول بودنش را خطرناک دانستند که مایه بسی تاسف است. لازم به ذکر است که این شربت از قدیم الایام هم در دسترس بوده تا جایی جناب مولوی درمان بسیاری از امراض را همین شربت شادی آفرین می دانستند « ساقی دلدار تویی چاره بیمار تویی / شربت شادی و شفا زود به بیمار بده »
در ضمن این شربت مختص دوستانی است که به منظور جلوگیری از ازدحام در مکان های تفریحی و رفاهی و رونق صنعت ذغال در کشور ، رو به تفریحات منقلی آوردند و آینده خود را فدای رفاه من و شما و سرپا نگه داشتن صنعت ذغال کشور نمودند. خواهشاً شما دور این شربت را قلم بکشید و به همان شربت سکنجبین و به لیمو بسنده کنید و نگذارید توزیع این شربت هم مثل سکه نیاز به ایستادن در صف های شبانه باشد. دَم همه تون گرم

مسکن مهر - شغل دوم - تکریم ارباب رجوع

مسکن مهر!
نقدینگی سرگردان ، پس از بازار سکه و ارز وارد بازار مسکن شد. فعالان امر مسکن مدعی هستند در چند هفته اخیر قیمت مسکن متاثر از بازار ارز و سکه 20 در صد افزایش قیمت داشته است.( اطلاعات – 13 دی 90)
یکی از مظاهر تمدن و شهر نشینی تغییر کاربری اموال و منقولات می باشد و کشور ما هم بالطبع از این قاعده جهانی مستثنی نیست. به عنوان مثال در سال های اخیر از دماغ به جای نفس کشیدن برای پز دادن و خود نمایی استفاده می شود و کسانی هم که برای تخریب این اضافه بنا شهرداری هم به آنها مجوز نمی داد ، ادعای خوش تیپی می کنند! این داستان در مورد سکه و دلار و مسکن هم صدق می کند. البته مولوی خدا بیامرز در مورد سکه و نقدینگی و وقوع اتفاقات عجیب و غریب پیش بینی هایی کرده بود ولی هیچکس فکر نمی کرد ملت برای خرید و فروش خانه بخرند و آن را خالی رها کنند تا قیمتش افزون شود. « بر نقد سخن جانا هین سکه مزن دیگر / چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند »
من فکر کنم اگر شایعه شود که قیمت جهانی خر رو به افزایش است ، ملت تمام پارکینگ ها و انباری ها را به استراحتگاه این دراز گوش های وفادار تبدیل کنند. علی ایحال با توجه به این که به جز مرگ هر پدیده ای را چاره ای است ، چند پیشنهاد عملی و کاربردی در خصوص کنترل قیمت مسکن و اجاره بها ارائه می شود:
الف) دولت با همکاری و مشارکت مردم در اطراف شهر ها آپارتمان به صورت مجتمع بسازد و به صورت اجاره به شرط تملیک یا قرارداد های 99 ساله به مردم تحویل دهد و می توان اسم این طرح را هم مسکن مهر گذاشت.
ب) به منظور جلوگیری از خرید و فروش ساختمان به نیت کسب در آمد و ایجاد نوسان و قیمت کاذب در بازار مسکن ، دولت از خانه های خالی مالیات اساسی و تُپل دریافت کند تا دیگر کسی هوس خرید و فروش خانه خالی نکند.
ج) تولید انبوه و صنعتی سازی مسکن به منظور متعادل نمودن عرضه و تقاضا در این بخش از دیگر راهکارهای مهم و اساسی  کنترل بازار مسکن است.
د) قرار داد های اجاره به صورت دو ساله تنظیم شود. البته باید قرار داد ها روی کاغذ یک رو سفید ثبت شوند تا از تمدید قرار داد در پشت برگه جلو گیری به عمل آید.
ه) واگذاری1000 متر زمین به هر خانواده ایرانی برای احداث باغ ویلا نیز در کاهش قیمت مسکن و اجاره مسکن موثر است.

