طنز شاد می‌کند، اما شادی کو؟

من در بخش اول این مقاله تأکید کردم که طنز می‌تواند شادی‌آفرین باشد، اما تردیدی نیست که شادی اساسن در یک فضای مناسب که روحیه طرف آماده پذیرش طنز باشد، رخ خواهد داد...

طنز بخشی از حقایق زندگی‌ست. نمی‌توان طنر را از زندگی جدا کرد و بر این گمان بود که طنز بخش واقعی زندگی نیست،نخیر، اتفاقن هست... هر جا که زندگی هست، هم طنز هست و هم غم و اندوه.البته طنز مقابل اندوه نیست، فاصله فراوانی بین این دو هست... ادامه دارد...

بله قربان، طنز شاد می‌کند

در آخرین متن این درگاه(طنزگاه مازیار سوادکوهی) که سال گذشته رخ داد و عنوان آن هم «چشمی که اشک دارد، طنز ندارد» بود، چند تن از دوستان لطف کردند مطلب را تا آخر خواندند، این‌که نوشتم تا «آخر خواندند» به این دلیل است که گاهی ما با خواندن بخشی از متن یا مثلا فقط تیتر و سوتیتر یا لید آن، فکر می‌کنیم همه‌ی متن را خواندیم و منظور نویسنده را درک کردیم و حالا می‌توانیم جوابی درخور به متن یا نویسنده‌ی متن بدهیم، در حالی که هر متن یا کتابی را باید تا پایان آن خواند و بعد از آن بتوان نظر قطعی را در باره کتاب یا اثری مکتوب داد. متن بنده البته چند پاراگراف بیشتر نبود و وقت چندانی برای خواندن آن گرفته نمی‌شود.

اما دوستانی که لطف کردند مطلب را خواندند، نکاتی را یادآوری کردند. یکی دو تن هم معتقد بودند که «این قانون کلی نیست که چشمان اشکبار طنز نگویند یا چشمی که اشک دارد طنز نداشته باشد.» به نظر آنها گاهی چشم‌هایی که اشک دارند هم طنز می‌گویند و طنز دارند.

این سخن دوستان به نوعی هم درست هست و هم آنکه خود محلی از اشکال. اولا وقتی می‌گوییم «چشمان اشکبار، طنز ندارند» منظور این نیست که بخواهیم دور طنز سیم خاردار بکشیم و بگوییم که اگر مثلا در چهره شما یا وجودت شادی نیست، نمی‌توانی طنز بگویی یا این‌که قرار نیست حکمی کلی بدهیم و بگوییم آدم‌هایی که دچار مشکلات روحی و روانی یا حتی جسمی و بدنی هستند، نمی‌توانند طنز بگویند یا حوصله‌ی خواندن طنز را ندارند، نخیر، هدف اصلن چنین نیست. گاهی شاید فردی حتی در حالتی از نگرانی با خواندن طنزی حالش بهتر شود یا گفتن طنزی از سوی خودش باعث فرح روان خود و دیگران شود.

اما طنز در حالت‌های مختلف هم می‌تواند رخ دهد، گاهی طنز در یک فضایی خلق می‌شود که شاید خودِ گوینده انتظار نزول چنان طنزی را نداشته باشد. وقتی از طنز سخن گفته می‌شود، در واقع منظور خلق هنری‌ست که در ساحت‌های گوناگون یا موقعیت‌های خاصی مثل هر هنر دیگر رخ‌ می‌نماید و محلی برای تجلی پیدا می‌کند. اساسن هنر به ساحت و جایگاه‌های مخصوص زایش یا خلق یا نزول نیاز دارد. خیلی از هنرها هستند که به مکان و موقعیت و زمان وابستگی تام و تمام دارند. بسیاری از هنرهایی که با دست ساخته و پرورده می‌شوند، اگر مکان مناسب یا ابزار مورد نیاز نداشته باشند، امکان خلق آنها گاه یا وجود ندارد یا آنکه خیلی سخت شکل می‌گیرد. مثلن تصور کنید یک نقاش بدون ابزار و آلات مورد نیاز نقاشی و در عین حال محیط لازم برای نقاشی، چگونه می‌تواند هنری خلق کند یا تابلویی را بکشد. خب، این هنرمند به محیط نیاز دارد و حال اگر همه‌ی امکانات موجود باشد، وقتی موضوعی به ذهنش می‌رسد و آن را روی بوم پیاده می‌کند، اگر امکان عرضه آن را نداشته باشد، یقینن مشکلات به شکل دیگری برای او خود را بروز می‌دهد. یا خواننده‌ای که در سبک‌های مختلف آوازی کار می‌کند، اگر جایی برای اجرا یا خواندن نداشته باشد، کی و چگونه و اصلن چه انگیزه‌ای برای کار خواهد داشت... یا حتی برای نویسنده‌ای که ابزار نوشتن نداشته باشد، چگونه می‌تواند دیدگاه یا اندیشه و نظر خود را بروز بدهد. گاه بسیاری از نویسنده‌ها نگران بروز دیدگاه‌ها یا نوشته‌های خود نیستند، همین‌که بتوانند بنویسند و نوشته‌های خود را در بایگانی نگه دارند تا در روزی که امکان چاپ آن باشد، آن را منتشر کنند. حال علاوه بر ابزار خلق اثر هنری، فضایی که هنرمند در آن زیست می‌کند، اهمیت تام و تمامی دارد. گاه برای هنرمندان که به عنوان مثال از آنها نام بردم، حتی با وجود داشتن ابزار، اگر فضای جامعه اجازه ندهد تا آنها اثر مورد دلخواه خود را خلق کنند، ممکن است هم سوژه‌های ذهنی آنها از بین برود یا سترون و پوسیده شود، هم انگیزه‌ای برای خلق اثر هنری خود نداشته باشند.