اشتغال زایی یا ایجاد شغل دوم!
در سال های اخیر بحث واگذاری شرکت های دولتی به بخش خصوصی و اجرای اصل 44 قانون اساسی بیش از گذشته پیگیری می شود و مسئولین کشوری و لشگری دست در دست هم به مهر در صدد تقویت بخش خصوصی هستند.
حتی آقا رسول هم که از پیشگامان خصوصی سازی در کشور است و روزگاری در یک نانوایی غیر انتفاعی ( قبل از هدفمندی) پاچال دار بود نیز موافق سر سخت توسعه بخش خصوصی است.
چند روز قبل آقا رسول از من خواست تا برای تاسیس یک شرکت تعاونی به او کمک کنم. شب در منزل ایشان ، فرم ها را با هم پرکردیم و روز بعد با اسناد هویتی اعضا به اداره متبوع رفتیم. آقا و خانمی پشت میز هایشان مشغول انجام امورات بودند. بعد از انجام مراحل اولیّه کار ، جناب آقای کارمند فرمودند: برای انجام باقی امورات دارای باید به چند اداره و نهاد دیگر بروید که با توجّه به آشنا نبودن به روال اداری و بوروکراسی موجود ، مسلماً وقت شما گرفته خواهد شد. اما یک شرکت وابسته به بخش خصوصی در ازای گرفتن مبلغ 100 هزار تومان این کار را برایتان انجام خواهد داد. آقا رسول گفت : « صد تومنش مهم نیست ، چون همین طوری رئیس اداره با ما کارد و پنیره ، اگه چند روز دیگه هم مرخصی بخواهیم احتمالاً کار به زد و خورد هم بکشه. فقط شما بفرمائین این شرکت قابل اعتماد هست که شناسنامه و کارت ملی هفت هشت نفر را بهشون بسپاریم؟» مرد لبخندی زد و گفت: « نگران نباشید ، من و همکارم خانم .... برای سریع تر انجام شدن امور و جلوگیری از اتلاف وقت مراجعین ، این شرکت خصوصی را راه انداخته ایم!» آنجا بود که ما تازه شستمان خبر دار شد که این بخش خصوصی ، چندان هم خصوصی نیست و گاهی اوقات خیلی خصوصی است و برای خدمت به خلق ا... چه مرارتها که تحمّل نمی شود. البتّه گمان نکنید که در همه ادارات و سازمان ها واگذاری امورات به بخش خصوصی به این صورت است و برای کارمندان همان شرکت نون دونی باز شده است.نه خدا وکیلی این طور نیست. به عنوان مثال در یکی از استان های شمالی کشور ( چه کار دارم بگم گلستان ، دو روز دیگه سعدی هم با ما چپ بشه ) کارگران رسمی یکی از ادارات برای تعویض لامپ های دکل های مخابراتی بالای 50 متر ،  مبلغ هنگفت یک و نیم میلیون تومان مطالبه کردند ولی ریاست محترم آن شرکت با دور اندیشی و درایت مثال زدنی ، از حیف و میل بیت المال جلوگیری نمود و تعویض لامپ ها را به یک شرکت خصوصی سپرد و با پرداخت مبلغ ناچیز 9 میلیون تومان لامپ ها تعویض شدند!
تکریم ارباب رجوع و دزدیدن مناره !