هنر، یا هر اثر هنری برای خلق شدن، به روحیه فرد و انگیزه او و خصوصن محیط وابسته است. نوعی حس و احساس توام با اندیشه و درک تازه از موضوع هست که هنرمند را به زایش اثری ترغیب می‌کند. در این میان طنز هم به عنوان یک ژانر ادبی-هنری نمی‌تواند خیلی خارج از چارچوب‌های فوق بروز یابد. چون اساسن کار طنز با بسیاری از ژانرهای هنری متفاوت و متمایز است. کار طنز همانگونه که از نامش پیداست خنداندن و شاد کردن خواننده یا شنونده است. پس در این صورت چه زمان، در کجا، چرا و به چه دلیل و در کدام فضا و برای کدام هدف یا جامعه انسانی باید خلق شود؟ همین مولفه‌هاست که کار طنز را سخت می‌کند و به اصطلاح مسئولیت طنزپرداز یا طنزنویس را دوچندان می‌سازد.

در عین حال، طنز هنری نازل شدنی‌ست، درست است که اساسن همه‌ی هنرها شأن نزول یا زمان نزول دارند، اما طنز زمانش چنان پیچیده است که به راحتی نمی‌توان برای آن زمان مشخص کرد. شاید در حالتی که فرد طنزنویس غمگین هست هم رخ دهد، اما این طنز با زبانی گفته می‌شود که چه بسا رگه‌های تلخی را بتوان در آن دید.

طنزی که می‌خواهد شادی بیافریند، حتما نیاز دارد که فرد طنزپرداز خلاقیت فراوانی داشته باشد تا بتواند از دیوارهای غم و اندوه بگذرد و خود را به سرزمین شادی برساند. طنز اگر شاد نکند، دیگر طنز نیست. شادی حتمن قهقهه زدن و خندیدن با صدای بلند نیست، طنز گاه به فکر وامی‌دارد و همزمان باعث بسیط روح و روان شنونده و خواننده می‌شود. بله قربان، طنز شاد می‌کند....

چشمی که اشک دارد، طنز ندارد

مدت‌های زیادی است - نزدیک به 3 سال- که در این وبلاگم کاری بارگذاری نمی‌کنم. البته گاهی می‌آیم و می‌روم، آن هم با فاصله کیهانی! [آخرین پستی که گذاشتم، همان معرفی کتاب است و آخرین طنزی که گذاشتم، برای سال 98 هست...

اینجا روزگاری کارهای طنزم را بارگذاری می‌کردم، طنزهایی که اغلب در روزنامه‌ها و بیشتر روزنامه همدلی می‌نوشتم. اما از وقتی که ارتباط کاری خود را با روزنامه‌ها کم و بعد کلن قطع کردم، طنزهای من انگار تمام شدند. طنزهایی که شاید با نوشتن آن خودم بیش از همه فرصتی برای خندیدن پیدا می‌کردم تا دیگران. شاید دیگران هم با خواندن آنها، کمی خندیدند. فکر می‌کنم طنزها اول باید خودت را بخندانند و بعد بتوانی آنها را برای مردم عرضه کنی تا شاید آنها کمی بخندند...

ادامه نوشته

کتاب سوم من، «اشک‌هایش» منتشر شد

روزنامه‌نگار و نویسنده مازندرانی مجموعه‌ای از داستان‌های اجتماعی را در یک کتاب شامل پنج فصل مستقل به بازار کتاب عرضه کرد که یکی از فصل‌های کتاب به داستان‌های کرونایی اختصاص دارد.به گزارش واژه روز به نقل از ایرنا، انتشارات آرون سومین کتاب «عادل جهان‌آرای» نویسنده و روزنامه‌نگار مازندرانی را با نام «اشک‌هایش» منتشر کرد که در آن ۱۶۶ داستان کوتاه و داستانک در پنج فصل گنجانده شده است.این کتاب که گزیده‌ای از داستان‌های کوتاه مستقل یا سریالی و داستانک‌های نوشته شده توسط جهان‌آرای هستند که طی سال‌های اخیر در روزنامه‌های مختلف منتشر شدند.

اشک‌هایش اثر جدید عادل‌جهان‌آرای منتشر شد

 

ادامه نوشته

اندر حکایت روزی که از شوق کشف پول‌های جدید به خود نهیب زدیم

باور بفرمایید بعضی وقت‌ها به خودمان نهیب می‌زنیم، نهیب سخت و جاندار، به صورتی که خودمان با همان نهیب‌مان یک جوری از جایمان می‌پریم که اگر در منزل باشیم،‌ علیاحضرت همسربانوی گرامی ما ناگهان دست به دعا می‌شوند، به این گمان که ما یا سر به هوا شدیم یا آنکه هوایی توی سرمان رفته است که چنین از جای‌مان پریدیم. 

ادامه نوشته

اندر حکایت دلایل اعتماد به باد و دولت

باور بفرمایید یکی از دلمشغولی‌های ما در دوران قبل از تولد این بود که هر وقت باد می‌وزید یا جایی را که می‌دیدیم توفانی در راه است، نگاه می‌کردیم و اتفاقا خودمان را هم به دست باد یا توفان می‌دادیم. 

ادامه نوشته

اندر حکایت قدرت نهفته سیب‌زمینی در جهان معاصر

باور بفرمایید که هستی همیشه مملو از عجایب است. یعنی امکان ندارد شما روزی چشم باز کنید و چیزی عجیب و غریب و شگفت‌انگیز را نشنوید یا نبینید.

ادامه نوشته

اندر حکایت شبی که نزدیک بود به کره مریخ برویم

باور بفرمایید ما همیشه قبل از تولد، به چیزهایی فکر می‌کردیم که حتی در آن دوران، آدم‌‎هایی که زودتر از ما متولد شده بودند، ذره‌ای به سمتش نمی‌رفتند.

ادامه نوشته

اندر حکایت دلایل عقب‌افتادگی کشورها بر اثر استعفای مدیران

 

باور بفرمایید، وقتی دیروز شنیدیم «وزیر دادگستری کره جنوبی به دلیل رسوایی فساد خانوادگی استعفا کرد.» خیلی ناراحت شدیم، خیلی. شاید بفرمایید چرا. 

ادامه نوشته

اندر حکایت دلایل مفید بودن بالا رفتن سبد معاش

باور بفرمایید وقتی ما می‌گوییم در زمره بهترین‌ها هستیم، دلیل داریم. یعنی ممکن نیست ما حرفی بزنیم و موی لای درزش برود. شاهد مثال همه چیزهایی است که تا الان گفتیم و کشف‌هایی بود که ما کردیم 

ادامه نوشته

روزی که فهمیدیم نسبت افزایش قیمت خودرو و حذف یارانه چیست

باور بفرمایید وقتی دیروز شنیدیم دولت می‌خواهد یارانه کسانی را که ماشین یا همان خودرویشان 200میلیون تومان قیمت دارد، قطع کند، داشتیم از تعجب و شگفتی و بهت و حیرت می‌رفتیم زیر زمین یا زیر آسمان یا بالای کهکشان‌ها.

ادامه نوشته

اندرحکایت لطف و مزایای بامزه بودن سخنگویان

باور بفرمایید آدم دلش می‌خواهد همیشه پای حرف‌های برخی از سخنگوهای جهان بنشیند. اصلا دیدن سخنگوها یک لطفی دارد و آن این که باعث مزاح روح آدم می‌شود.

ادامه نوشته

 اندر حکایت کشف ریشه فساد و فساد اقتصادی

باور بفرمایید دیشب ناخودآگاه نشسته بودیم که دیدیم ناخودآگاه‌تر ناگهان بچه‌جان آمد توی اتاق، تو گویی که مثل یک زلزله چندین ریشتری ما را از جایمان پراند. کلا عادت ایشان از قبل از دوران تولدش هم این‌جوری بود.

ادامه نوشته

 اندر حکایت کشف ریشه فساد و فساد اقتصادی

باور بفرمایید دیشب ناخودآگاه نشسته بودیم که دیدیم ناخودآگاه‌تر ناگهان بچه‌جان آمد توی اتاق، تو گویی که مثل یک زلزله چندین ریشتری ما را از جایمان پراند. کلا عادت ایشان از قبل از دوران تولدش هم این‌جوری بود.

ادامه نوشته

اندر حکایت روزی که ارسطو و افلاطون در مقابل سخنان سخنگو انگشت به دهان شدند

 باور بفرمایید ما همیشه باور داشتیم که مدیران خیلی خوبی داریم، آنقدر خوب که دوست داریم همین‌جوری در سال 1500شمسی هم پشت تریبون بروند و با عمر 200-330ساله مصادیق رفاه و آسایش را همین‌جوری که الآن دارند فراهم می‌کنند، فراهم کنند.

ادامه نوشته