« آغاز بررسی صلاحیت بانکداران»( دنیای اقتصاد- بیستم آذر 90) « آغاز بررسی لغو چند بانک خصوصی در شورای پول و اعتبار » ( خراسان – هشتم دی 90)
این چند سالی که ما در ایران سکنی گزیدیم طرح های ریز و درشت فراوانی به اجرا در آمد که حقیقتاً برخی از آنها منحصر به فرد بودند. از آب پاشی تهران با هواپیما گرفته تا خیرات سکه پشت در بانکها و بسیاری طرح های حساب شده و حساب نشده  دیگر . اما از چند سال قبل اجرای طرحی به نام « طرح تحول اداری » در ایران آغاز شده است که یکی از بارز ترین شاخص های آن تکریم ارباب رجوع می باشد که با تمام شدت و قوا در حال پیگیری است تا جایی که حتی نمی گذارند در ادارات قند در دل ارباب رجوع آب شود.( مگر قند در دل آب می شود؟ اساساً قند در بدن می سوزد و در لیوان آب می شود!) بگذریم. مصداق بارز این مشتری مداری و تکریم ارباب رجوع در بانک ها دیده می شود و به قولی چیزی که عیان است چه حاجت به چاخان است .در ایران بانک ها مبنا را بر صداقت و درستی افراد می نهند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. بنابراین هر کس که تقاضای تاسیس بانک کند ، اول مجوز صادر می شود تا کار مردم لنگ نماند بعد در صورت نیاز ، صلاحیت بانکدار بررسی می شود . دریافت وام نیز به همین صورت است و چون کار ها بر مبنای اعتماد دو طرفه ( گاهی اوقات چند طرفه!) استوار است ، نیازی به دریافت وثیقه و ضامن و این سوسول بازی ها نیاز نیست و با داشتن یک برگ کپی از هر چیز که دم دستتان باشد ، وام در اسرع وقت پرداخت می شود. ( البته این داستان در مورد وام های درشت صدق می کند و گرنه برای وام های معمولی ، داشتن دو ضامن کارمند درست و حسابی ، سفته ، چک کارمندی ، قبض آب و برق و تلفن ، جواز کسب ، جواز دفن ،  کارت پایان خدمت ، سپرده تپل ، کار کرد حساب ، سفارش پارتی و .... مربوط به یک وعده از هفت خوان بهمن است!)
در ضمن این ماجرای عدم رعایت تقدم و تاخر برخی امور بانکی در ایران نظیر اعطای مجوز در ابتدا و بررسی صلاحیت در وهله دوم ریشه در اعصار و قرون گذشته دارد و فقط مختص بانکها نیست. ظاهراً در ازمنه بسیار دور افرادی بودند که مناره می دزدیدند ، سپس دنبال سوله یا انبار خالی برای مخفی آن می گشتند که یک ضرب المثل با این مضمون اختراع شد : « اول چاه بکن بعد مناره را بدزد!»
برگرفته از ماچین تا ایران در 80 روز
نوشته: پطروس ماچینیان

شناسایی آثار مواد مخدر در جو زمین!جشن شماره گذاری خودرو ها!

شناسایی آثار مواد مخدر در جو زمین!
ما تا همین چند روز قبل فکر می کردیم این اصطلاح « فلانی رفته فضا» یا «بزن می ری فضا» از عبارات مختص دوستان مکاتب مختلف اعتیاد است و تلفیقی استعاری از ترکیب لمپنیسم و اعتیاد است و هیچ ارتباطی با مواد مخدر ندارد تا این که به این خبر در جراید بر خوردیم: « دانشمندان موسسه تحقیقات آلودگی جوی در رم توانسته اند ، آثاری از کوکائین و ماری جوانا را در هوای اطراف ده ها شهر ایتالیا شناسایی کنند!»( جام جم – یک دی90)
گل بود به سبزه نیز آراسته شد. آلودگی هوای پایتخت کم بود پیدا شدن مواد مخدر در جو زمین هم دیگر قوز بالا قوز است.البته خدای نکرده فکر نکنید این مواد در تهران تولید شده اند ، باد است دیگر و جلوی آن را نمی توان گرفت. مواد جابجا می شوند از شهری به شهری از کشوری به کشوری و قس علی هذا القیاس ...این اواخر آقا رسول دائم می گفت : من برم بالا پشت بوم ، یک هوایی بخورم! وقتی هم بر می گشت حسابی شنگول بود. نگو ناکس می رفت روی پشت بام دو پینگ می کرد ما خبر نداشتیم!
علی ایحال به منظور جلوگیری از گسترش اعتیاد هوایی ، ضرورت امضای چند تفاهم نامه و سند همکاری بین ادارات و نهاد های مختلف و متولیان پیشگیری از اعتیاد بیش از پیش ضروری می نماید. در همین راستا ما نیز بر حسب وظیفه چند توصیه و پیشنهاد دوستانه ارائه می کنیم شاید یکی در این میانه کارگر شود:
الف) به منظور تمدد اعصاب و تفریح ، کمتر به ارتفاعات تهران عزیمت کنید چرا که با این وضع ، کوهنوردی هم دیگر خطرناک است و اراده قوی می خواهد و انجام آن حتی به صورت تفننی هم توصیه نمی شود!
ب) شهرداری با همکاری دوستان اداره ساماندهی متکدیان زمینه دود کردن اسپند در نقاط پر رفت آمد و شلوغ را فراهم کند تا دود اسپند بر ناپاکی های هوا غالب شود.
ج) هنگام رانندگی در قسمت های بالای شهر و جاده های کوهستانی به هیچ عنوان شیشه های خودرو را پائین نیاورید.
د) در سفر های هوایی هم سعی کنید در طول سفر از ماسک استفاده کنید چون هوای مورد استنشاق در هواپیما همان هوای جو است و هر چه ارتفاع بیشتر باشد ، خلوص مواد بیشتر است!
ه) دستگاه مواد سنج هوا در نقاط مختلف شهر تعبیه و راه اندازی شود و میزان مواد موجود در فضا به صورت دائم و شفاف اطلاع رسانی شود.
جشن شماره گذاری خودرو ها!
یکی از مهمترین مباحث اقتصاد ، بحث تولید می باشد و هرگاه خللی در چرخه تولید ایجاد شود ، به تبع آن اقتصاد جامعه نیز دچار صدمات شدید خواهد شد. در سال های اخیر که برخی شرکت های نازک و نارنجی به بهانه های واهی نظیر واردات کالا های چینی ، گرانی حامل های انرژی ، بالا و پائین شدن نرخ ارز و ... درب کارخانه شان را بستند و قبای عزا بر سر تولید نهاده اند ، شرکت ایران خودرو با اراده پولادین و خلل ناپذیر نه تنها تولید را کاهش نداد بلکه با پیش فروش محصولات خود مشت محکمی حواله رقبای خارجی خود نموده است.
جالب اینجاست که در حالی که ایران خودرو با شدت تمام در حال تولید پیکان وانت می باشد ، بچه های استاندارد در شماره گذاری 40 هزار خودروی پیکان وانت اخلال ایجاد کرده بودند که به سلامتی این مشکل هم مرتفع شد. ( آخه برادر من تو که می دونی این چهل هزار تا بالاخره شماره گذاری می شدن و طبق مصوبه دولت ، تولید پیکان وانت تا پایان 90 هم ادامه داره ، چرا این کارو می کنی ؟ نمی گی با این کار ممکنه شرکتهایی مثل بنز ،  بی ام و ، جنرال موتورز و ... از ایران خودرو جلو بزنن . خوبیت نداره آقای من . به قول قدیمی ها عِرض خود می بری و زحمت ما می داری!)
علی ایحال ضمن قدردانی از بچه های ایران خودرو به اطلاع می رساند استاندارد هم در مجموع چیز خوبی است و طبق تحقیقات ما ظاهراً استاندارد فراتر از یک مارک و بر چسب است و اجناسی که استاندارد دارند از اجناسی که استاندارد ندارند بهترند و فکر نکنید خدای ناکرده ما با استاندارد مخالف هستیم. ولی توصیه ما به دوستان استاندارد این است که بهتر است این برچسب ها برای آبلیمو ، رب ، چیپس ، پفک و این جور چیز ها که مستقیم با سلامت مردم در ارتباط هستند ، الزامی باشد. در ثانی دوستان عنایت داشته باشند ، خودرو سازی حسابش علی حده است. اسباب بازی که نیست ، خودرو سازی است. مگر می شود ایران خودرو ، ماشینی تولید کند که خدای ناکرده ایراد داشته باشد. این ماشین ها چند بار تست می شوند ، معاینه می شوند بعد راهی بازار می شوند و حتی برای جلوگیری از خطرات احتمالی بدون بنزین به مشتری تحویل داده می شوند. در خاتمه ضمن تقدیر و تشکر مجدد از زحمات بر و بچه های استاندارد از آنها دعوت به عمل می آید در جشن شماره گذاری 40 هزار خودروی پیکان وانت شرکت نموده و ضمن آشنایی با ساختار و ویژگی های این خودرو از نزدیک ، شانس خود را در قرعه کشی 3 دستگاه خودروی پیکان وانت امتحان کنند!
قاچاقچی آفتابه!
« حدود 50 میلیون نفر در کشور تلفن همراه دارند که بیش از 90 درصد این تلفن ها به صورت قاچاق وارد کشور می شود.» « بسیاری از لوازم آرایشی کشور از مبادی غیر قانونی وارد کشور می شوند.»(به نقل از جراید)
امروزه اخباری از این دست به کرات در روزنامه ها به چشم می خورد. البته به این کالاها می توان سیگار ، لوازم صوتی و تصویری ، انواع پارچه و البسه ، اطعمه و اشربه و .... هم اضافه کرد .البته میزان این درصد ها نیز هر روز و هر هفته دستخوش تغییراتی می شوند و به احتمال قوی نحوه محاسبه آنها هم مثل شمارش تماشاگران ورزشگاه ها ، دیمی است.
با توجه به آمار فوق از هر 10 گوشی تلفن همراه ، نه تای آنها قاچاق است. البته گوشی من و آقا رسول قاچاق نیست چون فروشنده آدم حسابی بود و اصلاً قیافه اش به این حرف ها نمی خورد!
چند سالی است در بحث اقتصاد توازن و بالانس به هم خورده و هیچ چیز سرجایش نیست. هر کس که دو ریال سهم الارث از مادر بزرگش به دستش می رسد ادعای تجارت می کند و وارد بازار می شود. متاسفانه « در این بازار اگر سود است با دلال خرسند است ! » و بسیاری از تولید کنندگان هم به فکر دلالی و واردات کالا های بی کیفیت افتاده اند و جالب اینجاست که این کالا های بی کیفیت ، کالای قاچاق نامیده می شوند.
بچه که بودم یک همسایه داشتیم که ظاهراً قاچاقچی بود. یک روز با عموی همین آقا رسول دعواش شد و عموی آقا رسول تو دعوا به ایشان گفت : « مرتیکه قاچاقچی » البته این همسایه ما قیافه غلط اندازی داشت ، رفت و آمد های مشکوک هم داشت ، در ماه چند بار به مسافرت های راه دور می رفت ، با افراد مشکوک تر از خودش مراوده داشت ، هر وقت هم بچه های کمیته می ریختن تو خونه اش ، مجبور بود از روی پشت بام فلنگ را ببندد آنهم بدون نوار تفلون و واشر...
سر آخر هم دستگیرش کردن و روم به دیوار ، گلاب به روتون به خاطر چند تا آفتابه اعدامش کردن!
اما امروزه مفهوم قاچاق و قاچاقچی کمی تغییر پیدا کرده است. بندگان خدا قاچاقچی های امروزی گاهی اوقات مجبورند جهت وارد کردن یک کالا ، آن را از بندر عباس با کامیون به نوشهر ببرند واز آنجا ترخیص کنند. درد سر های پولشویی بماند که خودش یه دنیایی دارد. در ضمن قاچاقچی های امروزی هیچ ترسی برای سایرین ندارند. قیافه شان غلط انداز نیست. رفت و آمد های مشکوک ندارند. هر ماه به مسافرت های راه دور نمی روند. با افراد مشکوک مراوده ندارند.در ضمن هیچ وقت کسی به خانه شان نمی ریزد و نیازی به بستن فلنگ نمی بینند!

http://s2.picofile.com/file/7148582468/Ali_Karimi_kelaye_khanei_ke_vasate_otoban_ast.pdf.html


http://javzade.mihanblog.com/